هرچی تودلته بریز بیرون۶

[parisa khany]

mahla bpz ندارد راه فکرم روشنایی/زلفت پرتوی دارم گدایی

[zeinab dehghani]

parisa khany
یزدان هزار عذر بخواهد ز روی تو
فردا ک هیچ عذر نباشد گناه را

[parisa khany]

zeinab dehghani از ازل ما مست از میخانه ی عشق آمدیم/بی خبر از جام وصل دوست بودند شیخ و شاب

[zeinab dehghani]

parisa khany
بامن ک ب چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده ب تاراج

[parisa khany]

zeinab dehghani جنبش سرو تو پنداری کز باد صبا است/نه که از ناله ی مرغان چمن در طرب است

[zeinab dehghani]

parisa khany
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیچ کس می نپسندم ک جای تو بود

[jahad.20]

zeinab dehghani در " مشاعره " گفته است:

parisa khany
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیچ کس می نپسندم ک جای تو بود

دل میرود ز دستم صاحب دلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[zeinab dehghani]

jahad.20
این یک دو دم ک مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما را ک ن پیداست کار عمر

[jahad.20]

zeinab dehghani رهرو ان نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که اهسته و پیوسته رود
(نمیدونم درست گفتم یا نه^^)

[zeinab dehghani]

jahad.20
دل چون خون گردید بی تدبیر بود تدبیرها
کاش پیش از خون شدن دل از تو برمی داشتم

[jahad.20]

zeinab dehghani ما را ز سر بریده میترسانید؟
گر ماز سر بریده میترسیدیم در محفل عاشقان نمیرقصیدیم

[zeinab dehghani]

jahad.20
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی "حافظ"از میان برخیز

[jahad.20]

zeinab dehghani زین آتش نهفته که در سینه ی من است
خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت

[zeinab dehghani]

jahad.20
تادرغمت گریان شدم هم شاد و هم خندان شدم
این گریه ی مستانه شد سرمایه ی خندیدنم

[jahad.20]

zeinab dehghani مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده

ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم

[pouya hosein pour]

jahad.20
من همان عاشق مستم
که در دل راز را بستم

[zeinab dehghani]

pouya hosein pour
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد به این دیر خراب آبادم

[pouya hosein pour]

zeinab dehghani
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره تو ام راهنمایی

[zeinab dehghani]

pouya hosein pour
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

[pouya hosein pour]

zeinab dehghani
داد از سر هجله روان است
شاید روزگار چنین است