paradox داره؟
-
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان ها
@همیار @تجربیا @ریاضیا @دانش-آموزان-آلاء @انسانیا
کلا متناقض نما میتونه در مورد دو تا مفهوم متضادم باشه یا فقط دو کلمه ی متضاد؟ -
@danial-hosseiny پس ینی بد برداشت کردم؟ ینی منظورش این نبوده که من با غم تو خوشم؟ ولی کتاب گفته مفهومش دل نشینی غم عشق برای عاشقه ها
samira pournazar
درسته داره میگه من با داشتن عشق تو که مثل خارِ غمه نمیرم به بیابان
این مفهوم خود بیته
حالا توی مرحلۀ بعد ما برای اینکه اصن بفهمیم دقیقا داره چی میگه میایم برای خودمون توضیح میدیم
داره میگه اینقدر با خار غم عشقت حال میکنم که اصن نمیخوام برم گلستان!
خب این بازم تناقض نداره!
توی مفهومش هم میگیم عاشق حتی از رسیدن غمِ معشوقش هم قانعه و راضی
اگه اینجوری بخوایم نگاه کنیم خب مسلما تناقض نداره
برای تازه این غم عشقی که ازش صحبت میکنه توی ادبیات هم زیاد به چشم میخوره هم حکم والایی داره.
مثلا این بیت مولانا که میگه
از دوست به یادگار دردی دارمکان درد به صد هزار درمان ندهم
خب نمیتونی که اینجا بگی چون با درد حال میکنه و درمان نمیخواد یعنی تناقض داریم که!
یا مثلا حافظ میگه
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهمو گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
خب اینجا که نمیتونی بگی اینکه از معشوقش میخواد زخم بزنه بهش و داره میگه تو زخم بزنی راضیم نسبت به اینکه بقیه مرهم بذارن یا بهم زهر بدی خیلی بهتره که بقیه بهم مُسَکِّن بدن؛ نمیشه تناقض گرفت که!
خب خوشحاله از اینکه چیزی از عشق به یادگار داشته باشه و بهره ای برده باشه.
حالا چه درد چه خوشی!
براش مهم نیست چی بهش میرسه، اونی که داره براش چیزی رو انجام میده براش اهمیت داره و واسش مهمه.
اینا هم هیچکدوم ربطی به تناقض ندارن.
عدم دوست داشتن تریاک و دوست داشتن زهر تناقض نیست...
امیدوارم دیگه با این توضیحات و مثال زدنا تونسته باشم کاملا منظورم رو برسونم -
یا مثلا: اگر زهر دهی بر دل من نوش آید
-
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان ها
@همیار @تجربیا @ریاضیا @دانش-آموزان-آلاء @انسانیا
کلا متناقض نما میتونه در مورد دو تا مفهوم متضادم باشه یا فقط دو کلمه ی متضاد؟samira pournazar
پارادوکس نداره!
کجاشو میگید پارادوکس داره؟ -
یا مثلا: اگر زهر دهی بر دل من نوش آید
samira pournazar این پارادوکسه
-
یا مثلا: اگر زهر دهی بر دل من نوش آید
samira pournazar نوش آمدن زهر پاردوکس میشه زهر ذاتا ناخوشاینده نمی تونه گوارا باشه.
نوش= گوارا -
یا مثلا: اگر زهر دهی بر دل من نوش آید
samira pournazar در paradox داره؟ گفته است:
یا مثلا: اگر زهر دهی بر دل من نوش آید
سلام
اره داره یک مفهوم متضاد رو میرسونه....
samira pournazar در paradox داره؟ گفته است:
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان هاپارادوکس نداره
چجوری معنیش میکنی؟@همیار @تجربیا @ریاضیا @دانش-آموزان-آلاء @انسانیا
کلا متناقض نما میتونه در مورد دو تا مفهوم متضادم باشه یا فقط دو کلمه ی متضاد؟دو تا مفهوم متضاد هم میشه
-
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان ها
@همیار @تجربیا @ریاضیا @دانش-آموزان-آلاء @انسانیا
کلا متناقض نما میتونه در مورد دو تا مفهوم متضادم باشه یا فقط دو کلمه ی متضاد؟samira pournazar
اصلا متناقض نما و پارادوکس برای دوتا کلمۀ متضاد نیست
برای حالتیه که تناقض برسونه
بین سهل و سختی تضاد داریم ولی پارادوکس نداریم
اما اگه به صورتی بیاد که یه مفهوم رو برسونن
سهلِ سخت
اینجوری تناقضه!
از خودت بپرس کدوم سختی آسونه؟
و متوجه قسمت تناقض ماجرا میشی...
یا یه ترکیبی باید باشن که متناقض هم باشن و یا عبارتی که جزئیش جزء دیگه رو نقض کنه.
مثلا مولانا میگه که
همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
درواقع داره میگه نی هم زهره و هم پادزهر!
خب میشه؟! -
samira pournazar
اصلا متناقض نما و پارادوکس برای دوتا کلمۀ متضاد نیست
برای حالتیه که تناقض برسونه
بین سهل و سختی تضاد داریم ولی پارادوکس نداریم
اما اگه به صورتی بیاد که یه مفهوم رو برسونن
سهلِ سخت
اینجوری تناقضه!
از خودت بپرس کدوم سختی آسونه؟
و متوجه قسمت تناقض ماجرا میشی...
یا یه ترکیبی باید باشن که متناقض هم باشن و یا عبارتی که جزئیش جزء دیگه رو نقض کنه.
مثلا مولانا میگه که
همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
درواقع داره میگه نی هم زهره و هم پادزهر!
خب میشه؟!@danial-hosseiny من که نگفتم هر دوتا کلمه متضاد حتما تناقض دارن عکسشو پرسیدم ینی هر تناقضی حتما دوتا کلمه ی متضاد میخواد یا دوتا مفهوم متضادم میشه
مثلا توی سوالی که کردم میگه تا خار غم عشق تو باشه من چرا برم گلستان؟ خب با اون خار غم انقد خوشاله که گلستان نمیخواد بره. پارادوکس نیس؟ -
@danial-hosseiny من که نگفتم هر دوتا کلمه متضاد حتما تناقض دارن عکسشو پرسیدم ینی هر تناقضی حتما دوتا کلمه ی متضاد میخواد یا دوتا مفهوم متضادم میشه
مثلا توی سوالی که کردم میگه تا خار غم عشق تو باشه من چرا برم گلستان؟ خب با اون خار غم انقد خوشاله که گلستان نمیخواد بره. پارادوکس نیس؟samira pournazar
تناقض میتونه بین دوتا مفهوم متضاد هم باشه.
نه نداره.
دقیقا میخوام از خودتون بپرسم قسمت متناقض اینکه "با خار غم اینقدر خوشحاله که نمیخواد بره گلستان" چیه؟
ضمنا خوشحال رو هم شما اضافه کردین به بیت توی خود بیت نیست! پس درواقع برای اینکه یه مفهومی بسازین که شاید بتونین ربطش بدین به تناقض؛ دارین چیزی رو به معنا اضافه میکنین
بیت داره میگه تا خار غم عشقت رو دارم اینکه برم به گلستان کوته نظریه...
تناقضی نیست!
اگه مثلا نوشته بود من با غمت شادم یه چیزی توی این مایه ها، قبول بود. اما الآن نه... -
samira pournazar
تناقض میتونه بین دوتا مفهوم متضاد هم باشه.
نه نداره.
دقیقا میخوام از خودتون بپرسم قسمت متناقض اینکه "با خار غم اینقدر خوشحاله که نمیخواد بره گلستان" چیه؟
ضمنا خوشحال رو هم شما اضافه کردین به بیت توی خود بیت نیست! پس درواقع برای اینکه یه مفهومی بسازین که شاید بتونین ربطش بدین به تناقض؛ دارین چیزی رو به معنا اضافه میکنین
بیت داره میگه تا خار غم عشقت رو دارم اینکه برم به گلستان کوته نظریه...
تناقضی نیست!
اگه مثلا نوشته بود من با غمت شادم یه چیزی توی این مایه ها، قبول بود. اما الآن نه...@danial-hosseiny پس ینی بد برداشت کردم؟ ینی منظورش این نبوده که من با غم تو خوشم؟ ولی کتاب گفته مفهومش دل نشینی غم عشق برای عاشقه ها
-
@danial-hosseiny پس ینی بد برداشت کردم؟ ینی منظورش این نبوده که من با غم تو خوشم؟ ولی کتاب گفته مفهومش دل نشینی غم عشق برای عاشقه ها
samira pournazar
درسته داره میگه من با داشتن عشق تو که مثل خارِ غمه نمیرم به بیابان
این مفهوم خود بیته
حالا توی مرحلۀ بعد ما برای اینکه اصن بفهمیم دقیقا داره چی میگه میایم برای خودمون توضیح میدیم
داره میگه اینقدر با خار غم عشقت حال میکنم که اصن نمیخوام برم گلستان!
خب این بازم تناقض نداره!
توی مفهومش هم میگیم عاشق حتی از رسیدن غمِ معشوقش هم قانعه و راضی
اگه اینجوری بخوایم نگاه کنیم خب مسلما تناقض نداره
برای تازه این غم عشقی که ازش صحبت میکنه توی ادبیات هم زیاد به چشم میخوره هم حکم والایی داره.
مثلا این بیت مولانا که میگه
از دوست به یادگار دردی دارمکان درد به صد هزار درمان ندهم
خب نمیتونی که اینجا بگی چون با درد حال میکنه و درمان نمیخواد یعنی تناقض داریم که!
یا مثلا حافظ میگه
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهمو گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
خب اینجا که نمیتونی بگی اینکه از معشوقش میخواد زخم بزنه بهش و داره میگه تو زخم بزنی راضیم نسبت به اینکه بقیه مرهم بذارن یا بهم زهر بدی خیلی بهتره که بقیه بهم مُسَکِّن بدن؛ نمیشه تناقض گرفت که!
خب خوشحاله از اینکه چیزی از عشق به یادگار داشته باشه و بهره ای برده باشه.
حالا چه درد چه خوشی!
براش مهم نیست چی بهش میرسه، اونی که داره براش چیزی رو انجام میده براش اهمیت داره و واسش مهمه.
اینا هم هیچکدوم ربطی به تناقض ندارن.
عدم دوست داشتن تریاک و دوست داشتن زهر تناقض نیست...
امیدوارم دیگه با این توضیحات و مثال زدنا تونسته باشم کاملا منظورم رو برسونم -
samira pournazar
درسته داره میگه من با داشتن عشق تو که مثل خارِ غمه نمیرم به بیابان
این مفهوم خود بیته
حالا توی مرحلۀ بعد ما برای اینکه اصن بفهمیم دقیقا داره چی میگه میایم برای خودمون توضیح میدیم
داره میگه اینقدر با خار غم عشقت حال میکنم که اصن نمیخوام برم گلستان!
خب این بازم تناقض نداره!
توی مفهومش هم میگیم عاشق حتی از رسیدن غمِ معشوقش هم قانعه و راضی
اگه اینجوری بخوایم نگاه کنیم خب مسلما تناقض نداره
برای تازه این غم عشقی که ازش صحبت میکنه توی ادبیات هم زیاد به چشم میخوره هم حکم والایی داره.
مثلا این بیت مولانا که میگه
از دوست به یادگار دردی دارمکان درد به صد هزار درمان ندهم
خب نمیتونی که اینجا بگی چون با درد حال میکنه و درمان نمیخواد یعنی تناقض داریم که!
یا مثلا حافظ میگه
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهمو گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
خب اینجا که نمیتونی بگی اینکه از معشوقش میخواد زخم بزنه بهش و داره میگه تو زخم بزنی راضیم نسبت به اینکه بقیه مرهم بذارن یا بهم زهر بدی خیلی بهتره که بقیه بهم مُسَکِّن بدن؛ نمیشه تناقض گرفت که!
خب خوشحاله از اینکه چیزی از عشق به یادگار داشته باشه و بهره ای برده باشه.
حالا چه درد چه خوشی!
براش مهم نیست چی بهش میرسه، اونی که داره براش چیزی رو انجام میده براش اهمیت داره و واسش مهمه.
اینا هم هیچکدوم ربطی به تناقض ندارن.
عدم دوست داشتن تریاک و دوست داشتن زهر تناقض نیست...
امیدوارم دیگه با این توضیحات و مثال زدنا تونسته باشم کاملا منظورم رو برسونم@danial-hosseiny
اصلاح میکنم خط اول رو:
من با داشتن عشق تو نمیرم به "گلستان" -
samira pournazar
درسته داره میگه من با داشتن عشق تو که مثل خارِ غمه نمیرم به بیابان
این مفهوم خود بیته
حالا توی مرحلۀ بعد ما برای اینکه اصن بفهمیم دقیقا داره چی میگه میایم برای خودمون توضیح میدیم
داره میگه اینقدر با خار غم عشقت حال میکنم که اصن نمیخوام برم گلستان!
خب این بازم تناقض نداره!
توی مفهومش هم میگیم عاشق حتی از رسیدن غمِ معشوقش هم قانعه و راضی
اگه اینجوری بخوایم نگاه کنیم خب مسلما تناقض نداره
برای تازه این غم عشقی که ازش صحبت میکنه توی ادبیات هم زیاد به چشم میخوره هم حکم والایی داره.
مثلا این بیت مولانا که میگه
از دوست به یادگار دردی دارمکان درد به صد هزار درمان ندهم
خب نمیتونی که اینجا بگی چون با درد حال میکنه و درمان نمیخواد یعنی تناقض داریم که!
یا مثلا حافظ میگه
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهمو گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
خب اینجا که نمیتونی بگی اینکه از معشوقش میخواد زخم بزنه بهش و داره میگه تو زخم بزنی راضیم نسبت به اینکه بقیه مرهم بذارن یا بهم زهر بدی خیلی بهتره که بقیه بهم مُسَکِّن بدن؛ نمیشه تناقض گرفت که!
خب خوشحاله از اینکه چیزی از عشق به یادگار داشته باشه و بهره ای برده باشه.
حالا چه درد چه خوشی!
براش مهم نیست چی بهش میرسه، اونی که داره براش چیزی رو انجام میده براش اهمیت داره و واسش مهمه.
اینا هم هیچکدوم ربطی به تناقض ندارن.
عدم دوست داشتن تریاک و دوست داشتن زهر تناقض نیست...
امیدوارم دیگه با این توضیحات و مثال زدنا تونسته باشم کاملا منظورم رو برسونم@danial-hosseiny #استاد_ادبیات
-
@danial-hosseiny #استاد_ادبیات
samira pournazar
بابا دیگه حالا نه دیگه اینقدررررررررررررررررررر