-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۳۹۹، ۲۲:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- %(#0c657e)[آنقدر باش که خالی کنم از گریه دلی]
%(#4b7317)[نیست چون گوهر دیگر که نثار تو کنم] - صائب تبریزی
- %(#0c657e)[آنقدر باش که خالی کنم از گریه دلی]
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۳۹۹، ۲۲:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- %(#d9857b)[در حسرت تو میرم و دانم تو بیوفا]
%(#8c5650)[روزی وفا کنی که نیاید به کار من] - شهریار
- %(#d9857b)[در حسرت تو میرم و دانم تو بیوفا]
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۳۹۹، ۲۳:۰۰ آخرین ویرایش توسط dlrm انجام شده
- %(#ffea00)[جهان ، شب است]
%(#fff799)[و تو خورشید عالم آرایی]️
- سعدی
- بح
- %(#ffea00)[جهان ، شب است]
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۳:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
#سعدی -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۳:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صرفا جهت خنثی سازی بیت قبلی از سعدی
تا دل نمی برم ز کسی، دل نمی دهم
صیاد من نخست گرفتار من شود
#صائب تبریزی -
درود آلایی های خوب
راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم
با احترام
بانوپ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی]
@دانش-آموزان-آلاء
@خیرین-کوچک-دریا-دلنوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۳:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهبه نظرم زیباترین بیت جهان ( یا حداقل یکی از زیباترین و کامل ترین ها) این بیت از مولاناست:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ،
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ. -
به نظرم زیباترین بیت جهان ( یا حداقل یکی از زیباترین و کامل ترین ها) این بیت از مولاناست:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ،
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ.نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۳:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهParsa Ghaffari در
شعردانه
گفته است:
به نظرم زیباترین بیت جهان ( یا حداقل یکی از زیباترین و کامل ترین ها) این بیت از مولاناست:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ،
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ.احسنت میخواستم بذارمش اتفاقا
برای جلوگیری از فرایند اسپمینگاز سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت
آفرین باد به پروانه که مردانه گذشت
#صائب تبریزی -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۴:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم#حافظ
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۴:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را#مولانا
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۷:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد
بیچون باشد وجود من چون همه اوست
#مولانا -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۷:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که در این بحر کرم غرق گناه آمدهایم
#حافظ -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۷:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
ابن سینا
-
نوشتهشده در ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ۵:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با باد صبا اینجا صد سلسله می رقصد
این است حریف ای دل تا بادیه پیمایی
#حافظ -
نوشتهشده در ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ۵:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چو او آب حیات آمد چرا آتش برانگیزد؟
چو او باشد قرار جان چرا جان بی قرار آمد؟
#مولانا -
نوشتهشده در ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ۱۳:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
سخندانیّ و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
#حافظ
سالِ نو مبارک -
نوشتهشده در ۱ فروردین ۱۴۰۰، ۱۸:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدا را بجان خراباتیان
کزین تهمت هستیم وارهان
به میخانهٔ وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده
که از کثرت خلق تنگ آمدم
به هر جا شدم سر به سنگ آمدم -
نوشتهشده در ۵ فروردین ۱۴۰۰، ۸:۵۶ آخرین ویرایش توسط Saghia انجام شده
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
بنه سر گر نمیگنجی که اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر دارد
چراغست این دل بیدار به زیر دامنش میدار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمهای گشتی
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد
مولانا
-
نوشتهشده در ۶ فروردین ۱۴۰۰، ۹:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما دادگرِ دادیم این رفت ستم برما،
بر قصر ستمکاران خواهی چه رسد خَزلان؟! -
نوشتهشده در ۷ فروردین ۱۴۰۰، ۴:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده