-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شب ِ دو چشم سیاهت همیشه مهتابیست
دلت سپید ، ولی نه ، گمان کنم آبیستتمام ذهن من از این سوال پُر شده است
به چشمهای تو یک می دهد خدا یا بیست؟تملق است؟ نه... تشبیه؟ نه ... مبالغه؟ نه
قمر تویی به خدا قرص ماه، قلابیستو طرح ِ سخت ِ نگاهت دلیل عریانی
برای پیکر دیوارهای بی قابیستهمیشه سهم تو از من چه بود؟ مشتی شعر
و سهم کوچک من از تو نیز بی تابیستاگر که شعر من امشب نبود باب دلت
غزل گناه ندارد! دلیل، بی تابیست ! -
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت
حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت!خوب می دانم که "تنهایی" مرا دق می دهد
عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت!آنقدر می ترسم از بی رحمی پاییز که
ترس من را روز پایانی شهریور نداشت!زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه ام
ناگهان افتاد از چشمم، ولی مو برنداشت!حال من، حال گل سرخی ست در چنگ مغول
هیچ کس حالی شبیه من به جز "قیصر" نداشت!#قیصر_امین_پور
-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عشق من! بيقرارم! تو اما...
من تو را دوست دارم، تو اما ...
من فراموشي خاطراتم
احتمالاً غبارم، تو اما...
هيچكس اين طرفها ندارد
هيچ كاري به كارم، تو اما...
گوش كن، من رگِ خشكِ باغم
من كجا جويبارم، تو اما...
برگ زردم، بله، ميپذيرم
پوچ و بياعتبارم، تو اما...
چهرة دردناك و تبسم؟
خندهاي مستعارم، تو اما...
بيپناهم، سپر هم ندارم
چشم اسفنديارم، تو اما...
صورتم سرخ ... آري، قشنگ است
از درون هم انارم، تو اما...
فصلها از بهارم گذشتند
خب، تمام است كارم، تو اما...
گفتمت: فصل خوبي است، گفتي:
خستهام، كار دارم، تو اما...-
- *
باز در چشم من خيره ماندي
باز بياختيارم، تو اما...
قلعهاي ماسهام روي ساحل
سخت ناپايدارم، تو اما...
زخم، پاشيده شب را به جانم
مرگ دنبالهدارم، تو اما...
بي تو اي ماه! اي ماه! اي ماه!
ظلمت روزگارم، تو اما...
شيهة اسب من را خريدند
اين هم از افتخارم، تو اما...
ابر در ابر در ابر در ابر
در خودم سوگوارم، تو اما...
آخرين سرفة يك مسافر
سوت سرد قطارم، تو اما...
من خودت را به تو ميسپارم
جز تو چيزي ندارم، تو اما
- *
#محمد_رمضانی
-
-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شده ام ابر که با گریه فرو بنشانم
آتش صاعقهای را که خود افروختهام
#فاضل_نظری
-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلا نزد کسی بنشین
که او از دل خبر دارد...#مولانا
-
نوشتهشده در ۲۰ مرداد ۱۳۹۶، ۹:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۰ مرداد ۱۳۹۶، ۹:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم
مست دریای شرابم کن و بگذار بمیرم.. -
نوشتهشده در ۲۰ مرداد ۱۳۹۶، ۹:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیگرم گرمی نمیبخشی...
عشق ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام
از عشق هم خسته... "فروغ" -
نوشتهشده در ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۱:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن
در حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنم
با صبا افتان و خیزان میروم تا کوی دوست
و از رفیقان ره استمداد همت میکنم
خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از این
لطفها کردی بتا تخفیف زحمت میکنم
زلف دلبر دام راه و غمزهاش تیر بلاست
یاد دار ای دل که چندینت نصیحت میکنم
دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش
زین دلیریها که من در کنج خلوت میکنم
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم
#حافظ -
زندگی صحنه ی یکتای,هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد -
نوشتهشده در ۲۲ مرداد ۱۳۹۶، ۲۲:۰۹ آخرین ویرایش توسط alisoltany انجام شده
«دارا و سارا قدیم جدید»
.
.. طولانی بود اولش رو کات...
.
در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »
هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند
دارای این زمان با بنزش رود به دربند
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه ، چادر( لباس جین ) شد
با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست
سارا ، خود از برای جلب نظر ، بیاراست
آن مقنعه ور افتاد ، جایش فوکول درآمد
سارا به قول دشمن از اُمّلی درآمد
دارا و گوشواره ، حقّا که شرم دارد !
در دستهایش امروز ، او بند چرم دارد
با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم
جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آنها به جبهه رفتند اینها شدند طلبکار -
نوشتهشده در ۲۵ مرداد ۱۳۹۶، ۷:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۱۹:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۱۹:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
ای آنکه تو طالب خدایی به خودآ
از خود بطلب کز تو جدا نیست خدا
اول به خودآ چون به خود آیی به خدا
کاقرار نمایی به خدایی خدا
سلمان ساوجی
-
ای چشمِ تو چشم چشمِ عالم را چشم
من چشم ندیده ام چو چشم تو به چشم
چشمم در میان چشم، چشم تو گزید
این چشم چه چشمیست، چه چشمیست، چه چشم؟
-
نوشتهشده در ۲۹ مرداد ۱۳۹۶، ۷:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای مست شبرو کیستی
آیا مه من نیستی... -
نوشتهشده در ۲۹ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم..
-
نوشتهشده در ۲۹ مرداد ۱۳۹۶، ۱۷:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با چنین صورت که از معنی پر است
سخت بیمعنی بود صورتگری…
سیف فرغانی
-
نوشتهشده در ۲۹ مرداد ۱۳۹۶، ۲۱:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت
کس بیتو خوش نباشد،
رو قصه دگر کن ...مولانا