مفاهیم ادبی به زبان ساده
-
@ftm-montazeri
خوبه یه نفر پیدا شد با تاپیک درسی حال کنه (:
اینجا نمیدونم چرا یجوریه که ینفر تاپیک میزنه مبصر کلاس شدم بیست نفر جواب میدن ولی تو اینجور چیزا شرکت نمیکنن
اره سعدی هم دیدگاه های عرفانی داشت اما با مولوی تفاوت داشت نظراتش. حتی یادمه یبار مولوی رو دیس کرده بود چون تو یه دوره بودن جفتشون
خلاصه که حمایتتون رو از ما دریغ نکنید حس غربت نکنم تو تاپیک :| -
Saudade 19 خب سلیقه ای هستش دیگه:)
منی که ادبیات خیلی دوست دارم با دقت و حوصله پیام های شمایی که به نظرم خیلییی بهتر از من میدونید رو میخونم و با تمام وجودم ذوق میکنم
ولی ممکنه یه نفر زیاد خوشش نیادبه نظرم از هیچکس چه تو مجازی چه واقعیت انتظار نداشته باشید(خودتون راحت ترید)
کاری که میدونید درسته انجام بدید ولو اینکه کسی متوجه نشه
منم چند باری شده سوال بپرسم و کسی جواب نده:)
خیلی دوس دارم ادبیاتم سطحش بالاتر بره و شعرخیلی بیشتر از الان حفط کنم
به هر حال قوی برید جلو
با ادبیات من پشت تونم -
Saudade 19 و اینکه اره مثلا حافظ خودش استاد تیکه بود
بعد شهریار(اگه اشتباه نکنم)
به حافظ تیکه مینداخت -
@ftm-montazeri
نه بابا اختیار دارید
منم یه کنکوری ام مثل همه...در یه حدیم کم و بیش...مهم عطش یادگیری هست که باید ادامه داشته باشه تا بعدا نتیجه بگیریم
بله درست میگید
امیدوارم تو این تاپیک به هدفمون که افزایش درک ادبی هست برسیم ایشالا -
@ftm-montazeri
شهریار و حافظ
فکر کنم منظورتون صائب هست نه شهریار...(مملکت نیس که دیوونه خونس همه به هم میپریدن از همون قدیم )
چون شهریار خودش از حافظ تقلید میکرد و تضمین هم از حافظ کم نیاورده تو شعراش -
Saudade 19 میگم دقیق یادم نیست
همون شعر معروف حافظ که گفته بود اگر آن ترک شیرازی بدست ارد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بعد یکی دیگه (که نمیدونم)
همین شعر حافظ گفته بود فقط بیت بعدیش این بود: اگر آن ترک شیرازی بدست ارد دل مارا به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را هر آنکس چیز میبخشد به سان مرد میبخشد/نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا رااره اینقدر شعر گفته بودن تقریبا سلول های خاکستری مغزشون تموم شده بود
به هم میپریدن -
@ftm-montazeri
اره همون
تو اون جریان اول صائب اومد به حافظ پرید بعد شهریار اومد وسط گفت صائب ساندویچ حافظو پس بده :| -
Saudade 19 پس شهریار یه جورایی انتقام حافظ خدابیامرز از صائب میخواسته بگیره
-
@ftm-montazeri
آره نیتش همون بود -
Saudade 19 سلام اولا که خیلی خوشحال شدم همچین تاپیکی دیدم واقعا لذت بردم از توضیحاتتون. ولی به نظرم سوای اون مادی گرا بودن خیام اون پایدار بودن عشق بیشتر میخوره به مفهوم این رباعی( در حد کنکور. چون وقتی مثلا در سوال های قرابت این سوال بیاد ما که نمیدونیم از سعدیه یا خیام!) حالا اگه به نظرتون اشتباه فکر میکنم، بگید.
-
Asghar Ejl
سلام
خوشحالم لذت بردید (:
واقعیتش اینه فکر نکنم تو کنکور از خیام بدن چون به مذاق خیلیا خوش نمیاد...ولی به نظر خود من، نه فقط تو این رباعی، بلکه تو اکثر رباعی هاش خیام قصد داره بی وفایی روزگار و ناپایداری دنیا رو نشون بده و این که این مفهوم چقدر تلخه و باید با خوشی های دنیا انقد مشغول بود که به اخرش فکر نکنیم و فقط از لحظه استفاده کنیم.
بالاخره برداشت ها متفاوته، نمیشه گفت اشتباه! (حداقل من کسی نیستم ک درست و غلط رو تو ادبیات تعیین کنم) تو کتاب الگو هم یادمه این بیت رو دیدم که نوشته بود به "تناسخ" اشاره داره که بنظر خود من هیچ ربطی نداره حقیقتا (: -
Saudade 19 بله درسته آدم وقتی بیشتر فکر میکنه میبینه این مفهوم بیشتر میخوره! حقیقتش من یکم تو ادبیات مبتدیم باید فسفر بسوزونم تا معنی عمیق شعر رو بفهمم.
-
Asghar Ejl
دقیقا
با تمرین و شعر بیشتر خوندن ضعفامون برطرف میشه قطعا -
دل گرچه درین بادیه بسیار شتافت
یک موی نداست و بسی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافتعطار؛ مختارنامه
بادیه: صحرا، بیابان
شتافتن: دویدن
یک موی: کنایه از ناچیزی
شکافتن موی: کنایه از باریک بینی بسیار در کاری یا حل مسئله ای با دقت بسیار
ذره: نماد حقارت و ناچیزیبرداشت آزاد:
این رباعی منسوب به خیلی ها از جمله ابن سینا و ابوسعید ابوالخیر هم بود اما با تحقیقی که من کردم به این نتیجه رسیدم احتمالا عطار محتمل تر باشه برای سرودن این شعر.
شاعر در بیت اول میگه که با این که تلاش بسیاری کردم در کسب معرفت و یافتن حقایق و اصطلاحا در این صحرای بیکران علم بسیار دویدم اما با این حال علم من نسبت به حقایقی که وجود داشت ناچیز بود و با این همه تلاش انگار ذره ای از تمام حقیقت نفهمیدم هرچند که با دقت بسیار این تلاش رو کردم و تمام سعی ام رو کردم که خطایی رخ نده در انجام این کار اما با این حال باز هم به جایی نرسیدم...
بیت دوم هم همون مفهوم بیت اول رو داره منتهی با بیان متفاوت. میگه که هرچند در دل من هزار خورشید تابید و هزاران حقیقت رو بر من آشکار و روشن کرد اما نهایتا باز هم معرفتم در حد و اندازه ی یک ذره نشد...
مفهوم کلی این رباعی اینه که معرفتی که انسان کسب میکنه بسیار ناچیزه هرچند تلاش بسیار در این مر بکنه باز هم نتیجه تفاوتی نمیکنه.این نوع بینش به معنی تواضع تعارفی نیست بلکه حقیقته و انسان هیچ گاه در نظر شاعر حتی ذره ای از اقیانوس حقیقت رو درک نمیکنه و معرفتش بسیار ناچیزه و به صفر میل میکنه.
این بیان به شکل های مختلف در آثار دیگر بزرگان هم دیده شده که خوندنش خالی از لطف نیست:
سقراط: دانم که ندانم ... (I know that I know nothing)
ابن سینا: تا بدانجا رسید دانش من ، که بدانم هنوز نادانم...
خیام: هفتادو دو سال فکر کردم شب و روز... معلومم شد که هیچ معلوم نشد... -
Saudade 19 یعنی این طور برداشت میشه ازش
عقل نامحدود انسان ناتوان از درک خیلی چیز ها
کمال عقل آن باشد در این راه که گوید نیستم از هیچ آگاهمیشه گفت یه حالت پارادوکس مانند هم داره دیگه
-
@ftm-montazeri
عقل محدود منظور دیگه؟ -
Saudade 19 اع اره
عاقا منظورم عقل محدود امور نامحدود بود -
من همه تو، تو همه تو، او همه تو، ما همه تو
هرکه و هرکس همه تو، این همه تو، آن همه تو
دوستان بنظرتون این بیت زیبا از غزلسرای مشهور، حسین منزوی، به چه مفهومی اشاره داره؟ -
Saudade 19 در مفاهیم ادبی به زبان ساده گفته است:
من همه تو، تو همه تو، او همه تو، ما همه تو
هرکه و هرکس همه تو، این همه تو، آن همه تو
دوستان بنظرتون این بیت زیبا از غزلسرای مشهور، حسین منزوی، به چه مفهومی اشاره داره؟فکر میکنم برگرده به این موضوع که هر ذره عالم نشون دهنده خداست
به هرچی که نگاه کنی خدا رو ببینی -
@ftm-montazeri
احسنتم
اصطلاحا به این مفهوم میگن "وحدت وجود"