-
بخدا کز غم عشقت نگریزم نگریزم
وگر از من طلبی جان نستیزم نستیزم
مولانا -
مدتی در ره عشق تو دویدیم،بس است
راه صد بادیه درد بریدیم،بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم،بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم،بس است...وحشی بافقی
-
روی در روی و نگه در نگه و چشم به چشم...
حرف ما با تو چه محتاج زبان است امروز!
وحشی بافقی -
خیر و شر هر عمل کز آدمی سر میزند
مزد اعمالش به زودی پشت در درمیزند -
این شعر "سيمين بهبهانى" واقعا انسانی و زيباست:
رها کردیم خالق را ، گرفتاران ادیانیم !
تعصب چیست در مذهب ؟!
مگر نه این که انسانیم !
اگر روح خدا در ماست...
خدا گر مفرد و تنهاست ....
ستیزه پس برای چیست ؟!
برای خود پرستی هاست ..
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
هراسم جنگ بین شعله و کبریت و هیزم نیست
من از سوزاندن اندیشه در آتیش می ترسم ... -
چه زیبا گفت مولانای جان:ور گُل کند صد دلبری ای جان تو چیز دیگری..
-
باز باران با ترانه،میزند بر بام قلبم
باز گریه عاشقانه میکنم یاد تو هر دم -
بنازم
آن
نگاهی را
که
یغما برد
جانم را..️
-هما ڪشتگر -
هـــوای خواب ندارد
دلی که کرده هوایت•حسین منزوی
-
گر شاخه ها دارد تَری
ور سرو دارد سروری
ور گل کند صد دلبری
ای جان!تو چیز دیگری...مولانا جلال الدین
-
برایت شعر خواهم خواند...
برایم شعر خواهی خواند... -
به باد حادثه بالم اگر شکست چه باک؟
خوشا پریدن با این شکسته بالی ها -
چو انسان را نباشد فضل و احسان
چه فرق از آدمی تا نقش ديوار
بدست آوردن دنيا هنر نيست
يکی را گر توانی دل بدست آر...! -
ای دل صبور باش و مخٖور غم که عاقبت
این شام، صبح گردد و این شب سحر شود -
ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیستعشق یعنی مشکلی راحت کنی
دردی از در مانده ای درمان کنیدر بین این همه ی غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشرعشق یعنی گل بجای خار باش
پل بجای این همه ی دیوار باشعشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری آب را، بر تشنه ترعشق یعنی دشت گلکاری شده
در کویری چشمه ای جاری شدهعشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنیهر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ؛ ممکن شود -
❲عقل بیهوده سَرِ طرح معما دارد
بازیَ عشق مگر شاید و اما دارد؟❳