-
درود آلایی های خوب
راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم
با احترام
بانوپ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی]
@دانش-آموزان-آلاء
@خیرین-کوچک-دریا-دلدانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۹:۵۵ آخرین ویرایش توسط Arash 0 انجام شدهbanoo ببخشید من یه مشکل دارم .... اونم زبان فارسی هست راستش من همیشه خودم درس خوندم و از معلم خبری نبوده ( سرباز معلم داشتیم یا معلم های بسیار ضعیف ) همه درس هارو سعی کردم با کتاب کمک آموزشی حل کنم و آلا رو هم ۱ ماهه پیدا کردم و خدا رو شکر میکنم. خلاصه با همه درسا کنار اومدم و فهمیدمشون ولی هیچ موقع نتونستم زبان فارسی رو بفهمم و منبعی پیدا کنم که بتونم واقا نقش تک تک کلمات رو مشخص کنم اگه راه کاری برای من دارید تو زبان فارسی بهم بگید
-
نوشتهشده در ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۷:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند
بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکندهمتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند -
نوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۴:۳۳ آخرین ویرایش توسط javad.m328 انجام شده
در این شهر غریب
میکنند هر چه ساده را اسیر
هر چه دیوانه تر راحت تری
هر چه آگه تر . دیوانه تری
میکشد یکی ان دگر را ولی
اون دگر در پی دیگری است
دیگری هم در پی دیگری میرود
ولی
در اشتباهند مردمان
این و ان هر دو هستند یکی
دنبال ان رو که نیستش همدمی
ان که نیستش مشبهی
ان که نیستش همتیی(همتایی) -
نوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۴:۳۷ آخرین ویرایش توسط javad.m328 انجام شده
دست از عشق تو برداشتم من
دست خود از خون خود شستم من
عشق تو بودش خود خوری
زخم میزدی بر دلم تا که خوری از خون دلم
خون دل را من میخوردم و آب حیاتت میدادم
میکردی غضب و نمی گفتم بی ادب
گر تو میگفتی بمیر . دم پس نمیدادم من
در دم جان به خدا میدادم من
گر بودی شمع پروانه میگشته ام
گر پروانه بودی شمع میگشتم ولی
من میگشتم دور سرت
بودم پیشت ولی ندیدی مرا
حال باش در پی مرا
گر یابی همچو من خوشبحالت ولی
هر که هم باشد . اون من نیستم
: ) -
نوشتهشده در ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۷:۱۶ آخرین ویرایش توسط javad.m328 انجام شده
بزنم لهت کنم؟
بزنم پودرت کنم؟
تو چرا اینگونه ای؟
بی من نفس کشیدن نمیخوای
با من آشتی کردن نمیخوای
بزنم من تو را سیاه کنم
کبود کنم؟
تو چرا میکنی گیج مرا؟
عیب است و بخدا زشت است این کارت
من تو را میکنم یک نصیحت
هر عملی دارد عکس العمل
حال که نمیخواهی با من باشی خوش زبان
ندارد عیبی ولی بدان
تا آخر عمرت
تا آخر عمرم
تا وقتی جان در تن من است
قسم میخورم
دست از فهم تو برندارم
سوگند به f=ma و سوگند به v=0
من تو را بد جوری قشنگ خواهم فهمیدت
ای فیزیک
#فیزیک شهریاری-جریان الکتریکی ) -
نوشتهشده در ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۷:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شاعر واقعا عصبانیه : |
تو ﻏﻠﻂ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺒﺮﯼ
ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻏﺮﻕ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﺑﺒﺮﯼ
ﮐﺒﮏ ﮐﻮﻫﯽِ ﺧﺮﺍﻣﺎﻥ، ﺳﺮ ﺟﺎﯾﺖ ﺑﺘﻤﺮﮒ
ﻫﯽ ﻧﺨﻮﺍﻩ ﺍﯾﻨ ﻬﻤﻪ ﺻﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﺒﺮﯼ
ﻟﻌﻨﺘﯽ، ﻋﻤﺮ ﻣﮕﺮ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺁﻭﺭﺩﻡ؟
ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺒﺮﯼ؟
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍصلا ﭼﻪ ﮐﻪ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﻭ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ؟
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﺷﺐ ﯾﻠﺪﺍ ﺑﺒﺮﯼ؟
ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﻡ ﭘﯿﮏ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺎﺩﺕ
گور بابای دلی را ک ب اغوا ببری -
بزنم لهت کنم؟
بزنم پودرت کنم؟
تو چرا اینگونه ای؟
بی من نفس کشیدن نمیخوای
با من آشتی کردن نمیخوای
بزنم من تو را سیاه کنم
کبود کنم؟
تو چرا میکنی گیج مرا؟
عیب است و بخدا زشت است این کارت
من تو را میکنم یک نصیحت
هر عملی دارد عکس العمل
حال که نمیخواهی با من باشی خوش زبان
ندارد عیبی ولی بدان
تا آخر عمرت
تا آخر عمرم
تا وقتی جان در تن من است
قسم میخورم
دست از فهم تو برندارم
سوگند به f=ma و سوگند به v=0
من تو را بد جوری قشنگ خواهم فهمیدت
ای فیزیک
#فیزیک شهریاری-جریان الکتریکی )نوشتهشده در ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۸:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@javad-m328 چه زیبا!
-
بزنم لهت کنم؟
بزنم پودرت کنم؟
تو چرا اینگونه ای؟
بی من نفس کشیدن نمیخوای
با من آشتی کردن نمیخوای
بزنم من تو را سیاه کنم
کبود کنم؟
تو چرا میکنی گیج مرا؟
عیب است و بخدا زشت است این کارت
من تو را میکنم یک نصیحت
هر عملی دارد عکس العمل
حال که نمیخواهی با من باشی خوش زبان
ندارد عیبی ولی بدان
تا آخر عمرت
تا آخر عمرم
تا وقتی جان در تن من است
قسم میخورم
دست از فهم تو برندارم
سوگند به f=ma و سوگند به v=0
من تو را بد جوری قشنگ خواهم فهمیدت
ای فیزیک
#فیزیک شهریاری-جریان الکتریکی )نوشتهشده در ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۹:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@javad-m328 شعر از خودتونه؟؟؟
-
نوشتهشده در ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۹:۲۱ آخرین ویرایش توسط Sobhan.1999 انجام شده
مو های تو را فقط طلای یخواندم
لب های تو را ترش و زرشکی خواندم
تا درک کنم حقیقت چشم تو را
دیوانه شدم چشم پزشکی خواندم -
نوشتهشده در ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۹:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
لحظه ی عاشقی
یک روز سرد و برفی شد وقت آشنایی
با دیدنش گرفتم حس غزلسراییبا دوربین قلبم تا خنده ای به من زد
عکسی گرفتم و شد آغاز ماجراییوقتی که بوسه می زد بر زلف او نسیمی
گشتم اسیر زلفش، احساس او رهاییآن روز رفت و فردا، دیدم نشسته تنها
از دست من هدر رفت این فرصت طلاییرفتم به او بگویم "من عاشقت شدم" را
لرزیدم از نگاهش، گفتم عجب هواییمن ماندم و نگاهی،افسوس ماند و آهی
او رفت و روی قلبم،جا ماند رد پایی
شاعر مجتبی ناصری طهرانی -
نوشتهشده در ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۴:۳۷ آخرین ویرایش توسط javad.m328 انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۷:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه درد دل مونده برام نمیدونم به کی بگم
قولی دادم حرف نزنم از درد دل چی چی بگم
داد میزنم توی دلم درست مثل دیوونه ها
دلم می گیره هی ننه تنگ غروب جمعه ها
دلم میخواد یه بار دیگه کنار والری باشی
حیف تو نیست مادر جونم همش تو گالری باشی
دلم میخواد یه بار دیگه پشتی بذارم کمرت
دورت بچرخم ننه جون تو شمس بشی من قمرت
دلم گرفته ای ننه دیونه تم. دربدرت
چه خوب میشد دست بکشی روی سر.گل پسرت
تنگ غروب جمعه ها دلم می گیره هی برات
روزی هزار دفعه .ننه پر میکشه دلم برات
دلم میخواد یه بار دیگه نیگاه اون چشات کنم
برای من حرف بزنی نیگاه اون لبات کنم
توی خیالات خودم راهی اون خونه میشم
تا برسم به خونمون بدجوری دیوونه میشم
فکر میکنم توی خیال یه بار دیگه زنده شدی
دست می کشم روی سرم تاج سر بنده شدی -
نوشتهشده در ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۷:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چندیست دلم بر سر آن زلف کمند است
مفتون نگاریست که اواهل خجند است
چون حلقه فتادست دو زلف سیه یار
برگردنم ای دوست چنان جفت کمند است
یک بوسه ازآن لب بدهد یار بدلدار
شیرین بشود کام از آن بوسه که قند است
زیبا رخ وخوش چهره ومقبول خدایا
بازار گرانیست مگر؟بوسه به چند است
آموزه عشاق شده قوی سپیدی
بر موج سوار است نچنان قوی پرندست
از پیچک خوش عطر بهاری بگرفتم
پیچیدگی از یار که درحال روندست
با ناوک مژگان مزنم زخم نگارا
وان ناوک تو قاتل این قلب تپندست
آهسته نظر کن تو بدان چشم سیاهت
آن چشم ودوابروی سیاهی که لوندست
بر دست گرفتی تو کمانت زدو ابرو
چله تو رها کن که این خون نجهندست
ژولیده وپژمرده ومجنون شدم ای دوست
مجنون صفتان را همه عمر به بند است -
نوشتهشده در ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۷:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مابدین درز ره لطف وصفا امده ایم
به گدایی در خانه شاه امده ایم
ساعتی خوش بنشینیم کنار لیلی
نغمه ای ساز کنیم .اینهمه راه امده ایم
خرقه پوش در میخانه جانان شده ایم
اینک اما نه به بند.بلکه رها امده ایم
دست ما گیر تو ای دلبر خوش چهره کنون
از برای رخ زیبا و دوچشمان شما امده ایم
نه چو حافظ فقط از حشمت و جاه امده ایم
یا بگویند به تزویر و بسی مکروریا امده ایم
تیر مژگان مزنید بر دل غمدیده ما
دست ما سوی خداست بهر دعا امده ایم
دل ژولیده همه رفت پی چشم نگار
دل ما شاد نه با ناله و اه امده ایم -
نوشتهشده در ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۷:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شده ایا که دلت جفت دلم خسته شود؟ پروبالت بگشایی و پرت بسته شود شده ایا که شبی جمعه شبی مست وخراب انچه در دل بنهادی بشود عین سراب شده ایا بشود قلب تو پر ماتم ودرد زندگی حکم نماید همه عمر تو حباب شده است گریه کنی مویه زنی در غم یار کلبه تو بشود یکسره بر فرق خراب شده است جمله عیشت بشود ویرانی یا نیاید بزبان تو دگر ذکر صواب شده باده بکنی پر همه از جرعه ناب باده عشق کنی پر بزنی پیک شراب من چونینم که شده رنگ رخم در هجران همچو مجنون صفتان خفته کنار می ناب دل ژولیده همه سوخت زدوری رخش سحرم کی رسد ایا دراین بحر شباب
-
نوشتهشده در ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۷:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به سکوت میگراید دل ناامیدم امشب
که زغم سخن نگویید به زبان بی زبانی
شب وصلت نتوان دید که مگر به خواب بینم
همه رنج و درد و حسرت بودم از این جدایی
مگر ای روضه رضوان به کنار من درآیی
که مگر تو خار مرده به گلی بدل نمایی
تو اگر دمی بیایی به مرادها رسد دل
تو حسن به توبه روکن که شکوه دل گرایی -
نوشتهشده در ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۷:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل
مکن تیز و نازک، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خودشدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود
که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـودرهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــمچوشوهر دراین مملکت کیمــیاست
زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــایع از بهــراو
به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــودراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس
فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس
توکزدرس ودانش، گریزان بـُدی
چرا رشــته ات را پزشـکی زدیمن ازگـــــــــور بابام، پول آورم
که هــرترم، شهـریه ات را دهـم
من از پهلــــــوانانِ پیــشم پـــسر
ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپرچو امروزیان،وضع من توپ نیست
بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست
به قبـض موبایلت نگـه کرده ای
پــدر جــــد من را در آورده ایمسافر برم،بنـده با رخش خویش
تو پول مرا می دهی پای دیـــش
مقصّر در این راه ، تهمیــنه بود
که دور از من اینگونه لوست نمودچنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر
بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر
ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
مزن بر دل و جان من ضــد حالاگرگرمِ چت یا اس ام اس شویــم
ازآن به که یک وقت دپرس شــویم