-
نوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۴:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم -
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم@fatemeh-Ma
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران -
MohsenTaheri
در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بودMahan Xodayi 2
دوســـت دارد یار این آشفتگــــی
کوشـــش بیهوده به از خفتگــــی -
@fatemeh-Ma
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگرانNarges Azadmanesh
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمیآید
. -
Narges Azadmanesh
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمیآید
.@سینا-0
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد🥺
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
در دايره قسمت ما نقطه ي تسليميم
لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي -
@سینا-0
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد🥺
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
در دايره قسمت ما نقطه ي تسليميم
لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرماييNarges Azadmanesh
یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج برادران و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم
. -
Mahan Xodayi 2
دوســـت دارد یار این آشفتگــــی
کوشـــش بیهوده به از خفتگــــینوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار -
@fatemeh-Ma
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگراننوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
نیست پروا عشق را از نخوت(غرور)ارباب عقل
مستی کبکان فزاید جرئت شهباز را -
Narges Azadmanesh
نیست پروا عشق را از نخوت(غرور)ارباب عقل
مستی کبکان فزاید جرئت شهباز رانوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@fatemeh-Ma
انکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود
ان که در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشت -
@fatemeh-Ma
انکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود
ان که در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشتنوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
تکیه بر اختر شبگرد مکن،کاین عیار
تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو -
Narges Azadmanesh
یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج برادران و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم
.@سینا-0
من باشم و وی باشد و می باشد و نیکی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
من گه لب وی بوسم وی گه لب می
من مست ز وی باشم و وی مست ز می
-
Mahan Xodayi 2
تکیه بر اختر شبگرد مکن،کاین عیار
تاج کاووس ربود و کمر کیخسرونوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@fatemeh-Ma
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی -
Narges Azadmanesh
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یارMahan Xodayi 2
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده ام -
Mahan Xodayi 2
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده امنوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم -
Narges Azadmanesh
نیست پروا عشق را از نخوت(غرور)ارباب عقل
مستی کبکان فزاید جرئت شهباز را@fatemeh-Ma
آمدی جانم بـــه قــربــانــت ولــی حــالــا چــرابی وفا حالا کــه مــن افــتــاده ام از پــا چــرا
-
@fatemeh-Ma
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایینوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
یکی را به سر برهند تاج بخت
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت -
@fatemeh-Ma
آمدی جانم بـــه قــربــانــت ولــی حــالــا چــرابی وفا حالا کــه مــن افــتــاده ام از پــا چــرا
Narges Azadmanesh
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
. -
Narges Azadmanesh
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویمMahan Xodayi 2
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ستآن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
-
@fatemeh-Ma
آمدی جانم بـــه قــربــانــت ولــی حــالــا چــرابی وفا حالا کــه مــن افــتــاده ام از پــا چــرا
نوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
آن الم(درد) را بر کرم ها،فضل داد
وان جفا را از وفاها برگزید -
Mahan Xodayi 2
یکی را به سر برهند تاج بخت
یکی را به خاک اندر آرد ز تختنوشتهشده در ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@fatemeh-Ma
تا توانی پیش کس مگشای راز
بر کسی این در مکن زنهار باز