-
Narges Azadmanesh
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیمMahan Xodayi 2
مایه حسن ندارم که به بازار من آیی
جان فروش سر راهم که خریدار من آیی -
Mahan Xodayi 2
مایه حسن ندارم که به بازار من آیی
جان فروش سر راهم که خریدار من آیینوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۷:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم -
عشق را از تیغ و
خنجر باک نیست
اصل عشق از آب و
باد و خاک نیست
در جهان هم صلح و
هم پیکار عشق
آب حیوان تیغ
جوهر دار عشق
-
Narges Azadmanesh
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادمMahan Xodayi 2
مـاهـم کـه هـالـه ای بـه رخ از دود آهـش اسـت
دائـم گـرفـتـه چـون دل مـن روی مـاهـش است -
Mahan Xodayi 2
مـاهـم کـه هـالـه ای بـه رخ از دود آهـش اسـت
دائـم گـرفـتـه چـون دل مـن روی مـاهـش استنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۷:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
تو بودی که دل من را خودت پرواز میدادی
پناهِ آخری ای عشق،بالت را نگیر از من -
Narges Azadmanesh
تو بودی که دل من را خودت پرواز میدادی
پناهِ آخری ای عشق،بالت را نگیر از منMahan Xodayi 2
نرگس که نظر باز بود در صف گلها
چون روی تورا دید نظر سوی تو دارد -
Mahan Xodayi 2
نرگس که نظر باز بود در صف گلها
چون روی تورا دید نظر سوی تو داردنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۷:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
در درگه خلق بندگی مارا کشت
از بهر دونان دوندگی مارا کشت
گه منت خلق گه منت روزگار
یارب این زندگانی ماراکشت -
Narges Azadmanesh
در درگه خلق بندگی مارا کشت
از بهر دونان دوندگی مارا کشت
گه منت خلق گه منت روزگار
یارب این زندگانی ماراکشتMahan Xodayi 2
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده -
Mahan Xodayi 2
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بودهنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۷:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
همان به کاین نصیحت یادگیریم
که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم:( -
Narges Azadmanesh
همان به کاین نصیحت یادگیریم
که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم:(Mahan Xodayi 2
منم عاشق مرا غم سازگار استتو معشوقی تو را با غم چه کار است ؟
-
Mahan Xodayi 2
منم عاشق مرا غم سازگار استتو معشوقی تو را با غم چه کار است ؟
نوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۷:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
تا توانی پیش کس مگشای راز
بر کسی این در مکن زنهار باز -
Narges Azadmanesh
تا توانی پیش کس مگشای راز
بر کسی این در مکن زنهار بازMahan Xodayi 2
زود بودش سفر مرگ ، ولیگل مگر دیر تواند پژمرد
-
زهرا چه فرشته است ؟ خدا میداند
او از چه سرشته است ؟ خدا میداند
بین در و دیوار از آن ضرب لگد
براو چه گذشته است ؟ خدا میداند
-
Mahan Xodayi 2
زود بودش سفر مرگ ، ولیگل مگر دیر تواند پژمرد
نوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
دست طمع چو پیش کسان میکنی دراز
پل بسته ای که بگذری ز ابروی خویش -
Narges Azadmanesh
دست طمع چو پیش کسان میکنی دراز
پل بسته ای که بگذری ز ابروی خویشMahan Xodayi 2
شنیدم سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت -
@fatemeh-Ma
دارمت دوست به حدی که خدامیداند
رازاین قصه فقط بادصبامیداندنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد
چو لاله داغ هوایی که بر جگر دارد -
Narges Azadmanesh
دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد
چو لاله داغ هوایی که بر جگر داردنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@fatemeh-Ma
دل گرچه دراین بادیه بسیار شتافت
یک مور ندانست ولی موی شکافت -
@fatemeh-Ma
دل گرچه دراین بادیه بسیار شتافت
یک مور ندانست ولی موی شکافتنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
تا نزند بر سرم دست اجل آستین
کیست که بر گیردم روی از این آستان:) -
Narges Azadmanesh
دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد
چو لاله داغ هوایی که بر جگر دارد@fatemeh-Ma
در شبي پر ستاره و آرام دختري در عذاب مي ميرد
دختري در عذاب تنهايي غرق در التهاب مي ميرد -
@fatemeh-Ma
در شبي پر ستاره و آرام دختري در عذاب مي ميرد
دختري در عذاب تنهايي غرق در التهاب مي ميردنوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۸:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
دامنی دارم پر از خون چون نگفتم شکر وصل
کنار خویشتن دیدم سزای خویش را