هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@F-Seif-0
شرف عزیزم شرف
اندکی برام نگه دار
قلبم بیا تعجباتو پیوی بگو بهمنوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهخانومِ_دوست_داشتنی خا خا
-
خانومِ_دوست_داشتنی اره دیدی :|
یه پستی بود دختره دوست پسرشو تگ کرده بود نوشته بود خیلی دوست دارم بابایی جونم
بجون خودم فک کردم شوگرشه گفتم شوگره؟ :|
یه ساعت فحش بارم کرد بعدم بلاکم کرد :|نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@F-Seif-0 این منظورش پدرشوهرش بود
ولی خب خیلی مسخره بود درکل -
@F-Seif-0 این منظورش پدرشوهرش بود
ولی خب خیلی مسخره بود درکلنوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهخانومِ_دوست_داشتنی چرا باید بهش بگه بابا؟ :|
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خانومِ_دوست_داشتنی خوبین؟
-
خانومِ_دوست_داشتنی چرا باید بهش بگه بابا؟ :|
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@F-Seif-0
چوم
کلا این مدلی بود
نصف شب با بچها حرف میزدیم ، عکس از عسلی تختش میفرستاد ، میگفت آره محمد (شوهرش) امروز برام از مادر دونات خریده ( تو ویس ) بعد حین ویس پرکردن داشت تخمه میخورد
بچها گفتنش خب درست صحبت کن ، گفت محمد برام تخمه خریده خیلی خوشمزن براهمینه ://
پ.ن: مادر یه فروشگاه بزرگه تو دزفول چون چیزاش گرون تر از جاهای دیگن هرکی میخواد بگه من خیلی خفنم میگه از اونجا خرید کردم ://
من یبار رفتم جیبم خالی شد به خودم فوش دادم اگه دفعه دیگه برم -
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Alireza Varamanzar ممنون
مچکر
شما خوبین؟ -
@F-Seif-0
چوم
کلا این مدلی بود
نصف شب با بچها حرف میزدیم ، عکس از عسلی تختش میفرستاد ، میگفت آره محمد (شوهرش) امروز برام از مادر دونات خریده ( تو ویس ) بعد حین ویس پرکردن داشت تخمه میخورد
بچها گفتنش خب درست صحبت کن ، گفت محمد برام تخمه خریده خیلی خوشمزن براهمینه ://
پ.ن: مادر یه فروشگاه بزرگه تو دزفول چون چیزاش گرون تر از جاهای دیگن هرکی میخواد بگه من خیلی خفنم میگه از اونجا خرید کردم ://
من یبار رفتم جیبم خالی شد به خودم فوش دادم اگه دفعه دیگه برمنوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهخانومِ_دوست_داشتنی عه:|
ولی اقا دقت کردی چقد محمدا بگیرن؟
همه اسم شوهراشون محمده
حالا همه نه اکثر -
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هی هوا کمتر شد
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عجبا:/
میزنم اینو من -
خانومِ_دوست_داشتنی عه:|
ولی اقا دقت کردی چقد محمدا بگیرن؟
همه اسم شوهراشون محمده
حالا همه نه اکثرنوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@F-Seif-0 آره
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@roghayeh-eftekhari خون کثیفتو نجس نکن چیشده؟ :|
-
Alireza Varamanzar ممنون
مچکر
شما خوبین؟نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهخانومِ_دوست_داشتنی منم خوبم مرسی
شکر -
@F-Seif-0
چوم
کلا این مدلی بود
نصف شب با بچها حرف میزدیم ، عکس از عسلی تختش میفرستاد ، میگفت آره محمد (شوهرش) امروز برام از مادر دونات خریده ( تو ویس ) بعد حین ویس پرکردن داشت تخمه میخورد
بچها گفتنش خب درست صحبت کن ، گفت محمد برام تخمه خریده خیلی خوشمزن براهمینه ://
پ.ن: مادر یه فروشگاه بزرگه تو دزفول چون چیزاش گرون تر از جاهای دیگن هرکی میخواد بگه من خیلی خفنم میگه از اونجا خرید کردم ://
من یبار رفتم جیبم خالی شد به خودم فوش دادم اگه دفعه دیگه برمنوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهخانومِ_دوست_داشتنی چه رومخی بوده حالا حال میده آشنا باشه
-
خانومِ_دوست_داشتنی منم خوبم مرسی
شکرنوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAlireza Varamanzar خداروشکر
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هففف
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من میترسیدم ولی
بخاطرت پریدم -
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زخمی که میخورم از ادمارو دوا کنی
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امروز بیستو شیشم بود