Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. غیر درسی
  4. ♥شعردانه♥
هرچی تودلته بریز بیرون۶
JuDiJ
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
پز نیست سبک زندگیمه🫡
AinoorA
سلاام خب پیرو این ژانر جدید شوخی با آقای گلزار منم تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم میتونین از کارایی که میکنین چه ساده ، بامزه ، ادایی‌، سالم و... باشه عکس بزارین و ما را با خود آشنا کنید منتظرتون هستیم @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دوازدهم @یازدهم @دهم @تجربیا @ریاضیا @انسانیا @دانشجویان-پیراپزشکی @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-مهندسی (آکیتو)
غیر درسی
قان قان قان! 🚙🚦
Michael VeyM
هاااعییی آقا به پیشنهاد @Neo..... تصمیم گرفتم که براتون از طریقه گواهی نامه گرفتن بگم البته اینم بگم که همه اینا با توجه به شهر خودمون و آموزشگاهی که من ثبت نام کردم هست.. ممکنه شهر شما فرق داشته باشه نمیدونم اول از همه که برای ثبت نام رفتیم آموزشگاه. بهم گفتن باید کتاب آیین نامه رو برای کلاسای تئوری داشته باشم. حالا چه بخری چه از قبل داشته باشی. منم چون نداشتم خریدم. بعد گفتن که باید اول بری احضار هویت و معاینه چشمی برای احضار هویت، رفتیم پلیس +۱۰ . فقط یه چیز مهم که باید حواستون باشه اینه کهههه.. اونجا ازتون قراره عکس بگیرن. از این عکس یهوییا مثل کارت ملی مثل من نشین همینجوری برین الان عکس من یجوریه که انگار ام کلثومم نه پرنیا خلاصه به خودتون برسین و دخترا با خودتون مقنعه ببرین که از مقنعه شپشوی اونا استفاده نکنین. برای احضار هویت تاجایی که یادمه حتی ازتون میخوام که اسمتونو به انگلیسی بنویسین پس اگه نمیدونین املای انگلیسی اسمتونو، حتما یاد بگیرین چون دیگه ثبت میشه و تغییر نمیشه داد. بعد اینجا یه مبلغی هم ازتون پول میگیرن برای معاینه چشمی هم که میگن کجا برین. اونجا هم ازتون گروه خونیتونو میپرسن (همینجوری شفاهی میپرسن پس مطمئن باشین از گروه خونیتونو. من خودم پارسال که رفته بودم، اشتباه گفته بودم و چند روز پیش تصحیح کردم). خلاصه درست بگین چون مهمه فرض کنین خدایی نکرده تصادف کنین بر حسب همین گروه خونیتونو میفهمن. بعد حالا معاینه چجوریه؟ یه معاینه چشمی میکنن.. (اگه عینکی باشین با عینک). بعد مثلا میگن با پاشنه راه برو و اینا. دقیق یادم نیست همه رو چون پارسال انجام دادم. اینجا هم یه مبلغی ازتون میگیرن. (اینسری رفتم برای همون تصحیح گروه خونی، رو دیوار زده بود ۲۴۰ هزار تومن فکر کنم. البته تصحیح گروه خونی هزینه ای نداشت.) حالا که اینکارا رو کردین اموزشگاه زمان کلاسای تئوری رو میگه. اگر درست یادم باشه، ۸ جلسه کلا کلاس تئوری دارین که ۲ جلسش فنیه. (البته فنیش هم تئوریه). هر کلاس فکر کنم ۱ ساعته بود. بعضی آموزشگاه ها هم تئوریاشون اختیاره میتونین نرین ولی خب برا ما که اجباری بود. اینم بگم که مثلا آموزشگاه ما برای شهریه (که در حال حاضر ۸۶۰۰ تومنه تقریبا)، یه مقدارشو گرفت و گفت میتونین بقیه‌شو بعدا تا جلسه ۶م کلاس عملیتون بدین بدین. حالا که کلاس تئوری تموم شد، نوبت کلاس عملیه. جلسه آخر تئوری خودشون از ما پرسیدن اگه مربی خاصی مد نظرتون هست بگین. و خانما اگه مربی آقا میخوان، باید حتما یه همراه که درجه اول هم باشه داشته باشن. منم که گفتم خانم باشه بعدش، مربی بهتون زنگ میرنه باهم هماهنگ میکنین برای کلاسای عملی. کلاسای عملی ۱۲ جلسه حدودا ۲ ساعته هست کلا. (البته ۲ ساعت باهاتون تمرین نمیکنن‍️ واسه من که مربیم ۱ ساعت و نیم تمرین میکرد‍️‍️‍️). ۱ جلسش هم تمرین تو شبه (که میگن اختیاریه و میتونین همون تو روز تمرینش کنین) این ۱۲ جلسه هم به سلیقه مربیتونه که چجوری آموزش بده. برا من که تا ۳ جلسه اول، همه چیز یعنی دنده ۱ و ۲ و ۳ و پارک دوبل و دور دو فرمونه رو یاد داد و بقیه جلسات تمرین و تکرار بود. جلسه آخر هم تنرین تو شب بود که چراغای ماشین رو بهم یاد داد. تو جلسه آخر، رفتیم آموزشگاه و باز از ما علاوه بر شهریه ای که دادیم پول خواستن یه ۵۰۰ و خوردی و یه ۲۰۰ و خوردی. جمعا ۸۳۵ میشد اگر یادم باشه.. برای کارکس ماردکس و این چرت و پرتا‍️ بعد به ما گفتن فلان روز برو فلان جا برای آزمون آیین نامه برای آیین نامه که اصلا کتابی نخوندم. یه فایل هست ۲۰ سری آزمون آیین نامه اصلی توش هست. آزمونش ۳۰ سواله هست و تا ۳ غلط مجازی. بیشتر از ۳ تا، رد میشی و دوباره باید بری آموزشگاه یه فیش ۱۰۰۰ تومنی ازشون بگیری تا هفته بعد امتحان بدی. منم همون فایل رو خوندم و تو آزمون، یکی از همون سری هایی که تو فایل بود افتاد دست من و با ۱ غلط قبول شدم. یه نکته هم بگم که به هر نفر رندوم برگه ها رو داد یعنی تو و بغل دستیات برگه مشابهی ندارین‌. یکی از اون ۲۰ سری به هر کدومتون اقتاده. پس خیلی به فکر تقلب از بقیه نباشین اما خود سرهنگه افسره چیه، خلاصه اونی که میخواست ازمون آزمون بگیره قبل شروع امتحان چند تا سوال پر تکرار رو به ما رسونده بود و سر آزمون به بچه ها کمک میکرد هر چند به من کمک نکرد گگگ بعد دوباره رفتیم آموزشگاه برای گرفتن نوبت آزمون شهری. ۲۵۰ تومن باز از ما پول گرفتن بخاطر هزینه ماشین آزمون که ما این پول رو دادیم و روز آزمون رفتیم محل قرار من و افسر بار اول، افتادم با آشغال ترین و ملعون ترین افسر قائمشهر که به حروم خوریش معروفه. نفر آخر نشستم پشت فرمون. دو قدم رفتم جلو گفت بزن دنده دو منم گاز دادم و زدم، بعد یهو گفت گاز کم دادی. ردی :| هر چی هم گفتم آقا شما بزار من یکم برم مگه میشه ۱۰ مترم نرفتم منو رد کنی که اوشون گوشش بدهکار نبود. خلاصه، وقتی بار اول رد بشی، یه جلسه تمرین اجباری داری. (بحاطر همینه که بار اول معمولا رد میکنن). ماهم رفتیم آموزشگاه یه ۶۰۰ هزار تومن برای تمرین و یه ۲۵۰ هزار تومن برای هزینه ماشین آزمون و یه ۱۰۰۰ تومن برای رد شدنم ازمون گرفتن یه جلسه تمرینم رفتیم و باز هفته بعد رفتیم آزمون این سری هم که متاسفانه استرس فراواااان داشتم. نفر اول کنار افسر نشستم و قشنگ قفل کرده بودم‌. تا نشستم گفت اون جلو ماشینه رو دوبل بگیر. منم رفتم ولی خب دوبلم خراب شد و خوردم به جدول و همونجا پیادم کرد. امااا این سری برای ۱ جلسه تمرین اختیاری زد که منم نرفتم و خودم با ماشینم تمرین کردم. رفتیم باز آموزشگاه و ۲۵۰ هزار تومن برا ماشین و ۱۰۰۰ تومن برا رد شدنم گرفت. بعد اومدیم برای سری سوم سری سوم من زرنگ بازی دراوردم. آزمونم ۱۰ شروع میشد منم ۶ صبح با ماشین خودمون رفتم تمرین. که استرسم کمتر شد. بعدشم ۱ ساعت قبل آزمون پروپرانول با دوز ۱۰ هم خوردم که دیگه محکم کاری بشه و بخاطر استرس رد نشم سری سوم، نفر دوم رفتم. اول از همه بگم چون از سری پیش ترس داشتم که پارک دوبلو خراب کنم، از بچه ها روش پارک دوبلشونو پرسیدم. بعد با یه گروه از بچه ها که همونجا رفیق شده بودیم هماهنگ شدیم که با چه ترتیبی بریم بشینیم. (بعضی افسرا میگن هر کی میخواد بشینه. اما بعضیا از رو لیستشون به ترتیب میخونن). خلاصه نفر اول دوبل رفت ماشینو و قبول شد (البته با اینکه بار اولش بود و اولش خورد به جدول، افسر بهش گفت بهت یه فرصت دیگه میدم و همینو دوباره برو. دوباره رفت و قبولش کرد). افسر بهم گفت همینو از پارک خارج شو و دوباره دوبل برو. منم همینکارو کردم و حتی وسطش خاموش کردم (چون ماشینش کولرش روشن بود و خب، فشار زیادی به ماشین اومده بود و نباید طبق عادتم با نیم کلاچ خالی عقب میرفتم. تو اینجور مواقع حتما باید یه ذره گاز داد). منم اصصصلا خودمو نباختم و با ریلکسی تمام دنده رو خلاص کردم و دوباره استارت زدم و پارکمو کامل کردم. و قبول شدم بعد قبولی، رفتم آموزشگاه کاردکس اینامو تحویل دادم و حدس بزنین چی شد؟ بااااز هم ۲۴۵ هزار تومن ازم پول گرفتن بخاطر هزینه پست گواهی نامه بعد گفتن ۱ ماه تا ۱.۵ ماه دیگه میاد که ماهم الان منتظریم ببینیم ایشالله موقع اومدن گواهی نامه هم ازمون پولی میگیرن یا نه حالا فعلا این مقدار تجربه رو داشته باشین تا فکر کنم ببینم چه جزئیات دیگه ای یادمه شماهم سوالی داشتیم حتتتما بپرسییین و راننده های دیگه حتما تجربیاتتونو در اختیار بزارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-مهندسی @دانشجویان-پیراپزشکی @دانشجویان-پزشکی @فارغ-التحصیلان-آلاء
غیر درسی
غیر درسی
M
سلام دوستان اونایی ک شلیک نهایی رو گرفتن راضی بودین ؟ نمراتتون خوب بود؟ من دارم میرم یازدهم می‌خوام بگیرم.
غیر درسی
کانال درسی فروشی
SiliSS
سلام وقتتون بخیر بچه ها من دنبال یه کانال تلگرامی با اعضای دانش‌آموزی ، فروشی! همچین کانالی سراغ دارید؟ یا کسی رو میشناسید منو باهاشون کانکت کنید؟
غیر درسی
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
mriawM
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
غیر درسی
چالش 20 حقیقت
مهربونم
خب با یه چالش خوب اومدم سراغتون نفر اول ٬ %(#ff0000)[بیست حقیقت] از خودشو میگه و بعد ٬ نام کاربری کسی که میخوادو زیر پستش تگ میکنه . من ( یا اگه خواست خودش ) به اون کاربر آدرس اینجا رو پ.خ میدیم و باخبرشون میکنیم که شما ازشون چی خواستین ؛ این به این معنیه که به گفتن بیست حقیقتِ خودش دعوت شده(البته امیدوارم تگا برای همه کار کنن ) پس اونم میاد و بیستای خودشو میگه و نام نفر بعدی رو زیر پستش میاره تا دوباره.... حـــــالا موضوع اصلی اینجـاست ؛ خیلیا شاید بگن.. بیست حقیقت از چی ؟ این بیست حقیقت میتونه راجب %(#0099ff)[خودتون] ٬ %(#e100ff)[اعتقاداتتون] به %(#00ccff)[موضوعات مختلف] ٬ %(#9900ff)[علاقتون به جایی]٬ کسی ٬ انجام کاری ٬ چیزی یا شایدم %(#00ff09)[استعدادا و طـــرز فکرو]...... باشه ! در کل چیزایی که فکر میکنید جالبه بقیه راجبتون بدونن....درسته اولش شاید آسون نباشه ٬ اما خوب میشه یه نگاهی به نکته ها وچیزایی که از خودمون میدونیم بندازیم. **اگه بیشتر از یه بار دعوت شدین میتونین بیستای دیگه بنویسین ( که یکم سخته ) یا فقطـــ بیاین و اسم کاربری رو که میخواین بنویسین یا اصلا کلا کاری نکنین پس همتون بیست حقیقتِ خودتونو آماده کنین که شاید شما هم به رو کردنش دعوت بشین ! خب به عنوان نفر اول دعوت میکنم از آدمین هامون خب هر کدوم خواستید تشوریف بیارید @alireza_ysf75 @فااطمه @بهاره @M.an اخراج نشوم صلوات
غیر درسی
ایران رو به یاد بیار!
Michael VeyM
Topic thumbnail image
غیر درسی
| گالری روح نواز🫀✨ |
AinoorA
سلااامممم هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون... بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه... بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن بعضیاشون غمگینن بعضیا بی حس و بی حالن بعضیا خیلیی شادن اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین.. دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-کنکور-1402 @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @ریاضیا @تجربیا @انسانیا @بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم) و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه منتظر عکس های زیباتون هستم
غیر درسی
سلام
N
کسی هست که کتاب های یازدهم و دوازدهم تجربی رو داشته باشه
غیر درسی
موسیقی کده🎵
MmdasnM
از نظر من موسیقیای خوب و آروم میتونن خیلی رو تمرکز تاثیر بزارن موسیقی های خوبتون رو اینجا به اشتراک بزارید تا بقیه هم ازش لذت ببرن
غیر درسی
The Charming English 🌱
Anzw 18A
خبببب سلاممم چطورین؟ خیلی یهویی ایده ان تاپیک به ذهنم رسید و راستش رو بخواید اصلا چک نکردم ببینم یه همچین چیز فعالی داریم یا نه:))))) ماجرا از چه قراره؟ آقا اگه هررررر نکته گرامری، اصطلاح، ضرب المثل، لغت یا هرررررررررر چیزِ اینجوریِ انگلیسیِ جالبی خوندین یا بلد بودین بیایین اینجا با هم دیگه به اشتراک بذاریم هر از گاهی🫠 اینکه چقدر و مطلب و نکته ساده است یا پیچیده است واقعا واقعا فرقی نداره و مشکلی ایجاد نمی کنه... خلاصه اینکه راحت باشین... راحت و فعاااااااااال دعوت می کنم از: همه تون:) -کنارهم کلی چیز میز یاد میگیرم:) @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @تجربیا @انسانیا @ریاضیا @همیار @فارغ-التحصیلان-آلاء
غیر درسی
گلچینی کوتاه از کتاب های معروف
Mr. PerfectM
سلام دوستان هدفم از زدن این تاپیک اینکه: شبی حداقل یک_دقیقه_کتاب بخوانیم لطفا شما هم در این مسیر یارا باشید. تا حداقل شبی یه قطره از اقیانوس علم را به معلومات خود بیافزاییم.
غیر درسی
کاف‍ــه می‍ـــم♡
sandiiiiS
سلام به یاران ج‍ــان به %(#ff00ff)[ک‍ـــافه می‍ـــم] خوش اومدین.. توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[مت‍ــن های ادب‍ــی] بفرستین ما نمیتونستیم توی تاپیک شع‍ــردانه متن ادبی بفرستیم توی تاپیک خ‌ــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن همگی خوش اومدین.. %(#0000ff)[اسپم ممنوعه] و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن @M-an %(#7f7fff)[_________________________________] خب خب دعوت میکنم از : @خانوم @dlrm @اکالیپتوس @revival @گونش @Saahaar @sheyda-fkh @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
غیر درسی
یه مشکل فنی پیش اومده❌️❌️
بابونــــهب
سلام روزتون بخیر. امروز یه برنامه رو از یه سایت که نمیدونم معتبر بود یا نه گرفتم یه مدت بعد از نصبش ۳ گیگ باقیمونده از نتم رو تموم کرد باز یه بسته ۱.۵ گیگی خریدم که اون هم تموم شد چیکار کنم؟ البته برنامه رو حذف کردم همون لحظه @دانش-آموزان-آلاء
غیر درسی
ساز کده 🎵🎸
Hamed.sH
تو این تایپک هر کی هر سازی رو که بلده اگه دوست داشت اجرا کنه و به اشتراک بزاره تا بتونیم ازش لذت ببریم 🪕🪗 من خودم به شخصا سه تار کار می کنم 🪕 @دانش-آموزان-آلاء
غیر درسی
♥شعردانه♥
banooB
درود آلایی های خوب راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم با احترام بانو پ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی] @دانش-آموزان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل
غیر درسی
*پادکستجات*
dlrmD
%(#1fb5ad)[سلام رفیق رفقا]:) حال دلاتون آروم... همون طور که از اسم تاپیک پیداست این تاپیک مخصوص "%(#b51f1f)[پادکست]" هستش:) این تاپیک رو زدیم که از این به بعد توی تایمایی که حسِ درستون نیست و حال گوش کردن به هیچ آهنگی رو ندارین،پادکست های اینجا رو پلی کنید، سرتون رو بذارید روی دستتون و چشماتون رو ببندین و یکم ریلکس کنید:) این تاپیک جای آهنگ %(#d66666)[نیست] ما آهنگ هامون رو اینجا میذاریم این تاپیک جای شعر %(#d66666)[نیست] ما شعرهامون رو اینجا میذاریم اینجا صرفا تاپیکیِ برای دکلمه و پادکست هایی که به نظرتون میتونه حالِ دل رو خوب کنه و شایدم چند دقیقه ای به فکر وابدارتمون:)) حتی این پادکست هارو میشه شب قبل خواب هم گوش داد و جای فکر کردن به مشکلات روزانه یکم غرق متن و صدای گوینده شد:) پس... بسم الله دعوت می کنم از: @ادمین هامون @ناظم های منظممون:)) @همیار های باهوشمون @فارغ-التحصیلان-آلاء که چقدم بح بح @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا که خیلی خفنیم :)) @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا که شمام خفنید :)) @رتبه-های-انجمن-آلاء که موجب افتخارمونین @خیرین-کوچک-دریا-دل که آلاء رو به شما هم مدیونیم:) و همه ی @دانش-آموزان-آلاء تشکر هم بکنم از @آسمان-آبی واسه مهربونیش و پیشنهاد خفنش جات جات و امیدوارم تاپیک رو نبندن بچه های بالا @ادمین
غیر درسی
My dear books📖
mr.vinyzoM
Topic thumbnail image
غیر درسی
خط خط یه گردو 😍❤
اکالیپتوسا
Topic thumbnail image
غیر درسی

♥شعردانه♥

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده غیر درسی
9.3k دیدگاه‌ها 485 کاربران 379.5k بازدیدها 337 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • Hamid.sH آفلاین
    Hamid.sH آفلاین
    Hamid.s
    فارغ التحصیلان آلاء
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #7481

    دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش
    سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
    یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری
    راضی به همین چند قلم مال خودت باش
    دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
    اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
    پرواز قشنگ است
    ولی بی غم و محنت منت نکش
    از غیر و پروبال خودت باش
    صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
    پس شاکر هر لحظه
    و هرسال خودت باش

    مروح کن دل و جان را...🌊🕊

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    8
    • Hamid.sH آفلاین
      Hamid.sH آفلاین
      Hamid.s
      فارغ التحصیلان آلاء
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #7482

      باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه..
      خانه ات کو؟ خانه ام کو؟
      ان دل دیوانه ات کو؟
      فصل خوبی سادگی کو خسته از مکر زمانه...
      یادت اید روز باران.....
      غافل از حتی رفاقت
      گردش یک روز دیرین
      هماله ای از عشق و نفرت پس چه شد!
      اشک های طبق عادت دیگر کجا رف؟.......
      قطر های بی طراوت خاطرات خوب و شیرین...
      روی دوش ادمیت....
      باز باران میخورد بر بام خانه....
      بی ترانه.....
      بی هوای عاشقانه
      بی تو ای عارفانه در سکوت ظالمانه

      مروح کن دل و جان را...🌊🕊

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      3
      • Hamid.sH آفلاین
        Hamid.sH آفلاین
        Hamid.s
        فارغ التحصیلان آلاء
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #7483

        گر تــن به آتش میــدهی ، چون شعلــه میرقصــانمت «🌋🖇»

        مروح کن دل و جان را...🌊🕊

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        5
        • Hamid.sH آفلاین
          Hamid.sH آفلاین
          Hamid.s
          فارغ التحصیلان آلاء
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #7484

          چِ کسی میدانَد کِ تو دَر پیله تَنهایی خود تَنهایی....؟!🥀🦋🌙 #سهراب_سپهری

          مروح کن دل و جان را...🌊🕊

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          2
          • Hamid.sH آفلاین
            Hamid.sH آفلاین
            Hamid.s
            فارغ التحصیلان آلاء
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #7485

            جانا گلمیشیک بیز بو جانان الیندن

            که نه انس امان تاپدی نه جان الیندن

            مسلمانه باخ، دین و ایمان قان آغلیر

            بو دین سیز، ایمان سیز مسلمان الیندن

            بو شیطاندی، بیز آدمی گویده تولار

            قاچا بیلمز آدم بو شیطان الیندن

            آلار اول ایمانی، سونداندا جانی

            نه ایمان قالار دیبده نه جان الیندن

            مروح کن دل و جان را...🌊🕊

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            1
            • Faez FateminiaF آفلاین
              Faez FateminiaF آفلاین
              Faez Fateminia
              تجربی
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #7486

              عاشقی باشم به تو افروخته

              دیده را از دیگران بردوخته

              گرچه باشم ناظر از هر منظری

              جز تو در عالم نبینم دیگری
              #جامی

              ♡

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              3
              • Faez FateminiaF آفلاین
                Faez FateminiaF آفلاین
                Faez Fateminia
                تجربی
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #7487

                پدری با پسری گفت به قهر

                که تو آدم نشوی جان پدر

                حیف از آن عمر که ای بی سروپا

                در پی تربیتت کردم سر

                دل فرزند از این حرف شکست

                بی خبر از پدرش کرد سفر

                رنج بسیار کشید و پس از آن

                زندگی گشت به کامش چو شکر

                عاقبت شوکت والایی یافت

                حاکم شهر شد و صاحب زر

                چند روزی بگذشت و پس از آن

                امر فرمود به احضار پدر

                پدرش آمد از راه دراز

                نزد حاکم شد و بشناخت پسر

                پسر از غایت خودخواهی و کبر

                نظر افکند به سراپای پدر

                گفت گفتی که تو آدم نشوی

                تو کنون حشمت و جاهم بنگر

                پیر خندید و سرش داد تکان

                گفت این نکته برون شد از در

                «من نگفتم که تو حاکم نشوی

                گفتم آدم نشوی جان پدر»
                #جامی#طنز

                ♡

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                2
                • Faez FateminiaF آفلاین
                  Faez FateminiaF آفلاین
                  Faez Fateminia
                  تجربی
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #7488

                  رهائیت باید، رها کن جهانرا
                  نگهدار ز آلودگی پاک جانرا

                  بسر برشو این گنبد آبگون را
                  بهم بشکن این طبل خالی میانرا
                  #اعتصامی

                  ♡

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  1
                  • jahad_121J آفلاین
                    jahad_121J آفلاین
                    jahad_121
                    فارغ التحصیلان آلاء
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #7489

                    تو بتقصیر خود افتادی از این در محروم
                    از که می نالی و فریاد چرا میداری؟
                    حافظ از پادشهان پایه بخدمت طلبند
                    سعی نابرده چه امید عطا میداری؟

                    786

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    3
                    • Faez FateminiaF آفلاین
                      Faez FateminiaF آفلاین
                      Faez Fateminia
                      تجربی
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #7490

                      ای كه به هنگام درد راحت جانی مرا

                      وی كه به تلخی فقر گنج روانی مرا

                      آن چه نبردست وهم عقل ندیدست و فهم

                      از تو به جانم رسید قبله ازانی مرا

                      از كرمت من به ناز می‌نگرم در بقا

                      كی بفریبد شها دولت فانی مرا

                      نغمت آن كس كه او مژده تو آورد

                      گر چه به خوابی بود به ز اغانی مرا

                      در ركعات نماز هست خیال تو شه

                      واجب و لازم چنانك سبع مثانی مرا

                      در گنه كافران رحم و شفاعت تو راست

                      مهتری و سروری سنگ دلانی مرا

                      گر كرم لایزال عرضه كند ملك‌ها

                      پیش نهد جمله‌ای كنز نهانی مرا

                      سجده كنم من ز جان روی نهم من به خاك

                      گویم از این‌ها همه عشق فلانی مرا

                      عمر ابد پیش من هست زمان وصال

                      زانك نگنجد در او هیچ زمانی مرا

                      عمر اوانی‌ست و وصل شربت صافی در آن

                      بی تو چه كار آیدم رنج اوانی مرا

                      بیست هزار آرزو بود مرا پیش از این

                      در هوسش خود نماند هیچ امانی مرا

                      از مدد لطف او ایمن گشتم از آنك

                      گوید سلطان غیب لست ترانی مرا

                      گوهر معنی اوست پر شده جان و دلم

                      اوست اگر گفت نیست ثالث و ثانی مرا

                      رفت وصالش به روح جسم نكرد التفات

                      گر چه مجرد ز تن گشت عیانی مرا

                      پیر شدم از غمش لیك چو تبریز را

                      نام بری بازگشت جمله جوانی مرا
                      #مولوی

                      ♡

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      5
                      • AnselA آفلاین
                        AnselA آفلاین
                        Ansel
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #7491

                        وَه که جدا نمیشود نقش تو از خیالِ من

                        تا چه شود به عاقبت در طلب تو،حال من

                        《سعدی》

                        مَردُمان
                        اهلِ عادت اند...

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        5
                        • Hamid.sH آفلاین
                          Hamid.sH آفلاین
                          Hamid.s
                          فارغ التحصیلان آلاء
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #7492

                          یک شبی مجنون نمازش را شکست
                           بی وضو در کوچه لیلا نشست

                          عشق آن شب مست مستش کرده بود
                           فارغ از جام الستش کرده بود

                          سجده ای زد بر لب درگاه او
                           پر ز لیلا شد دل پر آه او

                          گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
                           بر صلیب عشق دارم کرده ای

                          جام لیلا را به دستم داده ای
                           وندر این بازی شکستم داده ای

                          نشتر عشقش به جانم می زنی
                           دردم از لیلاست آنم می زنی

                          خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
                           من که مجنونم تو مجنونم مکن

                          مرد این بازیچه دیگر نیستم
                           این تو و لیلای تو … من نیستم

                          گفت: ای دیوانه لیلایت منم
                           در رگ پنهان و پیدایت منم

                          سال ها با جور لیلا ساختی
                           من کنارت بودم و نشناختی

                          عشق لیلا در دلت انداختم
                           صد قمار عشق یک جا باختم

                          کردمت آوارهء صحرا نشد
                           گفتم عاقل می شوی اما نشد

                          سوختم در حسرت یک یا ربت
                           غیر لیلا بر نیامد از لبت

                          روز و شب او را صدا کردی ولی
                           دیدم امشب با منی گفتم بلی

                          مطمئن بودم به من سر میزنی
                           در حریم خانه ام در میزنی

                          حال این لیلا که خوارت کرده بود
                           درس عشقش بیقرارت کرده بود

                          مرد راهم باش تا شاهت کنم
                           صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

                          نظامی

                          مروح کن دل و جان را...🌊🕊

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          6
                          • jahad_121J آفلاین
                            jahad_121J آفلاین
                            jahad_121
                            فارغ التحصیلان آلاء
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #7493

                            امروز زنده ام به ولای تو یا علی
                            فردا به روح پاک امامان گوا ه باش

                            ( حافظ)

                            786

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            5
                            • jahad_121J آفلاین
                              jahad_121J آفلاین
                              jahad_121
                              فارغ التحصیلان آلاء
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #7494

                              حافظا ترک جهان گفتن طریق خوش دلی است
                              تا نپنداری که احوال جهاندارن خوش است

                              786

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              3
                              • Hamid.sH آفلاین
                                Hamid.sH آفلاین
                                Hamid.s
                                فارغ التحصیلان آلاء
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #7495

                                حالا که برای میسر گشته

                                بگذر دگر از حال من سرگشته

                                تو منظره قشنگ ساحل اما🏝

                                هر موج که سمتت آمده برگشته🌊

                                مروح کن دل و جان را...🌊🕊

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                3
                                • romisaR آفلاین
                                  romisaR آفلاین
                                  romisa
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #7496

                                  **```
                                  قصیده آبی خاکستری سیاه

                                  
                                  در شبان غم تنهایی خویش
                                  عابد چشم سخنگوی توام
                                  من در این تاریکی
                                  من در این تیره شب جانفرسا
                                  زائر ظلمت گیسوی توام
                                  گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
                                  گیسوان تو شب بی پایان
                                  جنگل عطرآلود
                                  شکن گیسوی تو
                                  موج دریای خیال
                                  کاش با زورق اندیشه شبی
                                  از شط گیسوی مواج تو من
                                  بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
                                  کاش بر این شط مواج سیاه
                                  همه ی عمر سفر می کردم
                                  من هنوز از اثر عطر نفسهای تو
                                  سرشار سرور
                                  گیسوان تو در اندیشه ی من
                                  گرم رقصی موزون
                                  کاشکی پنجه ی من
                                  در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
                                  چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
                                  گونه ام بستر رود
                                  کاشکی همچو حبابی بر آب
                                  در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود
                                  شب تهی از مهتاب
                                  شب تهی از اختر
                                  ابر خاکستری
                                  بی باران پوشانده
                                  آسمان را یکسر
                                  ابر خاکستری بی باران دلگیر است
                                  و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس سخت دلگیرتر است
                                  شوق بازآمدن سوی توام هست
                                  اما
                                  تلخی سرد کدورت در تو
                                  پای پوینده ی راهم بسته
                                  ابر خاکستری بی باران
                                  راه بر مرغ نگاهم بسته
                                  وای ،
                                  باران
                                  باران ؛
                                  شیشه ی پنجره را باران شست
                                  از دل من اما
                                  چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
                                  آسمان سربی رنگ
                                  من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
                                  می پرد مرغ نگاهم تا دور
                                  وای ، باران
                                  باران ؛
                                  پر مرغان نگاهم را شست
                                  اب رؤیای فراموشیهاست
                                  خواب را دریابم
                                  که در آن دولت خاموشیهاست
                                  ن شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
                                  و ندایی که به من می گوید :
                                  ”گر چه شب تاریک است
                                  دل قوی دار ، سحر نزدیک است “
                                  دل من در دل شب
                                  خواب پروانه شدن می بیند
                                  مهر صبحدمان داس به دست
                                  خرمن خواب مرا می چیند
                                  آسمانها آبی
                                  پر مرغان صداقت آبی ست
                                  دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
                                  از گریبان تو صبح صادق
                                  می گشاید پر و بال
                                  تو گل سرخ منی
                                  تو گل یاسمنی
                                  تو چنان شبنم پاک سحری ؟
                                  نه
                                  از آن پاکتری
                                  تو بهاری ؟
                                  نه
                                  بهاران از توست
                                  از تو می گیرد وام
                                  هر بهار اینهمه زیبایی را
                                  هوس باغ و بهارانم نیست
                                  ای بهین باغ و بهارانم تو
                                  سبزی چشم تو
                                  دریای خیال
                                  پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
                                  مزرع سبز تمنایم را
                                  ای تو چشمانت سبز
                                  در من این سبزی هذیان از توست
                                  زندگی از تو و
                                  مرگم از توست
                                  سیل سیال نگاه سبزت
                                  همه بنیان وجودم
                                  را ویرانه کنان می کاود
                                  من به چشمان خیال انگیزت معتادم
                                  و دراین راه تباه
                                  عاقبت هستی خود را دادم
                                  آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا
                                  در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟
                                  مرغ آبی اینجاست
                                  در خود آن گمشده را دریابم
                                  ر سحرگاه سر از بالش خواب بردار
                                  کاروانهای
                                  فرومانده ی خواب از چشمت بیرون کن
                                  باز کن پنجره را
                                  تو اگر بازکنی پنجره را
                                  من نشان خواهم داد
                                  به تو زیبایی را
                                  بگذاز از زیور و آراستگی
                                  من تو را با خود تا خانه ی خود خواهم برد
                                  که در آن شکوت پیراستگی
                                  چه صفایی دارد
                                  آری از سادگیش
                                  چون تراویدن مهتاب به شب
                                  مهر از آن می بارد
                                  باز کن پنجره را
                                  من تو را خواهم برد
                                  به عروسی عروسکهای
                                  کودک خواهر خویش
                                  که در آن مجلس جشن
                                  صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس
                                  صحبت از سادگی و کودکی است
                                  چهره ای نیست عبوس
                                  کودک خواهر من
                                  در شب جشن عروسی عروسکهایش می رقصد
                                  کودک خواهر
                                  من
                                  امپراتوری پر وسعت خودذ را هر روز
                                  شوکتی می بخشد
                                  کودک خواهر من نام تو را می داند
                                  نام تو را می خواند
                                  گل قاصد آیا
                                  با تو این قصه ی خوش خواهد گفت ؟
                                  باز کن پنجره را
                                  من تو را خواهم برد
                                  به سر رود خروشان حیات
                                  آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز
                                  بهتر
                                  آنست که غفلت نکنیم از آغاز
                                  باز کن پنجره را
                                  صبح دمید
                                  چه شبی بود و چه فرخنده شبی
                                  آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید
                                  کودک قلب من این قصه ی شاد
                                  از لبان تو شنید :
                                  ”زندگی رویا نیست
                                  زندگی زیبایی ست
                                  می توان
                                  بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
                                  می
                                  توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
                                  می توان
                                  از میان فاصله ها را برداشت
                                  دل من با دل تو
                                  هر دو بیزار از این فاصله هاست “
                                  قصه ی شیرینی ست
                                  کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
                                  قصه ی نغز تو از غصه تهی ست
                                  باز هم قصه بگو
                                  تا به آرامش دل
                                  سر به دامان تو
                                  بگذارم و در خواب روم
                                  گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
                                  یادگاران تو اند
                                  رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
                                  در تمام در و دشت
                                  سوکواران تو اند
                                  در دلم آرزوی آمدنت می میرد
                                  رفته ای اینک ، اما آیا
                                  باز برمی گردی ؟
                                  چه تمنای محالی دارم
                                  خنده ام می گیرد
                                  چه شبی بود و
                                  چه روزی افسوس
                                  با شبان رازی بود
                                  روزها شوری داشت
                                  ما پرستوها را
                                  از سر شاخه به بانگ هی ، هی
                                  می پراندیم در آغوش فضا
                                  ما قناریها را
                                  از درون قفس سرد رها می کردیم
                                  آرزو می کردم
                                  دشت سرشار ز سبرسبزی رویا ها را
                                  من گمان می کردم
                                  دوستی همچون سروی سرسبز
                                  چارفصلش همه آراستگی ست
                                  من چه می دانستم
                                  هیبت باد زمستانی هست
                                  
                                  من چه می دانستم
                                  سبزه می پژمرد از بی آبی
                                  سبزه یخ می زند از سردی دی
                                  من چه می دانستم
                                  دل هر کس دل نیست
                                  قلبها ز آهن و سنگ
                                  قلبها بی خبر از عاطفه اند
                                  از دلم رست گیاهی سرسبز
                                  سر برآورد درختی
                                  شد نیرو بگرفت
                                  برگ بر گردون سود
                                  این گیاه سرسبز
                                  این بر آورده درخت اندوه
                                  حاصل مهر تو بود
                                  و چه رویاهایی
                                  که تبه گشت و گذشت
                                  و چه پیوند صمیمیتها
                                  که به آسانی یک رشته گسست
                                  چه امیدی ، چه امید ؟
                                  چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید
                                  دل من می سوزد
                                  که
                                  قناریها را پر بستند
                                  و کبوترها را
                                  آه کبوترها را
                                  و چه امید عظیمی به عبث انجامید
                                  در میان من و تو فاصله هاست
                                  گاه می اندیشم
                                  می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
                                  تو توانایی بخشش داری
                                  دستهای تو توانایی آن را دارد
                                  که مرا
                                  زندگانی بخشد
                                  چشمهای تو به
                                  من می بخشد
                                  شور عشق و مستی
                                  و تو چون مصرع شعری زیبا
                                  سطر برجسته ای از زندگی من هستی
                                  دفتر عمر مرا
                                  با وجود تو شکوهی دیگر
                                  رونقی دیگر هست
                                  می توانی تو به من
                                  زندگانی بخشی
                                  یا بگیری از من
                                  آنچه را می بخشی
                                  من به بی سامانی
                                  باد را می مانم
                                  من به
                                  سرگردانی
                                  ابر را می مانم
                                  من به آراستگی خندیدم
                                  من ژولیده به آراستگی خندیدم
                                  سنگ طفلی ، اما
                                  خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت
                                  قصه ی بی سر و سامانی من
                                  باد با برگ درختان می گفت
                                  باد با من می گفت :
                                  ” چه تهیدستی مرد “
                                  ابر باور می کرد
                                  من در آیینه رخ خود
                                  دیدم
                                  و به تو حق دادم
                                  آه می بینم ، می بینم
                                  تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
                                  من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
                                  چه امید عبثی
                                  من چه دارم که تو را در خور ؟
                                  هیچ
                                  من چه دارم که سزاوار تو ؟
                                  هیچ
                                  تو همه هستی من ، هستی من
                                  تو همه زندگی من هستی
                                  تو چه داری ؟
                                  همه چیز
                                  تو چه کم داری ؟ هیچ
                                  بی تو در می ابم
                                  چون چناران کهن
                                  از درون تلخی واریزم را
                                  کاهش جان من این شعر من است
                                  آرزو می کردم
                                  که تو خواننده ی شعرم باشی
                                  راستی شعر مرا می خوانی ؟
                                  نه ، دریغا ، هرگز
                                  باورنم نیست که خواننده ی شعرم باشی
                                  کاشکی شعر
                                  مرا می خواندی
                                  بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه
                                  بی تو سرگردانتر ، از پژواکم
                                  در کوه
                                  گرد بادم در دشت
                                  برگ پاییزم ، در پنجه ی باد
                                  بی تو سرگردانتر
                                  از نسیم سحرم
                                  از نسیم سحر سرگردان
                                  بی سرو سامان
                                  بی تو - اشکم
                                  دردم
                                  آهم
                                  آشیان برده ز یاد
                                  مرغ
                                  درمانده به شب گمراهم
                                  بی تو خاکستر سردم ، خاموش
                                  نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق
                                  نه مرا بر لب ، بانگ شادی
                                  نه خروش
                                  بی تو دیو وحشت
                                  هر زمان می دردم
                                  بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد
                                  و اندر این دوره بیدادگریها هر دم
                                  کاستن
                                  کاهیدن
                                  کاهش جانم
                                  کم
                                  کم
                                  چه کسی خواهد دید
                                  مردنم را بی تو ؟
                                  بی تو مردم ، مردم
                                  گاه می اندیشم
                                  خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
                                  آن زمان که خبر مرگ مرا
                                  از کسی می شنوی ، روی تو را
                                  کاشکی می دیدم
                                  شانه بالازدنت را
                                  بی قید
                                  و تکان دادن دستت که
                                  مهم نیست زیاد
                                  و تکان دادن سر
                                  را که
                                  عجیب !‌عاقبت مرد ؟
                                  افسوس
                                  کاکش می دیدم
                                  من به خود می گویم:
                                  ” چه کسی باور کرد
                                  جنگل جان مرا
                                  آتش عشق تو خاکستر کرد ؟ “
                                  باد کولی ، ای باد
                                  تو چه بیرحمانه
                                  شاخ پر برگ درختان را عریان کردی
                                  و جهان را به سموم نفست ویران کردی
                                  باد کولی تو چرا
                                  زوزه کشان
                                  همچنان اسبی بگسسته عنان
                                  سم فرو کوبان بر خاک گذشتی همه جا ؟
                                  آن غباری که برانگیزاندی
                                  سخت افزون می کرد
                                  تیرگی را در دشت
                                  و شفق ، این شفق شنگرفی
                                  بوی خون داشت ، افق خونین بود
                                  کولی باد پریشاندل آشفته صفت
                                  تو مرا بدرقه می کردی هنگام غروب
                                  تو به
                                  من می گفتی :
                                  ” صبح پاییز تو ، نامیومن بود ! “
                                  من سفر می کردم
                                  و در آن تنگ غروب
                                  یاد می کردم از آن تلخی گفتارش در صادق صبح
                                  دل من پر خون بود
                                  در من اینک کوهی
                                  سر برافراشته از ایمان است
                                  من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
                                  باز برمی گردم
                                  و صدا می زنم :
                                  ” آی
                                  باز کن پنجره را
                                  باز کن پنجره را
                                  در بگشا
                                  که بهاران آمد
                                  که شکفته گل سرخ
                                  به گلستان آمد
                                  باز کن پنجره را
                                  که پرستو می شوید در چشمه ی نور
                                  که قناری می خواند
                                  می خواند آواز سرور
                                  که : بهاران آمد
                                  که شکفته گل سرخ به گلستان آمد “
                                  سبز برگان
                                  درختان همه دنیا را
                                  نشمردیم هنوز
                                  من صدا می زنم :
                                  ” باز کن پنجره ، باز آمده ام
                                  من پس از رفتنها ، رفتنها ؛
                                  با چه شور و چه شتاب
                                  در دلم شوق تو ، اکنون به نیاز آمده ام “داستانها دارم
                                  از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو
                                  از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو
                                  بی تو می
                                  رفتم ، می رفتن ، تنها ، تنها
                                  وصبوری مرا
                                  کوه تحسین می کرد
                                  من اگر سوی تو برمی گردم
                                  دست من خالی نیست
                                  کاروانهای محبت با خویش
                                  ارمغان آوردم
                                  من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
                                  باز برخواهم گشت
                                  تو به من می خندی
                                  من صدا می زنم :
                                  ” آی با باز کن پنجره را “
                                  پنجره را می بندی
                                  با من اکنون چه نشتنها ، خاموشیها
                                  
                                  با تو اکنون چه فراموشیهاست
                                  چه کسی می خواهد
                                  من و تو ما نشویم
                                  خانه اش ویران باد
                                  من اگر ما نشویم ، تنهایم
                                  تو اگر ما نشوی
                                  خویشتنی
                                  از کجا که من و تو
                                  شور یکپارچگی را در شرق
                                  باز برپا نکنیم
                                  از
                                  کجا که من و تو
                                  مشت رسوایان را وا نکنیم
                                  من اگر برخیزم
                                  تو اگر برخیزی
                                  همه برمی خیزند
                                  من اگر بنشینم
                                  تو اگر بنشینی
                                  چه کسی برخیزد ؟
                                  چه کسی با دشمن بستیزد ؟
                                  چه کسی
                                  پنجه در پنجه هر دشمن دون
                                  آویزد
                                  دشتها نام تو را می گویند
                                  کوهها شعر مرا می خوانند
                                  کوه باید شد و ماند
                                  رود باید شد و رفت
                                  دشت باید شد و خواند
                                  در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
                                  در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
                                  در من این شعله ی عصیان نیاز
                                  در تو دمسردی پاییز که چه ؟
                                  حرف را باید زد
                                  درد را باید گفت
                                  سخن از مهر من و جور تو نیست
                                  سخن از تو
                                  متلاشی شدن دوستی است
                                  و عبث بودن پندار سرورآور مهر
                                  آشنایی با شور ؟
                                  و جدایی با درد ؟
                                  و نشستن در بهت فراموشی
                                  یا غرق غرور ؟
                                  سینه ام آینه ای ست
                                  با غباری از غم
                                  تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
                                  آشیان تهی دست مرا
                                  مرغ دستان تو پر می سازند
                                  آه مگذار
                                  ، که دستان من آن
                                  اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشیها بسپارد
                                  آه مگذار که مرغان سپید دستت
                                  دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد
                                  من چه می گویم ، آه
                                  با تو اکنون چه فراموشیها
                                  با من اکنون چه نشستها ، خاموشیهاست
                                  تو مپندار که خاموشی من
                                  هست برهان فرانموشی من
                                  من اگر برخیزم
                                  تو اگر برخیزی
                                  همه برمی خیزند
                                  آذر ، دی 1343
                                  حمید مصدق
                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  5
                                  • S آفلاین
                                    S آفلاین
                                    Succinate
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #7497

                                    من آن ابرم
                                    که میخواهد ببارد...

                                    هوشنگ ابتهاج

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    6
                                    • S آفلاین
                                      S آفلاین
                                      Succinate
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #7498

                                      ‌هر دو گم شدیم
                                      من در پایان یک رویا
                                      تو در یک شعر بی پایان...

                                      واهه آرمن

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      5
                                      • Hamid.sH آفلاین
                                        Hamid.sH آفلاین
                                        Hamid.s
                                        فارغ التحصیلان آلاء
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #7499

                                        شاید دل من عروسکی از چوب است....
                                        مثل قصه پینوکیو محبوب است...
                                        چه دماغی دارد این بیچاره!
                                        از بس که نوشت حال من خوب است.....

                                        مروح کن دل و جان را...🌊🕊

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        5
                                        • Negin_MN آفلاین
                                          Negin_MN آفلاین
                                          Negin_M
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #7500

                                          رنگ لبخند تو ای دنیا تماشایی نبود
                                          آنچه ما دیدیم زینت بود، زیبایی نبود

                                          ••فاضل نظری✨

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          6
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 373
                                          • 374
                                          • 375
                                          • 376
                                          • 377
                                          • 466
                                          • 467
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع