Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. غیر درسی
  4. ♥شعردانه♥
هرچی تودلته بریز بیرون7
M.anM
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
تست زنی
T
دورود دوستان شما چه منبع تستی رو پیشنهاد میکنید
غیر درسی
موسیقی کده🎵
MmdasnM
از نظر من موسیقیای خوب و آروم میتونن خیلی رو تمرکز تاثیر بزارن موسیقی های خوبتون رو اینجا به اشتراک بزارید تا بقیه هم ازش لذت ببرن
غیر درسی
| گالری روح نواز🫀✨ |
A
سلااامممم هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون... بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه... بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن بعضیاشون غمگینن بعضیا بی حس و بی حالن بعضیا خیلیی شادن اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین.. دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-کنکور-1402 @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @ریاضیا @تجربیا @انسانیا @بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم) و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه منتظر عکس های زیباتون هستم
غیر درسی
♥شعردانه♥
banooB
درود آلایی های خوب راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم با احترام بانو پ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی] @دانش-آموزان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل
غیر درسی
قشنگ‌ترین تعریف
S.daniyal hosseinyS
بیاید بگید ببینم قشنگ‌ترین تعریفی که تاحالا یه شخصی ازتون کرده چی بوده؟ (امیدوارم تاپیکش پر از جملات جذابِ ذوق‌دار بشه) @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء
غیر درسی
گلچینی کوتاه از کتاب های معروف
Mr. PerfectM
سلام دوستان هدفم از زدن این تاپیک اینکه: شبی حداقل یک_دقیقه_کتاب بخوانیم لطفا شما هم در این مسیر یارا باشید. تا حداقل شبی یه قطره از اقیانوس علم را به معلومات خود بیافزاییم.
غیر درسی
پناه دل 🌱
_
بعضی وقت‌ها حال آدم اونقدر بد میشه که حتی نمی‌دونه با چه کلماتی باید توصیفش کنه... دیشب من همینطور بودم اما وقتی چند آیه از قرآن خوندم دیدم واقعا بعضی آیاتش یه آرامش عجیبی به دل میدن برای همین دوست دارم توی این تاپیک مجموعه‌ای از همین جملات و محتواها بزاریم ، در صدرش آیه‌هایی از قرآن که آرامش‌بخشن و همین‌طور فیلم‌ها، عکس‌ها یا جمله‌هایی که می‌تونن حس خوبی منتقل کنن و آروممون کنن اینجوری هر وقت حالمون بد شد بیایم اینجا سر بزنیم، بخونیم و ببینیم و حالمون یه کم بهتر بشه امیدوارم توی لحظه‌های سخت این کلمات و تصاویر بتونن پناه دلمون باشن
غیر درسی
کانال شـــ🌱ـــروع یه جامعه برای استارتاپ های تازه نفس
Sadra00S
داشتم داستان شروع استارتاپ‌های خارجی رو می‌خوندم و دیدم اکثرشون با به اشتراک گذاشتن محصول اولیه‌شون توی Hacker News و Product Hunt خیلی کمک گرفتن: هم بازخورد گرفتن، هم شناخته شدن و مسیرشون سریع‌تر جلو رفت. مثل Dropbox وقتی فقط یه ویدئو کوتاه دمو داشت، اون رو توی Hacker News منتشر کرد. هزاران نفر دیدن، عضو لیست انتظار شدن و همین شد جرقه‌ی رشدش. یا Notion یکی از بزرگ‌ترین جهش‌هاش رو بعد از لانچ در Product Hunt گرفت؛ بازخوردها باعث شد خیلی سریع‌تر مسیر توسعه رو درست کنن. . اون موقع به خودم گفتم: «چرا ما یه جای رایگان نداشته باشیم که هر نفر محصول یا ایده‌ش رو معرفی کنه و بازخورد واقعی بگیره؟» برای همین کانال «شروع» رو زدم. صرفاً برام بودن یه جایی مثل Hacker News بودن مهمه و هر کسی که این کارو بهتر بلده می‌تونه بهم بگه تا من کمکش کنم و کلا قید کانالو بزنم. این کانال رو زدم تا هر کسی که چیز جدیدی لانچ کرد یا می‌خواست ایده‌ای رو تست کنه، سریع بازخورد بگیره از یه جامعه واقعی. من می‌تونم کمک کنم اعضای کانال زیاد بشن، ولی محتوای واقعی و ارزشمند برمی‌گرده به شما و فعالیتتون. لینک کانال :https://t.me/IRstartnews
غیر درسی
هرچی تودلته بریز بیرون۶
JuDiJ
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
تک بعدی نبودن !!
_
سلام دوستان عزیز ️ بنظرم یه زندگی تک بعدی خیلی بده یعنی اینکه فقط درس هدف زندگیتون باشه ... اهمیت دادن به ورزش و تناسب اندام و کلی هدف دیگه مثلا خوانندگی دوبلوری و هر استعداد دیگه ای ک دارید در کنار درس باعث میشه ک تک بعدی نباشید و اگه درس رو ازتون بگیرن دیگ حوصله تون سر نمیره و دنبال کارای بیهوده نمیرید چون هدف ( های ) دیگه ای هم دارید :)) اینجا میتونید برای هرکاری ک در این جهت کمکتون میکنه هدف گذاری کنید و پیشرفتتون رو ثبت کنید یطورایی مثل گزارشکار درسی ولی کلی تر ... @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @تجربیا @ریاضیا
غیر درسی
آبرسان
هبیجه
سلام یه آبرسان خیلی خوب برای پوست خشک معرفی کنید قیمتش اصلا مهم نیست
غیر درسی
دسکتاپ و والپیپر
D
سلام به همه. دوست داشتید والپیپر، تم گوشی/کامپیوتر، و اسکرین شات از دسکتاپتون رو اینجا به اشتراک بذارید.
غیر درسی
کاف‍ــه می‍ـــم♡
sandiiiiS
سلام به یاران ج‍ــان به %(#ff00ff)[ک‍ـــافه می‍ـــم] خوش اومدین.. توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[مت‍ــن های ادب‍ــی] بفرستین ما نمیتونستیم توی تاپیک شع‍ــردانه متن ادبی بفرستیم توی تاپیک خ‌ــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن همگی خوش اومدین.. %(#0000ff)[اسپم ممنوعه] و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن @M-an %(#7f7fff)[_________________________________] خب خب دعوت میکنم از : @خانوم @dlrm @اکالیپتوس @revival @گونش @Saahaar @sheyda-fkh @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
غیر درسی
یعنی تو این جلسه چی می گذره؟
M.anM
Topic thumbnail image
غیر درسی
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
mriawM
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
غیر درسی
قادر به پخش نیست
Hg L 0H
بعد مدت ها سلام امیدوارم حالتون خوب باشه گاهی وقتا یه ویدئو درسی رو که داخل تلگرام میبینم یه کاری پیش میاد و از تلگرام کامل خارج میشم ولی تل هنچنان تو پس زمینه هست دوباره که میرم ویدئو رو پخش کنم با وجود این که قبلا نصفشو دیدم این برام میاد که برنامه قادر به پخش ویدئو نبود و..... لطفا اگه راهکاری دارین واسه این که درستش کنم بگید خیلی از کارام مونده🥲 @دوازدهم @تجربیا @ریاضیا @فارغ‌التحصیلان_آلا
غیر درسی
ته تقاریِ تابستون:)
ari_14A
سلام سلام امیدوارم حالِ دلتون خوب باشه خیلی وقت بود تاپیک تولد برای کسی نزدم ولی خب اوشون فرق دارن هم اینک هم ماهِ خودمه:)هم اینک یکی از آدمایی بود ک از اینجا برام موند. تولدِ @Aqua اوشونه. همونجا‌که‌شایع‌میگه: بهترین‌رفیق‌منی پایه‌ثابتی،شریک‌غمی بعید میدونم دیگه مثل تو ببینه زمین از خوبِ خیلیا خیلی بهتری:)🫂 سنت از خیلیا کمتر بود ولی معرفتت از خیلیا بیشتر. خلاصه ک امیدوارم امسال بشه همونی ک میخوای چون میدونم چقد براش تلاش کردی و چقد لایقشی آرزوهات برات خاطره شن🤍️ @Michael-Vey @Narges_ @ماهلین-سایتمون @Zahra2020 @Anzw-18 @Ainoor @Ramos9248 @Hhh-Hh دیگ بقیه یادم نیست اگه کسی میدونین تگ کنین مرسی ازتون🤌
غیر درسی
*پادکستجات*
dlrmD
%(#1fb5ad)[سلام رفیق رفقا]:) حال دلاتون آروم... همون طور که از اسم تاپیک پیداست این تاپیک مخصوص "%(#b51f1f)[پادکست]" هستش:) این تاپیک رو زدیم که از این به بعد توی تایمایی که حسِ درستون نیست و حال گوش کردن به هیچ آهنگی رو ندارین،پادکست های اینجا رو پلی کنید، سرتون رو بذارید روی دستتون و چشماتون رو ببندین و یکم ریلکس کنید:) این تاپیک جای آهنگ %(#d66666)[نیست] ما آهنگ هامون رو اینجا میذاریم این تاپیک جای شعر %(#d66666)[نیست] ما شعرهامون رو اینجا میذاریم اینجا صرفا تاپیکیِ برای دکلمه و پادکست هایی که به نظرتون میتونه حالِ دل رو خوب کنه و شایدم چند دقیقه ای به فکر وابدارتمون:)) حتی این پادکست هارو میشه شب قبل خواب هم گوش داد و جای فکر کردن به مشکلات روزانه یکم غرق متن و صدای گوینده شد:) پس... بسم الله دعوت می کنم از: @ادمین هامون @ناظم های منظممون:)) @همیار های باهوشمون @فارغ-التحصیلان-آلاء که چقدم بح بح @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا که خیلی خفنیم :)) @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا که شمام خفنید :)) @رتبه-های-انجمن-آلاء که موجب افتخارمونین @خیرین-کوچک-دریا-دل که آلاء رو به شما هم مدیونیم:) و همه ی @دانش-آموزان-آلاء تشکر هم بکنم از @آسمان-آبی واسه مهربونیش و پیشنهاد خفنش جات جات و امیدوارم تاپیک رو نبندن بچه های بالا @ادمین
غیر درسی
آشپزی🍽🥞🎂
م
سلام و درود به همه لازم به توضیح اضافه نیست از اسم تاپیک مشخصه این تاپیک رو زدم تا اینجا تجربیات آشپزی،پخت کیک،غذای های محلی و نوشیدنی های مورد علاقه مون رو با هم به اشتراک بذاریم و از هم پخت کلی خوراکی خوشمزه رو یاد بگیریم و یه تفریحی باشه واسه اوقات فراغتمون و البته یه انگیزه واسه آشپزی پس اینجا عکس اونها رو قرار بدید و درصورت تمایل طرز تهیه شون رو هم بگین دعوت میکنم از: @soniaaa @Anzw-18 @Gharibe-Gomnam @roghayeh-eftekhari @chichak-am @حامد-صباحی @حمید-صباحی @m-hmt @sania-Andiravan @z-Gheibi و بقیه دوستان @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا @ریاضیا @انسانیا
غیر درسی

♥شعردانه♥

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده غیر درسی
9.4k دیدگاه‌ها 485 کاربران 398.2k بازدیدها 338 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • Faez FateminiaF آفلاین
    Faez FateminiaF آفلاین
    Faez Fateminia
    تجربی
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #7486

    عاشقی باشم به تو افروخته

    دیده را از دیگران بردوخته

    گرچه باشم ناظر از هر منظری

    جز تو در عالم نبینم دیگری
    #جامی

    ♡

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    3
    • Faez FateminiaF آفلاین
      Faez FateminiaF آفلاین
      Faez Fateminia
      تجربی
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #7487

      پدری با پسری گفت به قهر

      که تو آدم نشوی جان پدر

      حیف از آن عمر که ای بی سروپا

      در پی تربیتت کردم سر

      دل فرزند از این حرف شکست

      بی خبر از پدرش کرد سفر

      رنج بسیار کشید و پس از آن

      زندگی گشت به کامش چو شکر

      عاقبت شوکت والایی یافت

      حاکم شهر شد و صاحب زر

      چند روزی بگذشت و پس از آن

      امر فرمود به احضار پدر

      پدرش آمد از راه دراز

      نزد حاکم شد و بشناخت پسر

      پسر از غایت خودخواهی و کبر

      نظر افکند به سراپای پدر

      گفت گفتی که تو آدم نشوی

      تو کنون حشمت و جاهم بنگر

      پیر خندید و سرش داد تکان

      گفت این نکته برون شد از در

      «من نگفتم که تو حاکم نشوی

      گفتم آدم نشوی جان پدر»
      #جامی#طنز

      ♡

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      2
      • Faez FateminiaF آفلاین
        Faez FateminiaF آفلاین
        Faez Fateminia
        تجربی
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #7488

        رهائیت باید، رها کن جهانرا
        نگهدار ز آلودگی پاک جانرا

        بسر برشو این گنبد آبگون را
        بهم بشکن این طبل خالی میانرا
        #اعتصامی

        ♡

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        1
        • jahad_121J آفلاین
          jahad_121J آفلاین
          jahad_121
          فارغ التحصیلان آلاء
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #7489

          تو بتقصیر خود افتادی از این در محروم
          از که می نالی و فریاد چرا میداری؟
          حافظ از پادشهان پایه بخدمت طلبند
          سعی نابرده چه امید عطا میداری؟

          786

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          3
          • Faez FateminiaF آفلاین
            Faez FateminiaF آفلاین
            Faez Fateminia
            تجربی
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #7490

            ای كه به هنگام درد راحت جانی مرا

            وی كه به تلخی فقر گنج روانی مرا

            آن چه نبردست وهم عقل ندیدست و فهم

            از تو به جانم رسید قبله ازانی مرا

            از كرمت من به ناز می‌نگرم در بقا

            كی بفریبد شها دولت فانی مرا

            نغمت آن كس كه او مژده تو آورد

            گر چه به خوابی بود به ز اغانی مرا

            در ركعات نماز هست خیال تو شه

            واجب و لازم چنانك سبع مثانی مرا

            در گنه كافران رحم و شفاعت تو راست

            مهتری و سروری سنگ دلانی مرا

            گر كرم لایزال عرضه كند ملك‌ها

            پیش نهد جمله‌ای كنز نهانی مرا

            سجده كنم من ز جان روی نهم من به خاك

            گویم از این‌ها همه عشق فلانی مرا

            عمر ابد پیش من هست زمان وصال

            زانك نگنجد در او هیچ زمانی مرا

            عمر اوانی‌ست و وصل شربت صافی در آن

            بی تو چه كار آیدم رنج اوانی مرا

            بیست هزار آرزو بود مرا پیش از این

            در هوسش خود نماند هیچ امانی مرا

            از مدد لطف او ایمن گشتم از آنك

            گوید سلطان غیب لست ترانی مرا

            گوهر معنی اوست پر شده جان و دلم

            اوست اگر گفت نیست ثالث و ثانی مرا

            رفت وصالش به روح جسم نكرد التفات

            گر چه مجرد ز تن گشت عیانی مرا

            پیر شدم از غمش لیك چو تبریز را

            نام بری بازگشت جمله جوانی مرا
            #مولوی

            ♡

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            5
            • AnselA آفلاین
              AnselA آفلاین
              Ansel
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #7491

              وَه که جدا نمیشود نقش تو از خیالِ من

              تا چه شود به عاقبت در طلب تو،حال من

              《سعدی》

              مَردُمان
              اهلِ عادت اند...

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              5
              • Hamid.sH آفلاین
                Hamid.sH آفلاین
                Hamid.s
                فارغ التحصیلان آلاء
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #7492

                یک شبی مجنون نمازش را شکست
                 بی وضو در کوچه لیلا نشست

                عشق آن شب مست مستش کرده بود
                 فارغ از جام الستش کرده بود

                سجده ای زد بر لب درگاه او
                 پر ز لیلا شد دل پر آه او

                گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
                 بر صلیب عشق دارم کرده ای

                جام لیلا را به دستم داده ای
                 وندر این بازی شکستم داده ای

                نشتر عشقش به جانم می زنی
                 دردم از لیلاست آنم می زنی

                خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
                 من که مجنونم تو مجنونم مکن

                مرد این بازیچه دیگر نیستم
                 این تو و لیلای تو … من نیستم

                گفت: ای دیوانه لیلایت منم
                 در رگ پنهان و پیدایت منم

                سال ها با جور لیلا ساختی
                 من کنارت بودم و نشناختی

                عشق لیلا در دلت انداختم
                 صد قمار عشق یک جا باختم

                کردمت آوارهء صحرا نشد
                 گفتم عاقل می شوی اما نشد

                سوختم در حسرت یک یا ربت
                 غیر لیلا بر نیامد از لبت

                روز و شب او را صدا کردی ولی
                 دیدم امشب با منی گفتم بلی

                مطمئن بودم به من سر میزنی
                 در حریم خانه ام در میزنی

                حال این لیلا که خوارت کرده بود
                 درس عشقش بیقرارت کرده بود

                مرد راهم باش تا شاهت کنم
                 صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

                نظامی

                مروح کن دل و جان را...🌊🕊

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                6
                • jahad_121J آفلاین
                  jahad_121J آفلاین
                  jahad_121
                  فارغ التحصیلان آلاء
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #7493

                  امروز زنده ام به ولای تو یا علی
                  فردا به روح پاک امامان گوا ه باش

                  ( حافظ)

                  786

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  5
                  • jahad_121J آفلاین
                    jahad_121J آفلاین
                    jahad_121
                    فارغ التحصیلان آلاء
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #7494

                    حافظا ترک جهان گفتن طریق خوش دلی است
                    تا نپنداری که احوال جهاندارن خوش است

                    786

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    3
                    • Hamid.sH آفلاین
                      Hamid.sH آفلاین
                      Hamid.s
                      فارغ التحصیلان آلاء
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #7495

                      حالا که برای میسر گشته

                      بگذر دگر از حال من سرگشته

                      تو منظره قشنگ ساحل اما🏝

                      هر موج که سمتت آمده برگشته🌊

                      مروح کن دل و جان را...🌊🕊

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      3
                      • romisaR آفلاین
                        romisaR آفلاین
                        romisa
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #7496

                        **```
                        قصیده آبی خاکستری سیاه

                        
                        در شبان غم تنهایی خویش
                        عابد چشم سخنگوی توام
                        من در این تاریکی
                        من در این تیره شب جانفرسا
                        زائر ظلمت گیسوی توام
                        گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
                        گیسوان تو شب بی پایان
                        جنگل عطرآلود
                        شکن گیسوی تو
                        موج دریای خیال
                        کاش با زورق اندیشه شبی
                        از شط گیسوی مواج تو من
                        بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
                        کاش بر این شط مواج سیاه
                        همه ی عمر سفر می کردم
                        من هنوز از اثر عطر نفسهای تو
                        سرشار سرور
                        گیسوان تو در اندیشه ی من
                        گرم رقصی موزون
                        کاشکی پنجه ی من
                        در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
                        چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
                        گونه ام بستر رود
                        کاشکی همچو حبابی بر آب
                        در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود
                        شب تهی از مهتاب
                        شب تهی از اختر
                        ابر خاکستری
                        بی باران پوشانده
                        آسمان را یکسر
                        ابر خاکستری بی باران دلگیر است
                        و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس سخت دلگیرتر است
                        شوق بازآمدن سوی توام هست
                        اما
                        تلخی سرد کدورت در تو
                        پای پوینده ی راهم بسته
                        ابر خاکستری بی باران
                        راه بر مرغ نگاهم بسته
                        وای ،
                        باران
                        باران ؛
                        شیشه ی پنجره را باران شست
                        از دل من اما
                        چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
                        آسمان سربی رنگ
                        من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
                        می پرد مرغ نگاهم تا دور
                        وای ، باران
                        باران ؛
                        پر مرغان نگاهم را شست
                        اب رؤیای فراموشیهاست
                        خواب را دریابم
                        که در آن دولت خاموشیهاست
                        ن شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
                        و ندایی که به من می گوید :
                        ”گر چه شب تاریک است
                        دل قوی دار ، سحر نزدیک است “
                        دل من در دل شب
                        خواب پروانه شدن می بیند
                        مهر صبحدمان داس به دست
                        خرمن خواب مرا می چیند
                        آسمانها آبی
                        پر مرغان صداقت آبی ست
                        دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
                        از گریبان تو صبح صادق
                        می گشاید پر و بال
                        تو گل سرخ منی
                        تو گل یاسمنی
                        تو چنان شبنم پاک سحری ؟
                        نه
                        از آن پاکتری
                        تو بهاری ؟
                        نه
                        بهاران از توست
                        از تو می گیرد وام
                        هر بهار اینهمه زیبایی را
                        هوس باغ و بهارانم نیست
                        ای بهین باغ و بهارانم تو
                        سبزی چشم تو
                        دریای خیال
                        پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
                        مزرع سبز تمنایم را
                        ای تو چشمانت سبز
                        در من این سبزی هذیان از توست
                        زندگی از تو و
                        مرگم از توست
                        سیل سیال نگاه سبزت
                        همه بنیان وجودم
                        را ویرانه کنان می کاود
                        من به چشمان خیال انگیزت معتادم
                        و دراین راه تباه
                        عاقبت هستی خود را دادم
                        آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا
                        در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟
                        مرغ آبی اینجاست
                        در خود آن گمشده را دریابم
                        ر سحرگاه سر از بالش خواب بردار
                        کاروانهای
                        فرومانده ی خواب از چشمت بیرون کن
                        باز کن پنجره را
                        تو اگر بازکنی پنجره را
                        من نشان خواهم داد
                        به تو زیبایی را
                        بگذاز از زیور و آراستگی
                        من تو را با خود تا خانه ی خود خواهم برد
                        که در آن شکوت پیراستگی
                        چه صفایی دارد
                        آری از سادگیش
                        چون تراویدن مهتاب به شب
                        مهر از آن می بارد
                        باز کن پنجره را
                        من تو را خواهم برد
                        به عروسی عروسکهای
                        کودک خواهر خویش
                        که در آن مجلس جشن
                        صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس
                        صحبت از سادگی و کودکی است
                        چهره ای نیست عبوس
                        کودک خواهر من
                        در شب جشن عروسی عروسکهایش می رقصد
                        کودک خواهر
                        من
                        امپراتوری پر وسعت خودذ را هر روز
                        شوکتی می بخشد
                        کودک خواهر من نام تو را می داند
                        نام تو را می خواند
                        گل قاصد آیا
                        با تو این قصه ی خوش خواهد گفت ؟
                        باز کن پنجره را
                        من تو را خواهم برد
                        به سر رود خروشان حیات
                        آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز
                        بهتر
                        آنست که غفلت نکنیم از آغاز
                        باز کن پنجره را
                        صبح دمید
                        چه شبی بود و چه فرخنده شبی
                        آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید
                        کودک قلب من این قصه ی شاد
                        از لبان تو شنید :
                        ”زندگی رویا نیست
                        زندگی زیبایی ست
                        می توان
                        بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
                        می
                        توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
                        می توان
                        از میان فاصله ها را برداشت
                        دل من با دل تو
                        هر دو بیزار از این فاصله هاست “
                        قصه ی شیرینی ست
                        کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
                        قصه ی نغز تو از غصه تهی ست
                        باز هم قصه بگو
                        تا به آرامش دل
                        سر به دامان تو
                        بگذارم و در خواب روم
                        گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
                        یادگاران تو اند
                        رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
                        در تمام در و دشت
                        سوکواران تو اند
                        در دلم آرزوی آمدنت می میرد
                        رفته ای اینک ، اما آیا
                        باز برمی گردی ؟
                        چه تمنای محالی دارم
                        خنده ام می گیرد
                        چه شبی بود و
                        چه روزی افسوس
                        با شبان رازی بود
                        روزها شوری داشت
                        ما پرستوها را
                        از سر شاخه به بانگ هی ، هی
                        می پراندیم در آغوش فضا
                        ما قناریها را
                        از درون قفس سرد رها می کردیم
                        آرزو می کردم
                        دشت سرشار ز سبرسبزی رویا ها را
                        من گمان می کردم
                        دوستی همچون سروی سرسبز
                        چارفصلش همه آراستگی ست
                        من چه می دانستم
                        هیبت باد زمستانی هست
                        
                        من چه می دانستم
                        سبزه می پژمرد از بی آبی
                        سبزه یخ می زند از سردی دی
                        من چه می دانستم
                        دل هر کس دل نیست
                        قلبها ز آهن و سنگ
                        قلبها بی خبر از عاطفه اند
                        از دلم رست گیاهی سرسبز
                        سر برآورد درختی
                        شد نیرو بگرفت
                        برگ بر گردون سود
                        این گیاه سرسبز
                        این بر آورده درخت اندوه
                        حاصل مهر تو بود
                        و چه رویاهایی
                        که تبه گشت و گذشت
                        و چه پیوند صمیمیتها
                        که به آسانی یک رشته گسست
                        چه امیدی ، چه امید ؟
                        چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید
                        دل من می سوزد
                        که
                        قناریها را پر بستند
                        و کبوترها را
                        آه کبوترها را
                        و چه امید عظیمی به عبث انجامید
                        در میان من و تو فاصله هاست
                        گاه می اندیشم
                        می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
                        تو توانایی بخشش داری
                        دستهای تو توانایی آن را دارد
                        که مرا
                        زندگانی بخشد
                        چشمهای تو به
                        من می بخشد
                        شور عشق و مستی
                        و تو چون مصرع شعری زیبا
                        سطر برجسته ای از زندگی من هستی
                        دفتر عمر مرا
                        با وجود تو شکوهی دیگر
                        رونقی دیگر هست
                        می توانی تو به من
                        زندگانی بخشی
                        یا بگیری از من
                        آنچه را می بخشی
                        من به بی سامانی
                        باد را می مانم
                        من به
                        سرگردانی
                        ابر را می مانم
                        من به آراستگی خندیدم
                        من ژولیده به آراستگی خندیدم
                        سنگ طفلی ، اما
                        خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت
                        قصه ی بی سر و سامانی من
                        باد با برگ درختان می گفت
                        باد با من می گفت :
                        ” چه تهیدستی مرد “
                        ابر باور می کرد
                        من در آیینه رخ خود
                        دیدم
                        و به تو حق دادم
                        آه می بینم ، می بینم
                        تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
                        من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
                        چه امید عبثی
                        من چه دارم که تو را در خور ؟
                        هیچ
                        من چه دارم که سزاوار تو ؟
                        هیچ
                        تو همه هستی من ، هستی من
                        تو همه زندگی من هستی
                        تو چه داری ؟
                        همه چیز
                        تو چه کم داری ؟ هیچ
                        بی تو در می ابم
                        چون چناران کهن
                        از درون تلخی واریزم را
                        کاهش جان من این شعر من است
                        آرزو می کردم
                        که تو خواننده ی شعرم باشی
                        راستی شعر مرا می خوانی ؟
                        نه ، دریغا ، هرگز
                        باورنم نیست که خواننده ی شعرم باشی
                        کاشکی شعر
                        مرا می خواندی
                        بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه
                        بی تو سرگردانتر ، از پژواکم
                        در کوه
                        گرد بادم در دشت
                        برگ پاییزم ، در پنجه ی باد
                        بی تو سرگردانتر
                        از نسیم سحرم
                        از نسیم سحر سرگردان
                        بی سرو سامان
                        بی تو - اشکم
                        دردم
                        آهم
                        آشیان برده ز یاد
                        مرغ
                        درمانده به شب گمراهم
                        بی تو خاکستر سردم ، خاموش
                        نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق
                        نه مرا بر لب ، بانگ شادی
                        نه خروش
                        بی تو دیو وحشت
                        هر زمان می دردم
                        بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد
                        و اندر این دوره بیدادگریها هر دم
                        کاستن
                        کاهیدن
                        کاهش جانم
                        کم
                        کم
                        چه کسی خواهد دید
                        مردنم را بی تو ؟
                        بی تو مردم ، مردم
                        گاه می اندیشم
                        خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
                        آن زمان که خبر مرگ مرا
                        از کسی می شنوی ، روی تو را
                        کاشکی می دیدم
                        شانه بالازدنت را
                        بی قید
                        و تکان دادن دستت که
                        مهم نیست زیاد
                        و تکان دادن سر
                        را که
                        عجیب !‌عاقبت مرد ؟
                        افسوس
                        کاکش می دیدم
                        من به خود می گویم:
                        ” چه کسی باور کرد
                        جنگل جان مرا
                        آتش عشق تو خاکستر کرد ؟ “
                        باد کولی ، ای باد
                        تو چه بیرحمانه
                        شاخ پر برگ درختان را عریان کردی
                        و جهان را به سموم نفست ویران کردی
                        باد کولی تو چرا
                        زوزه کشان
                        همچنان اسبی بگسسته عنان
                        سم فرو کوبان بر خاک گذشتی همه جا ؟
                        آن غباری که برانگیزاندی
                        سخت افزون می کرد
                        تیرگی را در دشت
                        و شفق ، این شفق شنگرفی
                        بوی خون داشت ، افق خونین بود
                        کولی باد پریشاندل آشفته صفت
                        تو مرا بدرقه می کردی هنگام غروب
                        تو به
                        من می گفتی :
                        ” صبح پاییز تو ، نامیومن بود ! “
                        من سفر می کردم
                        و در آن تنگ غروب
                        یاد می کردم از آن تلخی گفتارش در صادق صبح
                        دل من پر خون بود
                        در من اینک کوهی
                        سر برافراشته از ایمان است
                        من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
                        باز برمی گردم
                        و صدا می زنم :
                        ” آی
                        باز کن پنجره را
                        باز کن پنجره را
                        در بگشا
                        که بهاران آمد
                        که شکفته گل سرخ
                        به گلستان آمد
                        باز کن پنجره را
                        که پرستو می شوید در چشمه ی نور
                        که قناری می خواند
                        می خواند آواز سرور
                        که : بهاران آمد
                        که شکفته گل سرخ به گلستان آمد “
                        سبز برگان
                        درختان همه دنیا را
                        نشمردیم هنوز
                        من صدا می زنم :
                        ” باز کن پنجره ، باز آمده ام
                        من پس از رفتنها ، رفتنها ؛
                        با چه شور و چه شتاب
                        در دلم شوق تو ، اکنون به نیاز آمده ام “داستانها دارم
                        از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو
                        از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو
                        بی تو می
                        رفتم ، می رفتن ، تنها ، تنها
                        وصبوری مرا
                        کوه تحسین می کرد
                        من اگر سوی تو برمی گردم
                        دست من خالی نیست
                        کاروانهای محبت با خویش
                        ارمغان آوردم
                        من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
                        باز برخواهم گشت
                        تو به من می خندی
                        من صدا می زنم :
                        ” آی با باز کن پنجره را “
                        پنجره را می بندی
                        با من اکنون چه نشتنها ، خاموشیها
                        
                        با تو اکنون چه فراموشیهاست
                        چه کسی می خواهد
                        من و تو ما نشویم
                        خانه اش ویران باد
                        من اگر ما نشویم ، تنهایم
                        تو اگر ما نشوی
                        خویشتنی
                        از کجا که من و تو
                        شور یکپارچگی را در شرق
                        باز برپا نکنیم
                        از
                        کجا که من و تو
                        مشت رسوایان را وا نکنیم
                        من اگر برخیزم
                        تو اگر برخیزی
                        همه برمی خیزند
                        من اگر بنشینم
                        تو اگر بنشینی
                        چه کسی برخیزد ؟
                        چه کسی با دشمن بستیزد ؟
                        چه کسی
                        پنجه در پنجه هر دشمن دون
                        آویزد
                        دشتها نام تو را می گویند
                        کوهها شعر مرا می خوانند
                        کوه باید شد و ماند
                        رود باید شد و رفت
                        دشت باید شد و خواند
                        در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
                        در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
                        در من این شعله ی عصیان نیاز
                        در تو دمسردی پاییز که چه ؟
                        حرف را باید زد
                        درد را باید گفت
                        سخن از مهر من و جور تو نیست
                        سخن از تو
                        متلاشی شدن دوستی است
                        و عبث بودن پندار سرورآور مهر
                        آشنایی با شور ؟
                        و جدایی با درد ؟
                        و نشستن در بهت فراموشی
                        یا غرق غرور ؟
                        سینه ام آینه ای ست
                        با غباری از غم
                        تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
                        آشیان تهی دست مرا
                        مرغ دستان تو پر می سازند
                        آه مگذار
                        ، که دستان من آن
                        اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشیها بسپارد
                        آه مگذار که مرغان سپید دستت
                        دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد
                        من چه می گویم ، آه
                        با تو اکنون چه فراموشیها
                        با من اکنون چه نشستها ، خاموشیهاست
                        تو مپندار که خاموشی من
                        هست برهان فرانموشی من
                        من اگر برخیزم
                        تو اگر برخیزی
                        همه برمی خیزند
                        آذر ، دی 1343
                        حمید مصدق
                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        5
                        • SuccinateS آفلاین
                          SuccinateS آفلاین
                          Succinate
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #7497

                          من آن ابرم
                          که میخواهد ببارد...

                          هوشنگ ابتهاج

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          6
                          • SuccinateS آفلاین
                            SuccinateS آفلاین
                            Succinate
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #7498

                            ‌هر دو گم شدیم
                            من در پایان یک رویا
                            تو در یک شعر بی پایان...

                            واهه آرمن

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            5
                            • Hamid.sH آفلاین
                              Hamid.sH آفلاین
                              Hamid.s
                              فارغ التحصیلان آلاء
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #7499

                              شاید دل من عروسکی از چوب است....
                              مثل قصه پینوکیو محبوب است...
                              چه دماغی دارد این بیچاره!
                              از بس که نوشت حال من خوب است.....

                              مروح کن دل و جان را...🌊🕊

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              5
                              • Negin_MN آفلاین
                                Negin_MN آفلاین
                                Negin_M
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #7500

                                رنگ لبخند تو ای دنیا تماشایی نبود
                                آنچه ما دیدیم زینت بود، زیبایی نبود

                                ••فاضل نظری✨

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                6
                                • Hamid.sH آفلاین
                                  Hamid.sH آفلاین
                                  Hamid.s
                                  فارغ التحصیلان آلاء
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #7501

                                  ساقیا امشب صدایم با صدایــــــــت ساز نیـــــــست
                                  یا که من مست و خرابم یا که سازت ساز نیست

                                  مروح کن دل و جان را...🌊🕊

                                  FarhaddF 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  6
                                  • FarhaddF آفلاین
                                    FarhaddF آفلاین
                                    Farhadd
                                    تجربی
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #7502

                                    هر چه خودم را صدا میکنم، از من دور میشوی.......
                                    قبول دارم به تو بد کردم............. من شاید مدتی اینجا بنشینم بی انکه ساز دل خودم را بنوازم
                                    میبینی ؟! من شکسته ام.........

                                    Farhad

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    1
                                    • Hamid.sH Hamid.s

                                      ساقیا امشب صدایم با صدایــــــــت ساز نیـــــــست
                                      یا که من مست و خرابم یا که سازت ساز نیست

                                      FarhaddF آفلاین
                                      FarhaddF آفلاین
                                      Farhadd
                                      تجربی
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #7503

                                      @حمید-صباحی به به

                                      Farhad

                                      Hamid.sH 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      1
                                      • FarhaddF Farhadd

                                        @حمید-صباحی به به

                                        Hamid.sH آفلاین
                                        Hamid.sH آفلاین
                                        Hamid.s
                                        فارغ التحصیلان آلاء
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #7504

                                        @fazel-zakeri ارادت

                                        مروح کن دل و جان را...🌊🕊

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        1
                                        • Negin_MN آفلاین
                                          Negin_MN آفلاین
                                          Negin_M
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #7505

                                          ز بس فتاده به هر گوشه پاره‌های دلم
                                          فضای دهر به دکان شیشه‌گر ماند..(:

                                          ••طالب آملی✨

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          4
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 373
                                          • 374
                                          • 375
                                          • 376
                                          • 377
                                          • 468
                                          • 469
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع