-
مشتاقی و صبوری از حد گشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانده ماراسعدی
پیر ریاضت ما عشق تو بود یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانده ما رااوحدی
خدایا خیلی دلم شکسته
نمی دونم چه حکمتی داره که نتونستم بریم کربلا -
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم
ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم
• سجاد سامانی
-
%(#48b7e0)[جانا] ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم %(#48b7e0)[عشقِ ] تو رسوای جهان تا کی..؟ -
خطا کردی به قول دشمنان گوش
که عهد دوستان کردی فراموشکه گفت آن روی شهرآرای بنمای
دگربارش که بنمودی فراپوشدل سنگینت آگاهی ندارد
که من چون دیگ رویین میزنم جوشنمیبینم خلاص از دست فکرت
مگر کافتاده باشم مست و مدهوشبه ظاهر پند مردم مینیوشم
نهانم عشق میگوید که منیوشمگر ساقی که بستانم ز دستش
مگر مطرب که بر قولش کنم گوشمرا جامی بده وین جامه بستان
مرا نقلی بنه وین خرقه بفروشنشستم تا برون آیی خرامان
تو بیرون آمدی من رفتم از هوشتو در عالم نمیگنجی ز خوبی
مرا هرگز کجا گنجی در آغوشخردمندان نصیحت میکنندم
که سعدی چون دهل بیهوده مخروشولیکن تا به چوگان میزنندش
دهل هرگز نخواهد بود خاموش/سعدی/
-
متن :
اهل کاشانم.
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم، بهتر از برگ درخت
دوستانی، بهتر از آب روان.
و خدایی که در این نزدیکی است:
لای این شببوها، پای آن کاج بلند.
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.
من مسلمانم.
قبلهام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجادهی من.
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم.
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی میخوانم
که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدستهی سرو.
من نمازم را، پی «تکبیرهالاحرام» علف میخوانم،
پی «قد قامت »موج.
کعبهام بر لب آب،
کعبهام زیر اقاقیهاست.
کعبهام مثل نسیمی، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر.
«حجرالاسود» من روشنی باغچه است.
اهل کاشانم.
پیشهام نقاشی است:
گاهگاهی قفسی میسازم با رنگ، میفروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی است
دل تنهاییتان تازه شود.
چه خیالی، چه خیالی…میدانم
پردهام بیجان است.
خوب میدانم، حوض نقاشی من بیماهی است
اهل کاشانم
نسبم شاید برسد
به گیاهی در هند، به سفالینهای از خاک «سیلک»
نسبم شاید، به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد.
پدرم پشت دو بار آمدن چلچلهها، پشت دو برف،
پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی،
پدرم پشت زمانها مرده است.
پدرم وقتی مرد، آسمان آبی بود،
مادرم بیخبر از خواب پرید، خواهرم زیبا شد.
پدرم وقتی مرد، پاسبانها همه شاعر بودند.
مرد بقال از من پرسید: چند من خربزه میخواهی؟
من از او پرسیدم: دل خوش سیری چند؟
پدرم نقاشی میکرد.
تار هم میساخت، تار هم میزد
خط خوبی هم داشت.
باغ ما در طرف سایهی دانایی بود.
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه،
باغ ما نقطهی برخورد نگاه و قفس و آینه بود.
باغ ما شاید، قوسی از دایرهی سبز سعادت بود.
میوهی کال خدا را آن روز، میجویدم در خواب.
آب بیفلسفه میخوردم
توت بیدانش میچیدم
تا اناری ترکی برمیداشت، دست فوارهی خواهش میشد.
تا چلویی میخواند، سینه از ذوق شنیدن میسوخت.
گاه تنهایی، صورتش را به پس پنجره میچسبانید.
شوق میآمد، دست در گردن حس میانداخت.
فکر، بازی میکرد.
زندگی چیزی بود، مثل یک بارش عید، یک چنار پر سار.
زندگی در آن وقت، صفی از نور و عروسک بود،
یک بغل آزادی بود.
زندگی در آن وقت، حوض موسیقی بود.
طفل، پاورچین پاورچین دور شد کم کم در کوچهی سنجاقکها.
بار خود را بستم، رفتم از شهر خیالات سبک بیرون
دلم از غربت سنجاقک پر
من به مهمانی دنیا رفتم:
من به دشت اندوه،
من به باغ عرفان،
من به ایوان چراغانی دانش رفتم.
رفتم از پلهی مذهب بالا
تا ته کوچهی شک
تا هوای خنک استغنا
تا شب خیس محبت رفتم
من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق.
رفتم، رفتم تا زن،
تا چراغ لذت
تا سکوت خواهش
تا صدای پر تنهایی.
چیزھا دیدم در روی زمین:
کودکی دیدم، ماه را بو می کرد.
قفسی بی در دیدم که در آن، روشنی پرپر می زد
نردبانی که از آن، عشق می رفت به بام ملکوت
من زنی را دیدم ،نور در ھاون میکوبید.
ظھر در سفره آنان نان بود، سبزی بود، دوری شبنم بود
کاسه داغ محبت بود.
من گدایی دیدم،
در به در میرفت آواز چکاوک میخواست
و سپوری که به یک پوسته خربزه میبرد نماز.
برهای را دیدم، بادبادک میخورد.
من الاغی دیدم، ینجه را میفھمید
در چراگاه «نصیحت» گاوی دیدم سیر.
شاعری دیدم ھنگام خطاب، به گل سوسن میگفت: «شما»
من کتابی دیدم، واژهھایش ھمه از جنس بلور.
کاغذی دیدم ، از جنس بھار.
موزهای دیدم دور از سبزه،
مسجدی دور از آب.
سر بالین فقیھی نومید، کوزهای دیدم لبریز سؤال.
قاطری دیدم بارش «انشا»
اشتری دیدم بارش سبد خالی «پند و امثال»
عارفی دیدم بارش «تننا ھا یا ھو»
من قطاری دیدم ، روشنایی میبرد
من قطاری دیدم، فقه می برد و چه سنگین میرفت
من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی میرفت
من قطاری دیدم تخم نیلوفر و آواز قناری میبرد
و ھواپیمایی، که در آن اوج ھزاران پایی
خاک از شیشه آن پیدا بود:
کاکل پوپک
خالھای پر پروانه
عکس غوکی در حوض
و عبور مگس از کوچهی تنھایی.
خواھش روشن یک گنجشک، وقتی از روی چناری به زمین میآید.
و بلوغ خورشید
و ھم آغوشی زیبای عروسک با صبح
پلهھایی که به گُلخانه شھوت میرفت
پلهھای که به سردابه الکل میرفت
پلهھایی که به قانون فساد گل سرخ
و به ادراک ریاضی حیات
پلهھایی که به بام اشراق
پلهھایی که به سکوی تجلی میرفت
مادرم آن پایین
استکانھا را در خاطره شط میشست
شھر پیدا بود:
رویش ھندسی سیمان، آھن، سنگ
سقف بیکفتر صدھا اتوبوس
گلفروشی گلھایش را میکرد حراج
در میان دو درخت گل یاس شاعری تابی میبست
پسری سنگ به دیوار دبستان میزد
کودکی ھسته زردآلو را، روی سجاده بیرنگ پدر تف میکرد
و بزی از خزر نقشه جغرافی آب میخورد
بند رختی پیدا بود : سینه بندی بیتاب
چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن گاریچی
مردگاریچی در حسرت مرگ.
عشق پیدا بود
موج پیدا بود
برف پیدابود دوستی پیدا بود
کلمه پیدا بود
آب پیدا بود عکس اشیا در آب
سایه گاه خنک یاختهھا در تَف خون
سمت مرطوب حیات
شرق اندوه نھاد بشری
فصل ولگردی در کوچه زن
بوی تنھایی در کوچه فصل
دست تابستان یک بادبزن پیدا بود
سفر دانه به گل
سفر پیچک این خانه به آن خانه
سفر ماه به حوض
فوران گل حسرت از خاک
ریزش تاک جوان از دیوار
بارش شبنم روی پل خواب
پرش شادی از خندق مرگ
گذر حادثه از پشت کلام
جنگ یک روزنه با خواھش نور
جنگ یک پله با پای بلند خورشید
جنگ تنھایی با یک آواز.
جنگ زیبای گلابیھا با خالی یک زنبیل
جنگ خونین انار و دندان
جنگ نازیھا با ساقهی ناز
جنگ طوطی و فصاحت با ھم
جنگ پیشانی با سردی مھر
حملهی کاشی مسجد به سجود
حملهی باد به معراج حباب صابون
حملهی لشکر پروانه به برنامهی «دفع آفات»
حملهی دسته سنجاقک به صف کارگر «لوله کشی»
حمله ھنگ سیاه قلم نی به حروف سربی
حمله واژه به فک شاعر
فتح یک قرن به دست یک شعر
فتح یک باغ به دست یک سار
فتح یک کوچه به دست دو سلام
فتح یک شھر به دست سه چھار اسب سوار چوبی
فتح یک عید به دست دو عروسک یک توپ
قتل یک جغجغه روی تشک بعد از ظھر
قتل یک قصه سر کوچهی خواب
قتل یک غصه به دستور سرود
قتل مھتاب به فرمان نئون
قتل یک بید به دست «دولت»
قتل یک شاعر افسرده به دست گل یخ
ھمهی روی زمین پیدا بود:
نظم در کوچه یونان میرفت
جغد در باغ معلق میخواند
باد در گردنه خیبر بافهای
از خس تاریخ به خاور میراند
روی دریاچه آرام «نگین» قایقی گل میبرد
در بنارس سر ھر کوچه چراغی ابدی روشن بود
مردمان را دیدم
شھرھا را دیدم
دشتھا را کوھھا را دیدم
آب را دیدم خاک را دیدم
نور و ظلمت را دیدم
و گیاھان را در نور، و گیاھان را در ظلمت
دیدم
جانور را در نور، جانور را در ظلمت دیدم
و بشر را در نور و بشر را در ظلمت دیدم
اھل کاشانم اما
شھر من کاشان نیست
شھر من گم شده است
من با تاب، من با تب
خانهای در طرف دیگر شب ساختهام
من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم
من صدای نفس
باغچه را میشنوم
و صدای ظلمت را وقتی از برگی میریزد
و صدای سرفه روشنی از پشت درخت
عطسهی آب از ھر رخنهی سنگ
چک چک چلچله از سقف بھار
و صدای صاف، باز و بسته شدن پنجرهی تنھایی
و صدای پاک پوست انداختن مبھم عشق،
متراکم شدن ذوق پریدن در بال
و ترک خوردن خودداری روح
من صدای قدم خواھش را میشنوم
و صدای پای قانونی خون را در رگ
ضربان سحر چاه کبوترھا
تپش قلب شب آدینه
جریان گل میخک در فکر
شیھهی پاک حقیقت از دور
من صدای وزش ماده را میشنوم
و صدای کفش ایمان را در کوچه شوق
و صدای باران را روی پلکِ تر عشق
روی موسیقی غمناک بلوغ
روی آواز انارستانھا.
و صدای متلاشی شدن شیشه شادی در شب
پاره پاره شدن کاغذ زیبایی
پر و خالی شدن کاسه غربت از باد
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گلھا را میگیرم
آشنا ھستم با سرنوشتِ تر آب، عادت سبز درخت
روح من در جھت تازهی اشیا جاری است
روح من کم سال است
روح من گاھی از شوق سرفهاش میگیرد
روح من بیکار است
قطرهھای باران را، درز آجرھا را میشمارد
روح من گاھی مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد
من ندیدم دو صنوبر را با ھم دشمن
من ندیدم بیدی سایهاش را
بفروشد به زمین
رایگان میبخشد نارون شاخه خود را به کلاغ
ھر کجا برگی ھست شور من می شکفد
بوته خشخاشی، شست و شو داده مرا در سیلان بودن
مثل بال حشره وزن سحر را میدانم
مثل یک گلدان میدھم گوش به موسیقی روییدن
مثل زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن دارم
مثل یک میکده در مرز کسالت ھستم
مثل یک ساختمان لب دریا نگرانم به کششھای بلند ابدی
تا بخواھی خورشید تا بخواھی پیوند تا بخواھی تکثیر
من به سیبی خشنودم
و به بوییدن یک بوته بابونه
من به یک آینه، یک بستگی پاک قناعت دارم
و من نمیخندم اگر بادکنک میترکد
و نمیخندم اگر فلسفهای، ماه را نصف میکند
من صدای پر بلدرچین را می شناسم
رنگھای شکم ھوبره را، اثر پای بز کوھی را
خوب میدانم ریواس کجا میروید
سار کی میآید، کبک کی میخواند، باز کی میمیرد
ماه در خواب بیابان چیست،
مرگ در ساقهی خواھش
و تمشک لذت، زیر دندان ھمآغوشی
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچهی عادت از یاد من و تو برود
زندگی جذبه دستی است که میچیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دھان گس تابستان است
زندگی بُعد درخت است به چشم حشره
زندگی
تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مھاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی میپیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشهی مسدود ھواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کرهای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکهی دھشاھی در جوی خیابان است
زندگی مجذور آینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی ھندسه ساده و یکسان نفسھاست
ھر کجا ھستم باشم
آسمان مال من است
پنجره فکر ھوا عشق زمین مال من است
چه اھمیت دارد
گاه
اگر میرویند
قارچھای غربت ؟
من نمیدانم که چرا میگویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست
و چرا در قفس ھیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشمھا را باید شُست جور دیگر باید دید
واژهھا را باید شست
واژه باید خود باد، واژه باید خود
باران باشد
چترھا را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با ھمه مردم شھر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز
نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است
رختھا را بکنیم
آب در یک قدمی است
روشنی را بچشیم
شب یک دھکده را وزن کنیم، خواب یک آھو را
گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم
روی قانون چمن پا نگذاریم
در موستان گره ذایقه را باز کنیم
و دھان را بگشاییم اگر ماه درآمد
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شبتاب ندارد خبر از بینش باغ
و بیاریم سبد
ببریم این ھمه سرخ این ھمه سبز
صبحھا نان و پنیرک بخوریم
و بکاریم نھالی سر ھر پیچ کلام
و بپاشیم میان دو ھجا تخم
سکوت
و نخوانیم کتابی که در آن باد نمیآید
و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست
و کتابی که در آن یاختهھا بیبعدند
و نخواھیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد
و نخواھیم پلنگ از در خلقت برود بیرون
و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت
و اگر خنج نبود لطمه
میخورد به قانون درخت
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت
و بدانیم اگر نور نبود منطق زنده پرواز دگرگون میشد
و بدانیم که پیش از مرجان خلئی بود در اندیشه دریاھا
و نپرسیم کجاییم
بو کنیم اطلسی تازه بیمارستان را
و نپرسیم که فواره اقبال کجاست
و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است
و نپرسیم پدرھای پدرھا چه نسیمی چه شبی داشتهاند
پشت سرنیست فضایی زنده
پشت سر مرغ نمیخواند
پشت سر باد نمی آید
پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است
پشت سر روی ھمه فرفره ھا خاک نشسته است
پشت سر خستگی تاریخ است
پشت سر خاطرهی موج به ساحل صدف سرد سکون می ریزد
لب دریا برویم
تور در آب بیندازیم
و بگیریم طراوت را از آب
ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس کنیم
بد نگوییم به مھتاب اگر تب داریم
دیدهام گاھی در تب ماه میآید پایین
میرسد دست به سقف ملکوت
دیدهام سھره بھتر میخواند
گاه زخمی که به پا داشتهام
زیر و بمھای زمین را به من آموخته است
گاه در بستر بیماری من حجم گل چند برابر شده است
و فزون تر شده است قطر نارنج شعاع فانوس
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذھن اقاقی جاری است
مرگ در آب و ھوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دھکده از صبح سخن میگوید
مرگ با خوشه انگور میآید به دھان
مرگ در حنجره سرخ – گلو میخواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاھی ریحان میچیند
مرگ گاھی ودکا مینوشد
گاه در سایه نشسته است به ما مینگرد
و ھمه میدانیم
ریه ھای لذت پر اکسیژن مرگ است
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپر ھای صدا میشنویم
پرده را برداریم
بگذاریم که احساس ھوایی بخورد
بگذاریم بلوغ زیر ھر بوته که میخواھد بیتوته کند
بگذاریم غریزه پی بازی برود
کفشھا را بکند و به دنبال فصول از سر گلھا بپرد
بگذاریم که تنھایی آواز بخواند
چیز بنویسد
به خیابان برود
ساده باشیم
ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت
کار مانیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در «افسون »گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
صبحھا وقتی خورشید در میآید متولد بشویم
ھیجانھا را پرواز دھیم
روی ادراک، فضا، رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم
آسمان را بنشانیم میان دو ھجای ھستی
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر
از چنار از پشه از تابستان
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم«شعر:سهراب سپهری»
«صدا:خسرو شکیبایی»@First
@miss-joker
0-0ftm
@Infinitie-A
@Saghi-Mortazavi
@Narjes-Hashemi
zeinab dehghani
Sharllot
@f-seif-0
@mitra-ism-rahmani
amir ahmadi
Kosar A003 -
این پست پاک شده!
-
بر درخت زنده بی برگی چه غم؟!
وای بر احوال برگ بی درخت...• م. سرشک
-
شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی داردشیوهٔ حور و پری گر چه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فُلانی داردچشمهٔ چشمِ مرا ای گلِ خندان دریاب
که به امّیدِ تو خوش آبِ روانی داردگوی خوبی که بَرَد از تو؟ که خورشید آن جا
نه سواریست که در دست عِنانی دارددل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخنِ عشق نشانی داردخَمِ ابرویِ تو در صنعتِ تیراندازی
بُرده از دستِ هر آن کس که کمانی دارددر رَهِ عشق نشد کَس به یقین محرمِ راز
هر کسی بر حَسَبِ فکر، گُمانی داردبا خرابات نشینان ز کَرامات مَلاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی داردمرغِ زیرک نزند در چمنش پرده سرای
هر بهاری که به دنباله خزانی داردمدعی گو لُغَز و نکته به حافظ مفروش
کِلکِ ما نیز زبانی و بیانی دارد/حافظ/
-
خوشآ
چِشمی،که خواند
حرف دِل را..! -
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده...
@mitra-ism-rahmani جای شعرات زیادی خالیهای فرستاده سلامم به سلامت باشی
غمم آن نیست که قادر به غرامت باشیگل که دل زنده کند بوی وفایی دارد
تو مگر صاحب اعجاز و کرامت باشیخانه ی دل نه چنان ریخته از هم که در او
سر فرود آری و مایل به اقامت باشیدگرم وعده ی دیدار وفایی نکند
مگر ای وعده ، به دیدار قیامت باشیشبنم آویخت به گلبرگ که ای دامن چک
سزدت گر همه با اشک ندامت باشیمی کنم بخت بد خویش شریک گنهت
تا نه تنها تو سزاوار ملامت باشیای که هرگز نکند سایه فراموش تو را
یاد کردی به سلامم به سلامت باشی- سایه
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
درود بر همه دوستان و همراهان
چیزی که به نظرم اومد این که تو تموم این سالها اونجوری که باید و شاید تو تاپیک های عید نوروز آلاخونه به رسم و رسومات پرداخته نشده، چیزی که بوده فقط تبریکات بوده و شادی
من تصمیم گرفتم امسال از رسم و رسومات و سنت های عید نوروز بگم و بعد از اون به امید خدا تبریک های خوشگلتون رو روانه تاپیک کنید
عید نوروز
با نزدیک شدن به پایان سال ۱۴۰۳، همه در حال آماده شدن برای استقبال از نوروز ۱۴۰۴ هستند. سال ۱۴۰۳ کبیسه و ۳۶۶ روزه است و سال جدید در نیمه روز ۳۰ اسفند ۱۴۰۳ تحویل خواهد شد.
لحظه دقیق تحویل سال ۱۴۰۴:
زمان: ساعت ۱۲:۳۱:۳۰ ظهر
تاریخ شمسی: پنجشنبه ۳۰ اسفند ۱۴۰۳️
تاریخ میلادی: ۲۰ مارس ۲۰۲۵️
تعطیلی طولانی نوروز ۱۴۰۴: سال ۱۴۰۳ به دلیل کبیسه بودن، ۳۰ اسفند بهعنوان تعطیل رسمی محسوب میشود. همچنین چهار روز اول سال ۱۴۰۴ نیز تعطیل است که در مجموع ۶ روز تعطیلی پیوسته را رقم میزند.
تاریخچه عید نوروز؛ جشن کهن ایرانیان:
نوروز یکی از قدیمیترین جشنهای جهان است که بیش از ۳۰۰۰ سال قدمت دارد و در دوران هخامنشیان بهعنوان یک آیین رسمی شناخته شد.
نوروز در فرهنگ ایران باستان:
نمادی از پیروزی نور بر تاریکی
آغاز زندگی دوباره طبیعت
فرصتی برای دور شدن از ناملایمات گذشته
داریوش بزرگ در تخت جمشید مراسم باشکوهی برگزار میکرد که نمایندگان کشورهای مختلف در آن شرکت میکردند.
ساسانیان نیز نوروز را با اهدای سکه و هدایای ارزشمند گرامی میداشتند.
این جشن در کشورهای افغانستان، تاجیکستان، ترکیه، آذربایجان، ازبکستان و بخشهایی از چین و هند نیز برگزار میشود.
برخی سنتهای نوروز در کشورهای مختلف:
افغانستان: تهیه هفتمیوه (ترکیبی از میوههای خشک و شیره)
ترکمنستان: مراسم گلگردانی (نمادی از خوشاقبالی)
تاجیکستان: رقص و آوازهای محلی
مهمترین سنتهای عید نوروز:
سفره هفتسین؛ نماد خوشبختی و برکت:
یکی از برجستهترین نمادهای نوروز، سفره هفتسین است. ایرانیان در روزهای پایانی سال، این سفره را در خانههای خود پهن میکنند و در کنار آن، لحظه تحویل سال را جشن میگیرند. هر یک از اجزای هفتسین، مفهوم خاصی را در بر دارد:
اجزای سفره هفتسین و معانی آن:
سیب: نماد سلامتی و زیبایی
سنجد : نماد عشق و مهر
سبزه: نماد طبیعت و سرزندگی
سیر🧄: نماد دفع بلا و بیماری
سمنو: نماد برکت و فراوانی
سرکه: نماد صبر و استقامت
سماق: نماد طلوع خورشید
خانهتکانی و پوشیدن لباس نو:
یکی از رسومات مهم نوروز، خانهتکانی است که معمولاً از چند هفته قبل از عید آغاز میشود. مردم با تمیز کردن خانههای خود، گرد و غبار سال گذشته را پاک میکنند و فضا را برای آغاز سال جدید آماده میکنند. این کار نمادی از پاکسازی روح و جسم نیز محسوب میشود.
پوشیدن لباس نو یکی دیگر از آیینهای نوروزی است. بسیاری از ایرانیان در لحظه تحویل سال، لباسهای جدید به تن میکنند تا سال نو را با احساس تازگی و امید آغاز کنند. انتخاب لباسهای روشن و تمیز، نشاندهنده استقبال از شادی و نشاط در سال جدید است.
دید و بازدید و عیدی دادن:
نوروز زمانی برای تقویت روابط خانوادگی و اجتماعی است. یکی از سنتهای اصلی بعد از لحظه تحویل سال، تماس گرفتن با اقوام و آشنایان است تا سال جدید را تبریک بگویند. و بعد از تحویل سال خانوادهها به خانه بزرگترها میروند و سال نو را به آنها تبریک میگویند. این دیدارها فرصتی برای گسترش دوستیها، ایجاد همدلی و زنده نگه داشتن روابط خانوادگی فراهم میکند.
یکی از رسوم جذاب عید نوروز عیدی دادن به کودکان است، که معمولاً شامل پول نقد یا هدایای کوچک است.
.
@ریاضیا
@تجربیا
@انسانیا
@دهم
@یازدهم
@دوازدهم
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@ادمین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانشجویان-درس-خون
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-پیراپزشکی
@ناظم
@همیار
دیگه واسه اینکه کسی از قلم نیفته همه گرو ها رو منشن کردم
پیشاپیش سال نو رو بهتون تبریک میگم
امیدوارم که سال خوبی پیش رو داشته باشید و از تک تک لحظات زندگیتون بهترین بهره رو ببرید و همیشه شاد و پیروز و سربلند باشید️
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز️
سلام
اینم یه چالشه!
راستش بهترین بخشی که به نظرم برای این تاپیک مناسب اومد بخش غیر درسی بود....
درست مثل چیزی که قسمت تایتل تاپیک نوشتم
این بخش رو میزنم برای کسایی که کنکوری ان،دانشجو ان یا یه کار مهم اما وقت محدود دارن و غالبا هم درگیر کمالگرایی ان....
این که اگه وسط کاراتون خارج از وقت معین رفتین سراغ چیزی که هیچ ربطی به فعالیت اصلیتون نداره"گوشی،سیستم،وب گردی و هر چیزی که تو این دسته قرار بگیره و خودتون بدونین داره وقتتونو تلف میکنه"
بیاین و اینجا گزارششو بدین
واقعا نمیدونم چقدر تاثیر داره روی فعالیتتون اما میتونم بگم اینو که در وهله ی اول تاپیکو برای خودم زدم ! برای ایجاد عادتِ درست کار کردن و بهتر پیش رفتن
به مدت 21 روز اگه موفق بودین و درست مدیریت کردین اتمام چالشه
اما اگه یه روزم به هم ریخت چالش از اول میشه
همین موفق باشین
@دانش-آموزان-آلاء
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن
بعضیاشون غمگینن
بعضیا بی حس و بی حالن
بعضیا خیلیی شادن
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه بچهها
امروز اومدم با یه تاپیک جذاب! برای بچههای جذابتر!
خب امسال هم داره تموم میشه دوستان (واقعا؟!)
کلی اتفاق افتاد امسال برای هرکدوممون .. خوب، بد، زشت، حتی جلف! ️
اینجا قراره از ترینهای سال 403 بنویسیم. دوستاتونو تگ کنین و بگین که هرکسی «چی ترین» بوده ..
از خوبیای همدیگه بگین البته اخلاقای بد رو هم لحاظ کنین که پررو نشن دیگه
سال نو رو هم از همینجا پیشاپیش تبریک میگم بهتون امیدوارم سال خوبی داشته باشین
لایک و کامنت و معرفی به دوستاتون فراموش نشههه
@دانش-آموزان-آلاء
سلام به یاران جــان
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن
@M-an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب
دعوت میکنم از :
@خانوم
@dlrm
@اکالیپتوس
@revival
@گونش
@Saahaar
@sheyda-fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
ارتباط کمبود خواب با سلامت قلبی نوجوانان
نوجوانان برای حفظ سلامت مطلوب به ۸ تا ۱۰ ساعت خواب شبانه نیاز دارند، اما بسیاری از آنها این میزان را دریافت نمیکنند. تحقیقات نشان میدهد که کمخوابی مداوم میتواند خطر فشار خون بالا و سایر مشکلات قلبی را افزایش دهد.
دلایل کمبود خواب در نوجوانان
۱. ساعات زودهنگام شروع مدارس: بسیاری از دبیرستانها کلاسهای خود را قبل از ساعت ۸ صبح آغاز میکنند، که باعث اختلال در ریتم طبیعی خواب نوجوانان میشود.
۲. استفاده بیش از حد از صفحهنمایش: قرار گرفتن در معرض نور آبی گوشیهای هوشمند و تبلتها، تولید ملاتونین را کاهش داده و به خواب رفتن را دشوار میکند.
۳. فشارهای تحصیلی و اجتماعی: تکالیف، فعالیتهای فوقبرنامه و تعاملات اجتماعی از ساعات خواب نوجوانان میکاهند.
۴. مصرف کافئین: به نوشته اخبار فرهنگیان، نوشیدنیهای انرژیزا و قهوه میتوانند روند طبیعی خواب را مختل کنند.
عوارض کمبود خواب
افزایش خطر فشار خون بالا
تضعیف سیستم ایمنی بدن
افزایش احتمال چاقی و مشکلات متابولیک
اختلالات روانی مانند اضطراب و افسردگی
کاهش تمرکز، حافظه و عملکرد تحصیلی
راهکارهای بهبود کیفیت خواب
برنامه خواب منظم: خوابیدن و بیدار شدن در ساعت مشخص، حتی در تعطیلات.
کاهش استفاده از صفحهنمایش قبل از خواب: خاموش کردن وسایل الکترونیکی یک ساعت قبل از خواب.
ایجاد روتین آرامشبخش: مطالعه، دوش آب گرم یا تمرینات آرامشبخش.
افزایش فعالیت بدنی: ورزش منظم اما نه در ساعات پایانی شب.
محدودیت مصرف کافئین: کاهش مصرف قهوه، نوشابه و نوشیدنیهای انرژیزا در ساعات بعدازظهر و شب.
اصلاح ساعات شروع مدارس: تنظیم ساعات مدارس برای همخوانی با نیازهای بیولوژیکی نوجوانان.
نتیجهگیری
نوجوانانی که خواب کافی ندارند، در معرض خطرات جدی سلامتی قرار دارند. آگاهیبخشی، تغییر سبک زندگی و اصلاح الگوهای خواب میتواند نقش مهمی در کاهش خطر فشار خون بالا و بهبود سلامت عمومی آنها داشته باشد.
سلام دوستان عزیز ️
بنظرم یه زندگی تک بعدی خیلی بده یعنی اینکه فقط درس هدف زندگیتون باشه ...
اهمیت دادن به ورزش و تناسب اندام و کلی هدف دیگه مثلا خوانندگی دوبلوری و هر استعداد دیگه ای ک دارید در کنار درس باعث میشه ک تک بعدی نباشید و اگه درس رو ازتون بگیرن دیگ حوصله تون سر نمیره و دنبال کارای بیهوده نمیرید چون هدف ( های ) دیگه ای هم دارید :))
اینجا میتونید برای هرکاری ک در این جهت کمکتون میکنه هدف گذاری کنید و پیشرفتتون رو ثبت کنید یطورایی مثل گزارشکار درسی ولی کلی تر ...
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@ریاضیا
حس میکنم تایپک بامزه ای
وقتی بچه بودین دوست داشتین چی بشین؟ چیکار کنید؟ چی چیزی شما رو هیجان زده میکرد؟
چقدر برای تبدیل شدن بهش نزدیک شدین ؟
الان که دانشجویان حسرت میخورین؟
یا مثلا یه کرمی دارین که برین سراغش مثل کار کردن توی روزنامه ؟
اقااااا اصلا اینو به من بگین
دوست دارین چه فعالیت هایی داشته باشین به جز شغل و اینا ؟
مثلا رقصنده باله شدن یا مثلا شمشیر بازی ، چینی یادگرفتن ، ولاگر شدن ، یه برنامه تلوزیونی ساختن
یا حتی به پدر یا مادر خوب شدن
از چیزایی که ذوق زده تون میکنه ولی جرئت دنبال کردنش رو ندارین یا فعلا وقتش رو ندارین بگین
خبببب سلاممم چطورین؟
خیلی یهویی ایده ان تاپیک به ذهنم رسید و راستش رو بخواید اصلا چک نکردم ببینم یه همچین چیز فعالی داریم یا نه:)))))
ماجرا از چه قراره؟
آقا اگه هررررر نکته گرامری، اصطلاح، ضرب المثل، لغت یا هرررررررررر چیزِ اینجوریِ انگلیسیِ جالبی خوندین یا بلد بودین بیایین اینجا با هم دیگه به اشتراک بذاریم هر از گاهی🫠
اینکه چقدر و مطلب و نکته ساده است یا پیچیده است واقعا واقعا فرقی نداره و مشکلی ایجاد نمی کنه... خلاصه اینکه راحت باشین...
راحت و فعاااااااااال
دعوت می کنم از: همه تون:)
-کنارهم کلی چیز میز یاد میگیرم:)
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@انسانیا
@ریاضیا
@همیار
@فارغ-التحصیلان-آلاء