-
بزن که سوز دل من به ساز میگویی
ز ساز دل چه شنیدی که باز میگویی
-
بیا که صاف شود این هوای بارانی...
-
نوشتهشده در ۲ آذر ۱۴۰۱، ۱۷:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتم که بعد از آنهمه دلها که سوختی
کس میخورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم...!رهی معیری
-
نوشتهشده در ۲ آذر ۱۴۰۱، ۲۰:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مجنون اگر چه چندیست ، دست از جنون کشیده
لطفا به او بگوییــد لیــلا ادامــه دارد .. -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳ آذر ۱۴۰۱، ۱۹:۵۶ آخرین ویرایش توسط Hamid.s انجام شده
اگر باد نبود
کنارم بند می شدی
همین جا که می دانی !
اگر باد نبود
آسمانم را
سراسر ابر نمی گرفت …
و من
این همه دلتنگ نمی شدم
-
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش استخیام......
-
منم دلتنگ رویت
دلم آید به سویت
چه کردی با دل من
که کرده آرزویت -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۱، ۱۶:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شب ها به کنج خلوتم آواز می دهند
کی خفته گنج خلوتیان باز می دهند
(شهریار)
-
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۴۰۱، ۵:۵۳ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شده
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموشناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش ؟!(خیام)
-
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۴۰۱، ۱۹:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
طولانیِ قشنگ=))
مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شده
خسته ام خسته تر از آنکه بگویم چه شدهدر خیالات بهم ریخته ى دور و برم
خیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرممى روم چشم ترم را به زیارت ببرم
تا از آن چشم نظر باز شکایت ببرمناممان منتسبش بود نمیدانستیم
جانمان در طلبش بود نمیدانستیمخبر آمد همه جا شعر تو را میخواند
شعرمان ورد لبش بود نمیدانستیمقول دادم برود از غزل آتى من
لطف کن حرف نزن قلب خیالاتى منمشکلت با من و احوال پریشانم چیست ؟
قلب من تند نرو صبرکن آرام بایستنفسم را به هواى نفسى تازه بگیر
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیربخدا هیچ کسى مثل من آزرده نشد
مثل لب هاى تو انقدر ترک خورده نشدهیچ کس مثل من از دست خودش شاکى نیست
از همین فاصله برگرد تو هم باکى نیستفرق دارد دل من با دل تو عالمشان
در دهانم پر حرف است نمى گویمشانبه خودم سیلى سرخى زدم و دم نزدم
آن زمان که همه فریاد زدند از غم شانپشت وابستگى ام هست دلیلى که نپرس
منم و تجربه ى طعم اصیلى که نپرسحرف دل را که نباید بگذارى آخر
این چه چشمان شروریست که دارى آخر ؟چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید
قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشیدحمله ى قرنیه ها را نپذیرم چه کنم ؟
من اگر دست تو را سخت نگیرم چه کنم ؟هر چه من مى کشم از این دل نامرد من است
این غزل ها همگى گوشه اى از درد من است#سیدتقیسیدی
-
حیدر بابا دونیا یالان دونیا دیر
سلیماننان نوحدان قالان دونیا دیر
هرکیمیسئه هرچه وریب الیبدیر
افلاطوننان بیر قوری اد قالیبدیر... -
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموشناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش ؟!(خیام)
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۱، ۷:۳۶ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شدهمقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
...
«سعدی ! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو »ای بی بصر ! ، من می روم ؟! او می کشد قلاب را ..
-
گیرم که هوای پر زدنم هست
بال کو؟.........قیصر امین پور
-
-
-
-
-
مژه ســـــــــــــوزن رفوئی، نخی از شکنج موئی
که زنی به پاره های دلم ای پـــــــــــــری رفوئی
-
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی ورفتی
بی من از شهر سفر کردی ورفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی............
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم
دگر از پای نشستم
گوئیا زلزله آمد
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی
تو همه بود ونبودی
تو همه شعر وسرودی
چه گریزی ز بر من؟
که زکویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من ویک لحظه جدایی؟؟؟؟
نتوانم............
نتوانم............
بی تو من زنده نمانم....
هما میرافشار -
نوشتهشده در ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ۶:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ی ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
"کس تاب نگهداری دیوانه ندارد".....♡