-
نوشتهشده در ۳۰ آبان ۱۴۰۱، ۱۲:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مرا جانی و من تا کی توانم زیست دور از تو؟
-
نوشتهشده در ۳۰ آبان ۱۴۰۱، ۱۹:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
-
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی..!
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
-
نوشتهشده در ۱ آذر ۱۴۰۱، ۱۲:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وطن یعنی همه آب و همه خاک
وطن یعنی همه عشق و همه پاکبه گاه شیر خواری گاهواره
به دور درد پیری عین چارهوطن یعنی پدر مادر نیاکان
به خون و خاک بستن عهد و پیمانوطن یعنی هویت اصل ریشه
سر آغاز و سر انجام و همیشهستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس زاینده رود اروند کارون
وطن یعنی سرای ترک تا پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فارسوطن یعنی دو دست از جان کشیدن
به تنگستان و دشتستان رسیدنزمین شستن ز استبداد و از کین
به خون گرم در گرمابه فینوطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتنوطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادتوطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایرانوطن یعنی رهایی ز آتش و خون
خروش کاوه و خشم فریدونوطن یعنی زبان حال سیمرغ
حدیث جان زال و بال سیمرغسپاه جان به خوزستان کشیدن
شهادت را به جان ارزان خریدننماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندنوطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتنوطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادتوطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایرانعلیرضا عصار
-
من بگردم گِرد آن یاری که میگردد پِیام!
مولانا
-
بزن که سوز دل من به ساز میگویی
ز ساز دل چه شنیدی که باز میگویی
-
بیا که صاف شود این هوای بارانی...
-
نوشتهشده در ۲ آذر ۱۴۰۱، ۱۷:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتم که بعد از آنهمه دلها که سوختی
کس میخورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم...!رهی معیری
-
نوشتهشده در ۲ آذر ۱۴۰۱، ۲۰:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مجنون اگر چه چندیست ، دست از جنون کشیده
لطفا به او بگوییــد لیــلا ادامــه دارد .. -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳ آذر ۱۴۰۱، ۱۹:۵۶ آخرین ویرایش توسط Hamid.s انجام شده
اگر باد نبود
کنارم بند می شدی
همین جا که می دانی !
اگر باد نبود
آسمانم را
سراسر ابر نمی گرفت …
و من
این همه دلتنگ نمی شدم
-
منم دلتنگ رویت
دلم آید به سویت
چه کردی با دل من
که کرده آرزویت -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۱، ۱۶:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شب ها به کنج خلوتم آواز می دهند
کی خفته گنج خلوتیان باز می دهند
(شهریار)
-
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۴۰۱، ۵:۵۳ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شده
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموشناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش ؟!(خیام)
-
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۴۰۱، ۱۹:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
طولانیِ قشنگ=))
مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شده
خسته ام خسته تر از آنکه بگویم چه شدهدر خیالات بهم ریخته ى دور و برم
خیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرممى روم چشم ترم را به زیارت ببرم
تا از آن چشم نظر باز شکایت ببرمناممان منتسبش بود نمیدانستیم
جانمان در طلبش بود نمیدانستیمخبر آمد همه جا شعر تو را میخواند
شعرمان ورد لبش بود نمیدانستیمقول دادم برود از غزل آتى من
لطف کن حرف نزن قلب خیالاتى منمشکلت با من و احوال پریشانم چیست ؟
قلب من تند نرو صبرکن آرام بایستنفسم را به هواى نفسى تازه بگیر
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیربخدا هیچ کسى مثل من آزرده نشد
مثل لب هاى تو انقدر ترک خورده نشدهیچ کس مثل من از دست خودش شاکى نیست
از همین فاصله برگرد تو هم باکى نیستفرق دارد دل من با دل تو عالمشان
در دهانم پر حرف است نمى گویمشانبه خودم سیلى سرخى زدم و دم نزدم
آن زمان که همه فریاد زدند از غم شانپشت وابستگى ام هست دلیلى که نپرس
منم و تجربه ى طعم اصیلى که نپرسحرف دل را که نباید بگذارى آخر
این چه چشمان شروریست که دارى آخر ؟چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید
قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشیدحمله ى قرنیه ها را نپذیرم چه کنم ؟
من اگر دست تو را سخت نگیرم چه کنم ؟هر چه من مى کشم از این دل نامرد من است
این غزل ها همگى گوشه اى از درد من است#سیدتقیسیدی
-
حیدر بابا دونیا یالان دونیا دیر
سلیماننان نوحدان قالان دونیا دیر
هرکیمیسئه هرچه وریب الیبدیر
افلاطوننان بیر قوری اد قالیبدیر... -
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموشناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش ؟!(خیام)
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۱، ۷:۳۶ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شدهمقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
...
«سعدی ! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو »ای بی بصر ! ، من می روم ؟! او می کشد قلاب را ..