-
نـاز مکن، کـه می کند جان من آرزوی تو..
-
ای پردهدار عالم در پرده چند مانی
آخر ز پرده بنگر یاران آشنا را -
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ
ﻻﺍﻗﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ
ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻣﯿﭽﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ
ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﮔﺸﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻫﻦ
ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ، ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺁﺏ
ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ
ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ
ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ
ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ
ﺣﯿﻒ ﻫﺮﮔﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ -
شب برفی سرد
کنار خیال های سرد
با یک بستنی سرد
دلگرم به قدم های آمدن با لباس های گرم -
آینه ای طلب کن
تا روی خود ببینی
وز حسن خود بماند
انگشت در دهانت -
گفتم چگونه میکشے و زنده میکنی!؟
با یک نگاه کُشت و نگاه دگــر نکرد ..| دهلوی |
-
"عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند"
~سعدی -
قصد جانم کرده ای!؟
جانم فدایِ قصد تو..|کوروش_نامی|
-
دامن دولت دنیا نتوان سخت گرفت
سایه بال هما را به قفس نتوان کرداینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است
زندگانی به مراد همه کس نتوان کردشرر کذب به یک چشم زدن می میرد
تکیه بر دوستی اهل هوس نتوان کردنعمتی نیست که چشمی نبود در پی آن
ترک وصل شکر از بهر مگس نتوان کردصائب از طول امل دست هوس کوته دار
که در این دام به جز صید مگس نتوان کردبیش ازین پیروی حرص و هوس نتوان کرد
همعنانی به سگ هرزه مرس نتوان کرد•صائب•
-
این سینه نیست, مرکز اجماع دردهاست
دیگر قدم خمیده تر از پیرمردهاستقلبی شکسته, قامت خسته: تمام من
این شهر بازمانده ی بعد از نبردهاستجان می کند دلم, همه سر گرم می شوند
چون رقص تاس در وسط تخته نردهاستطوفان بکن! مرا بشکن! دل نمی کنم
دریا تمام هستی دریا نوردهاستجای گلایه نیست اگر درد می کشم
صد قرن آزگار , همین رسم مردهاست... -
مو سیاه ابرو سیاه ان چشم پر جادو سیاه
هر زمان میبینمش
چشمم سیاهی میرود -
چقدر دلتنگی رو تو یه بیت زیبا گفت
بی تو با قافله ی غصه و غم ها چه کنم
تار و پودم تو بگو با دل تنها چه کنم -
گفتی ز ناز، بیش مرنجان مرا، برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست...
|مولانا|