-
Alireza Mousavi
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستمAinoor محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت گردن است افسار نیست -
Ainoor محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت گردن است افسار نیستنوشتهشده در ۷ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAlireza Mousavi
تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مرا
دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه -
Alireza Mousavi
تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مرا
دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نهAinoor حال عاشق میبرد هوش دل فرزانه را
دزد دانا میکُشد اول چراغ خانه را -
Ainoor حال عاشق میبرد هوش دل فرزانه را
دزد دانا میکُشد اول چراغ خانه رانوشتهشده در ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAlireza Mousavi
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را -
Alireza Mousavi
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا رانوشتهشده در ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAinoor
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده
در شب ظلمانی ام ماه نشانم بده -
Ainoor
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده
در شب ظلمانی ام ماه نشانم بدهنوشتهشده در ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Matrix
هر دم از این باغ بری میرسد
تازه تر از تازه تری میرسد(نمیدونم درسته یا نه!)
-
نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Ainoor
در اين درگه که گَه گَه کُه کَه و کَه کُه شود ناگه
ز امروزت مشو غره که از فردا نه اي آگه(فکر می کنم درسته،نباشه هم تو خلقش کردی)
-
Ainoor
در اين درگه که گَه گَه کُه کَه و کَه کُه شود ناگه
ز امروزت مشو غره که از فردا نه اي آگه(فکر می کنم درسته،نباشه هم تو خلقش کردی)
نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۱۵ آخرین ویرایش توسط Ainoor انجام شده@Matrix
هر که شد بیمار درد عشق بهبودی نیافت
ای که درمان دردمی دل به سویت راه نیافت(اولا که مغزم رگ به رگشد از شعرت
دوما نظرت رو بسی پسندیدممم)
-
@Matrix
هر که شد بیمار درد عشق بهبودی نیافت
ای که درمان دردمی دل به سویت راه نیافت(اولا که مغزم رگ به رگشد از شعرت
دوما نظرت رو بسی پسندیدممم)
نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAinoor
تمام عمر بستیم و شکستیم....
بجز بار پشیمانی نبستیم....
(رگ به رگ کننده نزدیک نشوید....) -
Ainoor
تمام عمر بستیم و شکستیم....
بجز بار پشیمانی نبستیم....
(رگ به رگ کننده نزدیک نشوید....)نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Matrix
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد(خوشماومد
)
-
@Matrix
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد(خوشماومد
)
نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAinoor دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی.... -
Ainoor دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی....نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Matrix
یوسف گم گشته باز نیامد به کنعان حافظا
مردم کنعان کو به کوی دنبال او -
نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Ainoor
وای بر من تو همانی که امیدم بودی؟
تو همان چشم سیه دلبر افسونگر من؟ -
Ainoor
وای بر من تو همانی که امیدم بودی؟
تو همان چشم سیه دلبر افسونگر من؟نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Matrix
ندانستم من از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی -
Alireza Mousavi
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا راAinoor ای جویبار جاری زین سایه برگ مگریز
کین گونه فرصت از کف دادند بی شماران -
قانون مشاعره:
حرف آخر بیت مادر
با حرف اول بیتی که میخواییم بگیم یکی باشند
مثال:
من همانم که شبی عشق به تاراجش برد ( بیت مادر)
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جز غم که هزار آفرین بر غم باد( بیتی که در جواب داده شده)اینم بیت مادر این تاپیک:
دلي كز معرفت نور و صفا ديد به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
joy درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام -
joy درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلامنوشتهشده در ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ۱۷:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAlireza Mousavi
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن به از که ببندی و نپایی -
Alireza Mousavi
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن به از که ببندی و نپایی_Biliifti_ یک نعره مستانه زجایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد -
_Biliifti_ یک نعره مستانه زجایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه نداردنوشتهشده در ۱۷ خرداد ۱۴۰۲، ۱۷:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAlireza Mousavi
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمسعدی
-
Alireza Mousavi
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمسعدی
Ansel مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود