-
چه کسم من ؟ که کسم من ؟ که بسی وسوسه مندم
گه از این سوی کشندم ، گه از آن سوی کشندمنفسی آتش سوزان ، نفسی سیل گریزان
ز چ اصلم ؟ ز چ فصلم ؟ ز چه بازار خرندم ؟نفسی رهزن و غولم ، نفسی تند و ملولم ،
نفسی زین دو برونم ، گه بر آن بام بلندمدیوان شمس
-
ای بی بصر من میروم؟ او میکِشد قلاب را
- سعدی
-
جملهیِ بیقراریت در طلبِ قرارِ توست
طالبِ بیقرار شو تا که قرار آیدت- مولانا
-
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
حافظ
-
بارالها؛
از كویِ تو بيرون نشود پایِ خيالم
نكند فرق به حالم
که برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاكم بكشانی
نه من آنم كه برنجم
نه تو آنی كه برانی...نه من آنم كه ز فيضِ نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد، نروم باز به جايی
پشتِ ديوار نشينم چو گدا بر سرِ راهی
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی..- خواجه عبدالله انصاری
-
خون میخوریم در غم و حرفی نمیزنیم
ما عاشقِ تواییم، همین است ماجرا..فاضل نظری
-
مرا ای ماهی عاشق! رها کن؛ فکر کن من هم
یکی از سنگهای کوچکِ افتاده در نهرم
تفاوتهای ما بیش از شباهتهاست؛ باور کن!
تو تلخی شرابِ کهنهای، من تلخی زهرم..فاضل نظری
-
خاکیان بالاتر از افلاکیان میایستند
عشق از انسان چه موجودِ غریبی ساختهست..فاضل نظری
-
روشن نمی شود به چراغی جهان، ولی
یادآور حقیقت پیدای نور باش...فاضل نظری
-
ﺣﺮﻓــﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺗﻌــﺒﯿﺮ ﻣﯿﮑــﻨﯽ
ﺳﮑـــﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺗﻔـــﺴﯿﺮ
ﺩﯾــﺮﻭﺯﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣــﻮﺵ
ﻓﺮﺩﺍﯾـــﻢ ﺭﺍ ﭘﯿﺸـــﮕﻮﯾﯽ
ﺑﻪ ﻧـــﺒﻮﺩﻧــﻢ ﻣﺸـــﮑﻮﮐﯽ
ﺩﺭ ﺑــﻮﺩﻧﻢ ﻣﺮﺩﺩ
ﺍﺯ ﻫــﯿﭻ ﮔـــﻼﯾﻪ ﻣﯿـــﺴﺎﺯﯼ
ﺍﺯ ﻫــﻤﻪ ﭼﯿــﺰ ﺑﻬــﺎﻧﻪ
ﻣـــﻦ ؛ ﮐــﺠﺎﯼ ﺍﯾــﻦ ﻧﻤﺎﯾــــﺸﻢ . . . ؟
-
من اگر روزی نقاش این دنیا شوم
این جهان را عاری از هر غصه و غم میکشمبهر دلها مهربانی، بی قراری، یکدلی،
هر دلی را در کنار شاخه ای گل میکشماندر این دنیا کسی بر کس ندارد برتری
من غنی را با فقیر، یکجا یکسان میکشمزشت وزیبا خالق وپروردگار ما یکیست
زشت و زیبا، پیش هم، اما انسان میکشمعشقهایی که در آن بوی خیانت میدهند
تا ابد محکوم دلتنگی به زندان میکشمهرکجا قلبی شکست، ما بی تفاوت بوده ایم
آری آری بهر دلهای شکسته نیز درمان میکشممن در این دنیا تمام مردمش را بی درنگ
با تنی سالم، لب خندان، خرامان میکشم -
وفا چه میطلبی از کسی که بیدل شد؟
چو دل برفت، برفت از پِیاش وفا و جفابه حق این دل ویران و حُسن معمورت
خوش است گنج خیالت در این خرابهی مامولانا
-
گل که باشی ؛ باغبانها دست چینت میکنند
سنگ باشی میتراشند و نگینت میکنند ...هرگز از این پیله تنهایی ات غمگین نباش ؛
روزگاری میرسد ؛ فرش زمینت میکنند !!!ای درخت پیر ؛ بر این شاخه ها دل خوش نکن
چون که با دست تبر ؛ مطبخ نشینت میکنندنیشخند دوستان از زخم دشمن بدتر است
آشنایان بیشتر اندوهگینت میکنند ... -
حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای؟
گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای!گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست؟
گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای!گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند؟
گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای!گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟
گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای.
-
@ariii در کافــه میـــم♡ گفته است:
از دید بقیه روی پاهام ایستادم، حالم خوبه و واقعا قوی ام، اما حقیقت اینکه خستم، تیکه تیکه شدم، می خوام فرار کنم، می خوام برم و ناپدید شم....
شاعر میفرماید:
وقتی منو دیدی بهم میگی چه قبراق شدی
ولی من میدونم از تو چقدر ترکیدم
.
یاس