-
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم
کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم
او می رود و هر قدمش لاله و نسرین
ما سنگتر از قبل همانیم که بودیم
ما شهرتمان بسته به این است بسوزیم
با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم
تن رعشه گرفتیم که با غیر نشستهست
از غیرتمان بود ، نوشتند حسودیم
جوگندمی از داغ غمش تار به تاریم
در حسرت پیراهن او پودبهپودیم
پیگیر پریشانی ما دیربهدیر است
دلتنگ به یک خندهی او زودبهزودیم -
شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود
گر مرا چنگی به دل میزد نوای چنگ بود -
بر من ببخش گاه چنان دوست دارمت
کز یاد میبرم که مرا برده ای ز یاد!" -
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !
درین ساحل که من افتاده ام خاموش .
غمم دریا , دلم تنهاست .
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست !
خروش موج , با من می کند نجوا ,
که : هر کس دل به دریا زد رهایی یافت !
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت …
مرا آن دل که بر دریا زنم , نیست !
ز پا این بند خونین بر کنم نیست ,
امید آنکه جان خسته ام را ,
به آن نادیده ساحل افکنم نیست ! -
دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش -
جان رقیبم را قسم خوردی که خوش عهدی
از اعتبار انداختی سوگندخوردن را!تحقیر ما افتادگان تا کی؟ که یادت داد
اینگونه روی زخم مردم پا فشردن راچشمی که بر من بستهای بر غیر وا کردی
ممنونم از چشمت که آسانکرد فراموش کردن را... -
قطرهای بیتابم، از دریا جدا افتادهام
مصرعی هستم که از شعر تو جا افتادهامپیش از اینها قسمتی از سرنوشتت بودهام
برگی از این دفترم؛ اما جدا افتادهامدامن افشاندی، رها کردی مرا؛ همچون غبار
بس که حیرانم نمیدانم کجا افتادهاممثل آن اشکی که روز وصل از چشمم چکید
خود نمیدانم که از چشمت چرا افتادهام -
"من قصه ی فراق تو را خاک کرده ام.
حاصل چه شد؟!
جوانه زدی، بیشتر شدی..!" -
شاهان جهان باشند از جان چو گدای تو
محبوب تر از جانی صد جان به فدای تورندان ز تو می جویند زهاد ز تو حلوا
هر کس به هوای خود مائیم و هوای تودل خلوت خاص تست ، بنشین تو به جای خود
والله که نخواهم داشت غیر تو به جای توگر دست مرا گیری من دامن تو گیرم
پائی ز تو گر یابم آیم به سرای توگویند که این و آن باشند برای ما
نی نی که غلط کردند هستند برای توجز نقش خیال تو در چشم نمی آید
هر نور که می یابم بینم به لقای تودر دار فنا سید از عشق تو گر جان داد
جانش ز خدا جوید پیوسته بقای تو-شاهنعمتاللهولی
-
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم اید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی :
از این عشق حذز کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت باد گران است!
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی
من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
"حذر از عشق؟" ندانم
نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم....
بی تو اما
به چه حالی من از آن
کوچه گذشتم
-
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و منخاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
.
@دختر-بهار ️