افرادی مثل من در زندگی
-
دوستان سلام من رادین پایه دهم رشته ریاضی هستم میخواستم بگم بعضیا به چهره نمیارن ولی مثل من درد کشیده ان چرا چون جدایی پدر و مادر دست خودشون نبوده تازه اگر مثل من پیش پدر بزرگ و مادر بزرگ زندگی کننو سر کار برن بد تر میخواستم بگم اینجور افراد راه سخت تری همراه دارن و غیر از تحصیل به ۱۰۰۰ چیز دیگه فکر میکنن واسه اینجور افراد درس اولین چیز نیس بقا اولین چیزه من بدون هیچ کسی که پشتم باشه زندگی میکنم زندگی ما یکباره و زندگیمون شانس خودمونه یعنی یکبار بعد از اون زمین که بخوری یا انقدر باید قوی باشی که خودت خودتو بلند کنی یا همونجا میمیری این سر نوشته افرادی و فرقش با کسانی که یه گوشی یا پول تو جیبی یا خیلی ببخشید دنبال دوست پسر یا دوست دختر بازین اینه ما دنبال زنده موندنیم
-
سلام دوست خوبم
بنظرم برای سنت خیلی سخته خیلی زیاد ، درک میکنم!
ولی یه چیزی رو دوستانه میگم سعی کن با شرایط کم کم کنار بیای و دنبال ترحم نباشی که شاید الان یه سریا نازت کنن و... ولی ده سال دیگه به خودت میای میبینی عههه رادین تو هیچ کاری نکردی
عهههه رادین تو خیلی باهوش بودی میتونستی درس بخونی و خودت رو از این منجلاب نجات بدی -
من یکی رو میشناسم که توی طویله درس خونده و الان یه فوق تخصص معروفه
مادر و پدرش هن طلاق گرفته بودن و توی یه روستا دور افتاده بود -
ببین برو مستند استیو جابز رو ببین
مستند آدمایی که مثل تو بودن
دنیا هنوز به اخر نرسیده دنیا هنوز قشنگی هاش رو داره
یه کاری نکنی که ۱۰ سال بعد پشیمون بشی -
(خدا هست و خدا هست و خدا همیشه هست)
این جمله ای بود که امروز بخاطرش ادامه دادم. -
پدر و مادرم جدا نشدن که درکت کنم
اما مسائلی که باعث میشه پدر و مادر ها جدا بشن، دعوا ها و تنش ها بار ها توی زندگیم اتفاق افتاده
مخصوصا در کودکی
چه موقع هایی که استراحت میکردم چه موقع هایی که درس میخوندم برای مهم ترین امتحانات سال، و چه موقع هایی که یه بچه با سن تک رقمی بودم این دعوا ها و حس بد و حس ترس توی خونه حاکم بود
و به این نتیجه رسیدم " گاهی جدا شدنشون، بهتر از کنار هم بودنشونه"
ولی هیچ کدوم خوب نبود.
اگر جدا نمیشدن توی خونه عذاب میکشیدی به خاطر اختلافات و کسی نمیفهمید. در نهایت دلت نمیخواست به خونه برگردی. در این صورت هم به درسِت لطمه میخورد.
حالا که طلاق گرفتن، توی جامعه یا مدرسه یه عده مغز پِهنی ها هستن که میگن"بچه طلاقه" " بیچاره، یعنی خونشون کی واسش غذا میپزه؟" "باباش زن گرفته؟" "مادرش شوهر کرده؟" "با نامادری زندگی میکنه؟" "چقدر تنبله، حتما بچگی کسی نبوده بهش درس یاده بده تو خونشون" یا وسط دعوا ها، برای ضعیف کردنت دستشونو میذارن درست روی مشکلات خانوادگیت. و در نهایت تو دلت نمیخواد به مدرسه یا اجتماع بری.
در هر دو صورت، این فرزنده که آسیب میبینه.
من نمیتونم بهت بگم "آسیب نبین" "قوی باش" یا "بی خیال باش" "عالی درس بخون" "روحیهی قوی داشته باش" یا "شاد باش"
چون خانواده ، خاکِ ما و ما نهالی هستیم که توی اون بزرگ میشیم، چه درد هامون و عقده هامون، حساسیت ها و تعصباتمون ، چه شادی ها و هوش و استعدادمون درست برای اولین بار در این خانواده و از این خانواده شکل میگیره.
ولی میتونم بهت بگم ، «زندگی کن»
من غرق در مشکلاتم، حتی اگر انگار راحت و آسوده روی تختم خوابیدم، یک جایی توی قفسه سینهام و یک جایی درون جمجمهام دچار آشوبه،
نه برای کوتاه مدت،
سال هاست که دچار آشوبه. کسی نیست درد دلمو پیشش بشکافم . حسای بد لحظات بدتر تجربه کردم، به خاطر همون تنش هایی که توی کودکی از طرف خانواده تجربه کردم
اما،
حتی پدر و مادری که در کنار هم و توی یک خونه هستن ،نتونستن منو از این فرو رفتن توی باتلاق نجات بدن. در نهایت از یک جا به بعد، یاد گرفتم "اگر بهشون بگم هم تاثیری نداره" و اینطوری بود که من هم با وجود خانوادهای که دارم، بار مشکلاتم و درگیری های فکریمو، خودم حمل میکنم.
ولی میتونم زندگی کنم. حتی اگر سینه خیز برم بازم ادامه میدم.
تو هم زندگی کن. نیاز نیست زندگیت عالی باشه یا درست عالی باشه یا سعی کنی شاد باشی، نیاز نیست توی جامعه آدما باهات خوب باشن، چون من دیدم گاهی هر کاری میکنی که درست شه ، اون حس ترس توی دلت، اون حس بدِ رسوب شده توی دلت، اجازه نمیده موفق شی. انگهر زنجیره به دست و پات.
اما هنوزم میتونی زندگی کنی. این مهم ترین کاریه که باید انجام بدی.
چون اون موقع که زندگیم رو در لبه پرتگاه دیدم، فهمیدم چه خانواده و چه درس و چه حرف آدما، هیچ کدوم، باور کن هیچ کدوم برای تموم شدن زندگیم یا غصه خوردن توی زندگیم به خاطر اونا ، ارزش نداشتن... اون نقطهی پایان، ارزش همه چیز رو تغییر داد.
در نهایت امروز، خوشحالم، که زنده موندم.
امروز، هر چند ناقص، ولی منم زندگی میکنم.
دوست من، تو هم زندگی کن.
خوشحال باش که دست و پایی برای کار کردن، و چیزی برای ادامه دادن داری، که همون "بقا"ست.
دوست من، خیلی خوشحالم که این دلیل ادامه دادنت رو از دست ندادی. محکم بچسبش!
پس برای همین بقا، زندگی کن -
پدر و مادرم جدا نشدن که درکت کنم
اما مسائلی که باعث میشه پدر و مادر ها جدا بشن، دعوا ها و تنش ها بار ها توی زندگیم اتفاق افتاده
مخصوصا در کودکی
چه موقع هایی که استراحت میکردم چه موقع هایی که درس میخوندم برای مهم ترین امتحانات سال، و چه موقع هایی که یه بچه با سن تک رقمی بودم این دعوا ها و حس بد و حس ترس توی خونه حاکم بود
و به این نتیجه رسیدم " گاهی جدا شدنشون، بهتر از کنار هم بودنشونه"
ولی هیچ کدوم خوب نبود.
اگر جدا نمیشدن توی خونه عذاب میکشیدی به خاطر اختلافات و کسی نمیفهمید. در نهایت دلت نمیخواست به خونه برگردی. در این صورت هم به درسِت لطمه میخورد.
حالا که طلاق گرفتن، توی جامعه یا مدرسه یه عده مغز پِهنی ها هستن که میگن"بچه طلاقه" " بیچاره، یعنی خونشون کی واسش غذا میپزه؟" "باباش زن گرفته؟" "مادرش شوهر کرده؟" "با نامادری زندگی میکنه؟" "چقدر تنبله، حتما بچگی کسی نبوده بهش درس یاده بده تو خونشون" یا وسط دعوا ها، برای ضعیف کردنت دستشونو میذارن درست روی مشکلات خانوادگیت. و در نهایت تو دلت نمیخواد به مدرسه یا اجتماع بری.
در هر دو صورت، این فرزنده که آسیب میبینه.
من نمیتونم بهت بگم "آسیب نبین" "قوی باش" یا "بی خیال باش" "عالی درس بخون" "روحیهی قوی داشته باش" یا "شاد باش"
چون خانواده ، خاکِ ما و ما نهالی هستیم که توی اون بزرگ میشیم، چه درد هامون و عقده هامون، حساسیت ها و تعصباتمون ، چه شادی ها و هوش و استعدادمون درست برای اولین بار در این خانواده و از این خانواده شکل میگیره.
ولی میتونم بهت بگم ، «زندگی کن»
من غرق در مشکلاتم، حتی اگر انگار راحت و آسوده روی تختم خوابیدم، یک جایی توی قفسه سینهام و یک جایی درون جمجمهام دچار آشوبه،
نه برای کوتاه مدت،
سال هاست که دچار آشوبه. کسی نیست درد دلمو پیشش بشکافم . حسای بد لحظات بدتر تجربه کردم، به خاطر همون تنش هایی که توی کودکی از طرف خانواده تجربه کردم
اما،
حتی پدر و مادری که در کنار هم و توی یک خونه هستن ،نتونستن منو از این فرو رفتن توی باتلاق نجات بدن. در نهایت از یک جا به بعد، یاد گرفتم "اگر بهشون بگم هم تاثیری نداره" و اینطوری بود که من هم با وجود خانوادهای که دارم، بار مشکلاتم و درگیری های فکریمو، خودم حمل میکنم.
ولی میتونم زندگی کنم. حتی اگر سینه خیز برم بازم ادامه میدم.
تو هم زندگی کن. نیاز نیست زندگیت عالی باشه یا درست عالی باشه یا سعی کنی شاد باشی، نیاز نیست توی جامعه آدما باهات خوب باشن، چون من دیدم گاهی هر کاری میکنی که درست شه ، اون حس ترس توی دلت، اون حس بدِ رسوب شده توی دلت، اجازه نمیده موفق شی. انگهر زنجیره به دست و پات.
اما هنوزم میتونی زندگی کنی. این مهم ترین کاریه که باید انجام بدی.
چون اون موقع که زندگیم رو در لبه پرتگاه دیدم، فهمیدم چه خانواده و چه درس و چه حرف آدما، هیچ کدوم، باور کن هیچ کدوم برای تموم شدن زندگیم یا غصه خوردن توی زندگیم به خاطر اونا ، ارزش نداشتن... اون نقطهی پایان، ارزش همه چیز رو تغییر داد.
در نهایت امروز، خوشحالم، که زنده موندم.
امروز، هر چند ناقص، ولی منم زندگی میکنم.
دوست من، تو هم زندگی کن.
خوشحال باش که دست و پایی برای کار کردن، و چیزی برای ادامه دادن داری، که همون "بقا"ست.
دوست من، خیلی خوشحالم که این دلیل ادامه دادنت رو از دست ندادی. محکم بچسبش!
پس برای همین بقا، زندگی کن -
پدر و مادرم جدا نشدن که درکت کنم
اما مسائلی که باعث میشه پدر و مادر ها جدا بشن، دعوا ها و تنش ها بار ها توی زندگیم اتفاق افتاده
مخصوصا در کودکی
چه موقع هایی که استراحت میکردم چه موقع هایی که درس میخوندم برای مهم ترین امتحانات سال، و چه موقع هایی که یه بچه با سن تک رقمی بودم این دعوا ها و حس بد و حس ترس توی خونه حاکم بود
و به این نتیجه رسیدم " گاهی جدا شدنشون، بهتر از کنار هم بودنشونه"
ولی هیچ کدوم خوب نبود.
اگر جدا نمیشدن توی خونه عذاب میکشیدی به خاطر اختلافات و کسی نمیفهمید. در نهایت دلت نمیخواست به خونه برگردی. در این صورت هم به درسِت لطمه میخورد.
حالا که طلاق گرفتن، توی جامعه یا مدرسه یه عده مغز پِهنی ها هستن که میگن"بچه طلاقه" " بیچاره، یعنی خونشون کی واسش غذا میپزه؟" "باباش زن گرفته؟" "مادرش شوهر کرده؟" "با نامادری زندگی میکنه؟" "چقدر تنبله، حتما بچگی کسی نبوده بهش درس یاده بده تو خونشون" یا وسط دعوا ها، برای ضعیف کردنت دستشونو میذارن درست روی مشکلات خانوادگیت. و در نهایت تو دلت نمیخواد به مدرسه یا اجتماع بری.
در هر دو صورت، این فرزنده که آسیب میبینه.
من نمیتونم بهت بگم "آسیب نبین" "قوی باش" یا "بی خیال باش" "عالی درس بخون" "روحیهی قوی داشته باش" یا "شاد باش"
چون خانواده ، خاکِ ما و ما نهالی هستیم که توی اون بزرگ میشیم، چه درد هامون و عقده هامون، حساسیت ها و تعصباتمون ، چه شادی ها و هوش و استعدادمون درست برای اولین بار در این خانواده و از این خانواده شکل میگیره.
ولی میتونم بهت بگم ، «زندگی کن»
من غرق در مشکلاتم، حتی اگر انگار راحت و آسوده روی تختم خوابیدم، یک جایی توی قفسه سینهام و یک جایی درون جمجمهام دچار آشوبه،
نه برای کوتاه مدت،
سال هاست که دچار آشوبه. کسی نیست درد دلمو پیشش بشکافم . حسای بد لحظات بدتر تجربه کردم، به خاطر همون تنش هایی که توی کودکی از طرف خانواده تجربه کردم
اما،
حتی پدر و مادری که در کنار هم و توی یک خونه هستن ،نتونستن منو از این فرو رفتن توی باتلاق نجات بدن. در نهایت از یک جا به بعد، یاد گرفتم "اگر بهشون بگم هم تاثیری نداره" و اینطوری بود که من هم با وجود خانوادهای که دارم، بار مشکلاتم و درگیری های فکریمو، خودم حمل میکنم.
ولی میتونم زندگی کنم. حتی اگر سینه خیز برم بازم ادامه میدم.
تو هم زندگی کن. نیاز نیست زندگیت عالی باشه یا درست عالی باشه یا سعی کنی شاد باشی، نیاز نیست توی جامعه آدما باهات خوب باشن، چون من دیدم گاهی هر کاری میکنی که درست شه ، اون حس ترس توی دلت، اون حس بدِ رسوب شده توی دلت، اجازه نمیده موفق شی. انگهر زنجیره به دست و پات.
اما هنوزم میتونی زندگی کنی. این مهم ترین کاریه که باید انجام بدی.
چون اون موقع که زندگیم رو در لبه پرتگاه دیدم، فهمیدم چه خانواده و چه درس و چه حرف آدما، هیچ کدوم، باور کن هیچ کدوم برای تموم شدن زندگیم یا غصه خوردن توی زندگیم به خاطر اونا ، ارزش نداشتن... اون نقطهی پایان، ارزش همه چیز رو تغییر داد.
در نهایت امروز، خوشحالم، که زنده موندم.
امروز، هر چند ناقص، ولی منم زندگی میکنم.
دوست من، تو هم زندگی کن.
خوشحال باش که دست و پایی برای کار کردن، و چیزی برای ادامه دادن داری، که همون "بقا"ست.
دوست من، خیلی خوشحالم که این دلیل ادامه دادنت رو از دست ندادی. محکم بچسبش!
پس برای همین بقا، زندگی کن@Blue.moon خیلی خیلی زیبا بود درست مثل زندگی منه دوست من همیشه درد میکشیم ولی باید بلند شیم درست مثل فیلم ها یا انیمه ها ولی فرقش اینه ما واقعی هستیم نه حرف ما نماد عملیم او زنده میمونیم تا جاودانه باشیم میخوایم با تمام مشکلات بهترین باشیم ولی همیشه یه حسرت توی دلم بوده و اون این بود پدر نماد بهترین دوست مادر نماد بهترین زن بدون اونا تو هیچی نداری تنها حسرتم این بود به سن کاری ندارم روزی میرسه که یک رفیق و یک دوست (گوش الان فکر نکن به غریزت ما نر نیستیم ما مردیم مثل هم نسلات نباش) زن پیدا کنم که بفهمم محبت معنیش چیه امید پارم به بهترینا برسی