هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Anzw 18 استقلالی هستی اول آخرش
ایشالا قهرمانی جام حذفی
آره برا منم اونجوری که میخواستم پیش نرفتوای من خیلی استقلالی بودم تا چند سال پیش ولی مسئله اینه که تا این اواخر اصلا دیگه بازیا رو نگاه نمی کردم
ببین دیگه آخرین باری که من بازیا رو می دیدم وقتی بود که ووریا هم بازی می کرد هنوز(البته که حتی نمی دونم چند ساله که رفته!) به خاطر همون حس می کنم حتی نمی تونم هم بگم استقلالیم ولی واقعیت آره هنوز آیناز استقلالیِ درونم زندهس و دوستشم دارم چون برام خاطرات خیلی خوبی رو یادم میاره....
ببین نمی خوام پیچیدهش کنم ولی منو استقلالی ای در نظر بگیر که استقلالیه ولی مثل قبب دیگه پیگیر نیست و از یه طرفم تراختورو دوست داره هرچندددد نمی دونم امکانش هست یا نه ولی خب اینجوریم دیگه
توضیح زیاد دادم و حس می کنم واقعا لازم و مهم نبود:]]]]]]نهایی رو قوی شروع کن که امیدوارم اون حتی از انتظارت هم بهتر بشه
-
یه وقتایی خیلی در روز فعالیت بدنی داری
خیلی راه میری
خیلی خسته میشی...
و شب خواب بهترین هدیه ست برای اون همه خستگی
اون خواب واقعا شیرینه -
همین که سرت رو روی بالش میزاری خوابت میبره
-
______
نه
با مبینا کافه کتاب بودیم... این درنا خانمم اونجا بود و به گفته خودش از وقتی برگشته میانه تقریبا هر روز می ره اونجا
از یه عکس گرفتن شروع شد و بعدش ازش خواستیم پیشمون بشینه و کلی باهم صحبت کردیم")
کافه کتاب کتابفروشی نیس... کافهس... خیلیییممممم دوستش دارم
و خب باحاله کلیم کتاب داره که می تونی وقتی اونجایی برداری بخونیشون و همین کافه کتابش کرده(فروش اینا ندارن) -
همین که سرت رو روی بالش میزاری خوابت میبره
-
بابونــــه بهتریننننننن حس دنیااااااا
وایییی اونم وقتی هوا خنکه و پتو رو تا گردن می گشی رو خودت و با دستتم محکم نگهش می داری=))))))))Anzw 18
+++++
میخواستم اینم اضافه کنم -
______
نه
با مبینا کافه کتاب بودیم... این درنا خانمم اونجا بود و به گفته خودش از وقتی برگشته میانه تقریبا هر روز می ره اونجا
از یه عکس گرفتن شروع شد و بعدش ازش خواستیم پیشمون بشینه و کلی باهم صحبت کردیم")
کافه کتاب کتابفروشی نیس... کافهس... خیلیییممممم دوستش دارم
و خب باحاله کلیم کتاب داره که می تونی وقتی اونجایی برداری بخونیشون و همین کافه کتابش کرده(فروش اینا ندارن) -
علاوه بر این حس که میگی بهترین حس دنیاست
موقعی که تو گرمای زیاد بودی و برای مدت طولانی آب نخوردی(ننوشیدی) و بعد میرسی خونه و آب خنک(نه یخ) میخوری
اونم بهترین حس دنیاست.... -
خدایا شکرت بابت چیزای بزرگی که به چشممون نمیاد
-
f.nalist
منظورم خستهی امروز نبودا...
خسته از درس خوندن
خستگی این چند سال انگاری هنوز رو دوشته و حالا هر طور که بلد باشه خودشو نشون می ده
صبر کن. زمان بدی کم کم درست بشه شاید -
وقتی خوشحالیم و همه چیز خوبه و زندگی باب میل ماست اتفاقات خوب و خاطرات شاد ذهنمون رو فرا میگیره(شاید هم فرا نگیره، چون معمولا همیشه یه چیز بهتر، اتفاق خوشتر رو میخوایم و شکرگزار نیستیم...)
در مقابل کافیه یکی یچیزی بهمون بگه، یا یه اتفاق بد بیفته، تمام خاطرات و اونچه که از قبل با عنوان یه موضوع سوء در ذهنمون نهادینه شده، از جلوی چشممون رد میشه....
این خیلی بده، خیلی....
-
عجب رعد و برقایی میزنه آدم وحشت میکنه
-
Gharibe Gomnam
اره منم پارسال وسط درس خوندنم زلزله اومد
و خب راستش خیلی خسته بودم نتونستم پاشم از اتاقم برم بیرون ببینم عه چه خبر چی شد چی بود و....
البته اونقدری شدید نبودا...
زلزله جون داره برا دو سال پیش بود که خب خواب بودم وقتی بیدار شدمم شدید خواب آلود بودم نفهمیدم چه خبره فقط فهمیدم صداهای عجیبی اومد چند لحظه:))))))Anzw 18
کلا خواب بودی پس
-
Gharibe Gomnam در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
اما من داشتم درس میخوندم
خوشبحالتون
من همین پریروز قبل کنکورم یه زلزله 5 و نیم ریشتری اومد 6 ثانیه هم طول کشید ...هم مغزم میلرزید هم دلم -
کانال کنکور سراسری هیوا اومده خبر اعلام نتایج لاتاری رو داده
-
وقتی خوشحالیم و همه چیز خوبه و زندگی باب میل ماست اتفاقات خوب و خاطرات شاد ذهنمون رو فرا میگیره(شاید هم فرا نگیره، چون معمولا همیشه یه چیز بهتر، اتفاق خوشتر رو میخوایم و شکرگزار نیستیم...)
در مقابل کافیه یکی یچیزی بهمون بگه، یا یه اتفاق بد بیفته، تمام خاطرات و اونچه که از قبل با عنوان یه موضوع سوء در ذهنمون نهادینه شده، از جلوی چشممون رد میشه....
این خیلی بده، خیلی....
بابونــــه نمونه ش
پریروز موقع برگشت از دانشگاه مامانم زنگ زد، یه مقدار بلند صحبت کرد و سوالی پرسید که نمیخواستم کسی متوجه اون سوال بشه، با لحن تند و کمی بد اخلاقی با مامانم صحبت کردم و قطع کردیم...
عذاب وجدان گرفتم و ۱۰ دقیقه بعد بهش زنگ زدم اما جواب نداد، احساس میکردم ناراحت شده به خاطر رفتار زشتم....
تمام راه رو تا خونه، به چیزای منفی فکر کردم، واقعا عصبی و ناراحت بودم
وقتی رسیدم دیدم چیزی نیست....
فقط گوشیش زنگ نخورده بوده و ناراحت هم نشده...
دستش رو بوسیدم و ازش عذرخواهی کردم...
اما از دانشگاه تا خونه به خاطر ۲ تا عامل(رفتار بد خودم_جواب ندادن مامان) بدترین فکرا رو کردم.... -
کاش بلد بودم دستشونو ببوسم...( :
-
Blue28 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
مچکرم یچیز خنثی رو به ناخوبم
رو به ناخوب
ای بابا
ان شاء الله بهتر باشیدشما خوبی؟
منم الحمدلله خیلی خوبم
دانشگاهم خسته کننده شد
انگار لباسه دانشگاه
اومدین #دکتر شین
یه حرکتی بزنید جذاب شهشما چخبر
ما هم هیچ. میان ترم
-
کاش بلد بودم دستشونو ببوسم...( :
زهرا بنده خدا 2 این کار سخت نیست واقعا...
نتیجه ش رو می بینید...
اولش ممکنه سخت باشه اما بعدش نیست