هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
رفتم یه کارگاه
با همون استاد افسرده و مهربونمون🥲️
حدود ۵۰_۶۰نفر آدم از رشته های مختلف نشسته بودن(من قبلشم کلاس داشتم و استاد اجازه ندادن بیامنیم ساعت بود که کارگاه شروع شده بود و من رسیدم)
اول که رفتم همون آخرا نشستم
بعد جلو خالی تر شد و رفتم جلو(البته فک کنم خالی بود ولی خب سم بود برم ببینم خالی نیست و بخوام برگردماستاد بهم میخندیدننننن)
داشتن تدریس میکردن
هماتوکریت چیه؟
خانم فلانی؟؟؟؟؟(من
️)
من:(باز یهویی و در حالی که من در آسمونا سیر میکردم ازم سوال پرسیدن
/دنبال صندلی خالی تو ردیفای جلو میگشتم)
۵_۶ثانیه با لبخند سم و سکوت داشتم نگاشون میکردم
️
آخه داشتم فک میکردم چی شده و کجام و چی پرسیدن
ایشونم کاملااا منتظر داشتن نگاه میکردن و از سمیت من خنده شون گرفته بود
️اما ول نمیکردن و منتظر جواب بودن
من: استاد به RBCربط داشت دیگه؟
استاد: بله
و توضیحش دادن
دوستم اومدن رفتن جلو تر از من نشستن و چند دقیقه بعد کنارشون خالی شد
منم رفتم جلو تر(در حال رفت و آمد بودم
️)
استاد چند دقیقه استراحت داد
دوستم رفت ناهارشو بگیره
چتد دقیقه ای که گفته بودن تموم شدن
منم هیشکی کنارم نبود
نت هم نداشتم
حوصله ام سر رفته بود داشتم با بند کیفم بازی میکردم
بعدم زل زدم به پاوری که درست نمیدیدم چی نوشته
استاد: خانم فلانی(فامیل دوستم) شروع کنیم؟
من:
استاد داشتن نگام میکردن و منتطر جواب از طرف من بودن
من: استاد من خانم فلانی امفلانی کناریم بودن
استاد: ای بابا! باز یادم رفت(کاملا از اینکه یادشون میره عذاب میکشن و مشخصه...🥲)
خب خانم فلانی شروع کنیم؟هرچی شما بگید همونو انجام میدیم
یه کمی سکوت کردم که ولم کنن ولی نکردن: شروع کنید
️(کاملا معذب بودم
)
استاد: خانم فلانی کلا رفتن؟
من: نه استاد رفتن ناهار بگیرن الان میان
دیگه همون موقع دوستمم اومد و استاد بعدش شروع کردن...
ان شاءالله که حال دلشون بهتر شه... -
متنفرم از اینکه مدام باید خودمو بازسازی کنم و تا ساخته میشم دوباره خراب میشم
و این پروسه بارها و بارها در روز تکرار میشه..پرستو بابایی دقیقا:)).
-
چقد مهربونن ولی...
میگن آدمای مهربون بی مهری زیاد دیدن
ایشون همینن...
طبق چیزایی که سر کلاس تعریف کردن...
با مدل برخوردی که با ما دارن
کاملا میشه حس کرد تو سال های تحصیلشون چیا اذیتشون کرده...
و اون کارا رو با ما نمیکنن🥲️
انگار یه چیزی این وسط بیشتر از همه نابودشون کرده...اونم مرگ مادرشون بوده...
دعا میکنم که حالشون خوب شه...
ان شاءالله بقیهی زندگیشون رو با حال بهتری سپری کنن...( : -
میگفتن مادرم فوت شده بوده
و همون روزا
اومدن کلی برگهی سوال گذاشتن جلوی من
گفتن امتحان بده
و اوجِ غمشون رو میشد با این جمله ها حس کرد...
🥲️
میشد از لحنشون خوند که:
"این همه درس خوندم آخرش که چی؟
چند سال دور از مادرم بودم که درس بخونم
بعد از فوتش هم گفتن بیا امتحان بده
اینقد درک نداشتن که نباید با یه دانشجو با این شرایط اینجوری برخورد کرد..."
و چقد این اوجِ غم به عمقِ قلب ما هم نفوذ کرد... -
میگفتن مادرم فوت شده بوده
و همون روزا
اومدن کلی برگهی سوال گذاشتن جلوی من
گفتن امتحان بده
و اوجِ غمشون رو میشد با این جمله ها حس کرد...
🥲️
میشد از لحنشون خوند که:
"این همه درس خوندم آخرش که چی؟
چند سال دور از مادرم بودم که درس بخونم
بعد از فوتش هم گفتن بیا امتحان بده
اینقد درک نداشتن که نباید با یه دانشجو با این شرایط اینجوری برخورد کرد..."
و چقد این اوجِ غم به عمقِ قلب ما هم نفوذ کرد...زهرا بنده خدا 2 این چی بود گفتی آخه
-
jahad_121 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
تایم خواب و بیداریم ریخته بهم خیلی خسته میشم
ایشااا که خوب باشی خانم جهاد همیشه
برای تایم خواب و بیدارتون میتونین از قرص ملاتونین استفاده کنین هیچ عارضه ای هم نداره و ساعت بیولوژیک خوابتونو تنظیم میکنه -
برا امتحان
گفتن همه اش خوبه
فقط فلان تعداد سوال سخت دادم که اونی که واقعا خونده و تلاش بیشتری کرده فرق کنه
برگه ها رو که دادن
گفتن اصلا چیزی نیستن بچه ها
نگران نباشید
استرس نداشته باشید
و اینا رو هم گفتن
چون تو سالهای تحصیلشون استرس کافی بهشون وارد شده بوده...
از اونا هم بهمون گفتن...
از امتحانای ایستگاهی که اوج استرسِ منِ کم استرس هم همونجاهاست
جایی که ۳۰ثانیه یا کمتر و بیشتر وقت داری زیر میکروسکوپ رو ببینی و انگل یا نوع سلول خونی ناهنجار رو تشخیص بدی
گاهی بیشتر هم توضیح بدی و بگی کدوم بیماریه و...
یه قسمت استخون رو ببینی و بگی اسمش چیه
برا دانشگاه ما زیادم سخت نمیگیرن...
مثلا ما ۷تا ایستگاه باشه
۷نفر میریم داخل
گروه ماکه تموم شد
بعدگروه۷نفرهی بعدی میرن
.استادمون میگفت یه امتحان داشتیم
۲۰تا ایستگاه بوده
ما رو قرنطینه کرده بودن
یکی یکی باید اینا رو طی میکردیم
از در اون طرفی خارج میشدیم
نفر بعدی...
و حالا چقد طول بکشه که به نفر آخر برسه و اون چقد استرس کشیده بماند...
و ایشون تمام تلاششونو میکنن که در عین حال که خوب درسشونو بدن
این استرسه به ما وارد نشه...
هعی... -
زهرا بنده خدا 2 این چی بود گفتی آخه
@Pr.Gh.ir
آخه خودمم خیلی ناراحت شدم و باید یه جایی میگفتمش...
اصلا خودشون اینقد ناراحتن که ماها کاملا اینو حس میکنیم... -
ولی چقد باید با یه دانشجو بیرحمانه برخورد کرد که اینجوری بشه...
-
اصلا دانشجو هم نه
هرکسی... -
یه ذره انعطاف خوبه...
فقط یه ذره... -
پرستو بابایی دقیقا:)).
-
فقط آخرش که دیدن از بچه های کلاس ما فقط دونفر رفتیم
بهم گفتن که
برید به خانم فلانی(همکلاسیم) بگید به این دلیل برا این کارگاه با شما همکاری نکردم که
گفتم باید برا شما و بچه های پزشکی وقت بیشتری بذارم
چون شما اینایی که امروز گفتم رو کامل تر خوندین و بلد بودین
باید یه پاور تخصصی تر و کامل تر براتون آماده میکردم
که وقتشو نداشتم
واسه همینم گفتم مهر ماه
بعدم گفتن حتما به خانم فلانی بگید اینا رو
که ازم ناراحت نباشن🥲️
-
میگفتن مادرم فوت شده بوده
و همون روزا
اومدن کلی برگهی سوال گذاشتن جلوی من
گفتن امتحان بده
و اوجِ غمشون رو میشد با این جمله ها حس کرد...
🥲️
میشد از لحنشون خوند که:
"این همه درس خوندم آخرش که چی؟
چند سال دور از مادرم بودم که درس بخونم
بعد از فوتش هم گفتن بیا امتحان بده
اینقد درک نداشتن که نباید با یه دانشجو با این شرایط اینجوری برخورد کرد..."
و چقد این اوجِ غم به عمقِ قلب ما هم نفوذ کرد...زهرا بنده خدا 2 چه غمانگیز
-
زهرا بنده خدا 2 چه غمانگیز
Maaah
آره... -
زیادی غمم گرفت
خوابیدم
️
-
الحمدالله کارای این چند روزم خوب پیش رفت
کتابه رو خوندم و سوالات مسابقه رو جواب دادم
واممو ثبت نام کردم
گزارش کارایی که تو برنامه ام بود رو نوشتم
امتحانم الحمدالله خوب شد...(بالاترین نشد اما خب...احتمالا دومین نمره شده...با توجه به اینکه من بخشی از اونایی که استاد گفته بود نخونید رو کلا روخونی هم نکرده بودم،خوب بود...یه سریاش که روخونی بود رو درست جواب داده بودم...درسته کلاسام رو نرفتم و بچه ها الان فک میکنن نرفتم و همش داشتم میخوندم
و اینجوری نبود و شب امتحانم اندازهی شبای دیگهی این هفته خوابیدم
ظهرا هم خوابیدم...)
قبل از کارگاه آزمایشا رو یه بررسی کردم
امروزم استاد نذاشت وسط کلاس برم کارگاه
نیم ساعتم گذشت ولی خب رفتم که رو دلم نمونه... -
زندگی عزیزم لطفا کم ضایعم کن...
-
زیادی غمم گرفت
خوابیدم
️
زهرا بنده خدا 2 اااا منم اینطوریم...