|
شعردانه
هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Michael Vey در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
هعی یاد اون روز تو کلاس افتادم ک یه سوسک خیلی خیلی بزرگ دقیقا جلوم به پشت بود دست و پاشو هی تکون میداد
بعد یه مدت که چشمم خورد بهش یهو دیدم سرپا شد
اقا کل کلاس تو خودم جمع بودم داشتم سکته میکردم ک نکنه یهو بیاد طرفم
بعد کلاس ک تموم شد هی میخواستم برم بکشم ولی جرئت نمیکردم (از صدای له شدنش متنفرم)
هیجی هی داشتم به دخترا میگفتم اره این اینجاست میخوام بکشمش اما نمیتونم یهو یه پسره که همون نزدیکیا وایساده بود زارت زدش کشتتش بعد با پا پرتش کرد سمت ردیف پسرا و رفت
حقیقتا حکم سوپرمن رو داشت اون لحظه
باید بیای دانشگاه ما انقدر سوسک داره...
دیگه خودم پامیشم میکشم -
شما خونتون سوسک داره
-
Succinate ماشاللههه
منم باید دیگه دست به کار شمMichael Vey انتخاب طبیعی
میگه یا سازگار میشی
یا حذف
پس مقابله رو یاد بگیر -
یه ترس دیگه هم که دارم اینه که یه هزارپا یا حشره ای وقتی خوابم وارد گوشم بشه و شایدم مغز
https://forum.alaatv.com/post/3725255
-
من خیلیییی از سوسک میترسیدم
در حدی که جیغ میزدم و فرار میکردم تو اتاقم و درم میبستم
مامانمم فک میکرد ادا میام
میگفت مگه بچه‌ی تهرانی
اما کم کم فهمید دست خودم نیست
️
یه بار ملخ رفته بود تو آستینم و فک میکردم سوسکه
مامانم با دستش از رو لباس گرفته بودش که من بدتر نترسم ولی گریه کردم
بعد تابستون سال کنکورم
یه سری شبا که دیرتر میخوابیدم
سوسک میومد تو اتاقم
و بقیه ام خواب بودن
هیچ کاری نمیشد کرد
دقیقا از صدای له شدنش بدنم مور مور میشد️
چه میکردم؟
یه دونه کتاب تستمو محکم میکوبوندم روش که بی حال شه
و یکی دیگه ام میذاشتم روش که تا صبح همونجا باشه️
و فرداش یه سریاش نبودن
هم چندشم میشه
هم اونایی که مردن زجر کش‌شدن -
بابونــــه قشنگ درک میکنم.
ما یه زمانی سوسک زیاد میومد خونمون بعد یه بار بابام میخواست آب بخوره و اصلا دقت نکرد. لیوان رو برداشت برد زیر شیر آب و وقتی آب رو خورد احساس کرد یه چیزی داره داخل دهان حرکت میکنه و بعلههههه سوسک توی لیوان بوده و بابام یجورایی سوسک مرطوب رو نزدیک بود بخوره.
سوسک آب پز -
بابونــــه
شاخکاش و پاهاش
حرکاتش
بالش
اون صدای بد وقتی کشته میشه
رنگش
ابعادش -
._.Zahra.K اره همه چیش
اخه چرا یه موجود زنده باید انقدر منفور باشه -
یه ترس دیگه هم که دارم اینه که یه هزارپا یا حشره ای وقتی خوابم وارد گوشم بشه و شایدم مغز
-
بابونــــه
وای واقعا موجود بدیه
خیلی چندشه و دوست نداشتی -
وای
یه بار یه خار رفته بود تو پای مامانم
و ازم خواست به طور سنتی درش بیام
اشک تو چشام جمع شد و یهویی ضعف کردم
قبلا اینجوری نبودمممم
از کلاس یازدهم اینجوری شدم و صحنه های این مدلی ببینم ته دلم ضعف میکنه
فقط دعا میکنم که هیچ وقت مجبور نباشم نمونه‌ی قارچی بگیرم️
مخصوصا از ناخننن -
یه ترس دیگه هم که دارم اینه که یه هزارپا یا حشره ای وقتی خوابم وارد گوشم بشه و شایدم مغز
بابونــــه در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
هزارپا
هزار پا از سوسک خیلی چندش تر و وحشتناک تره ..یبار خواهرم خونه همسایمون بود وقتی اومد دید تو لباسش هزارپا بوده هزار پا هه هم داشت میرفت بالا از دستش اینقدر جیغ زد کل کوچه فهمیدن من پریدم اتاق دیدم یااا خدا این چه هزار پایه اونجا نفخمیدم دیگه با مشت پرتش کردم تاجایی که شد با مشت زدمش ولی ضربه فقط هزار پارو منگ میکنه ولی نمیکشه برای کشتنش فقط باید نصفش کرد ...
-
من هی به مامانم میگفتم مامان خونه سوسک داره.
نامردا شبا می‌ریختن بیرون خونه گردی.
هر چی میگفتم مامانم باور نمی‌کرد منم خیلی مصمم بود که اثبات کنم سوسک با ما زندگی میکنه.
یه شب وقتی همه جا تاریک بود رفتم آب بخورم و دیدم عهههه به به سوسک داره روی لبه لیوانم می‌رقصه. اولین بار بود که از دیدن سوسک انقدر ذوق زده و خوشحال شدم. رفتم فلش دوربینم رو روشن کردم و از اون سوسک در حالی روی لبه لیوان بود عکس گرفتم و به مامانم نشون دادم. اون تصویر از ذهن مامانم پاک نشد که هیچ حتی باعث شد کل خونه رو سم پاشی کنیم تا دست از سرمون بردارن.
کابوس بود -
یه ترس دیگه هم که دارم اینه که یه هزارپا یا حشره ای وقتی خوابم وارد گوشم بشه و شایدم مغز
بابونــــه
با اون ماده ای که داخل گوش هست میمیرن
یا همون لحظه که رفتن داخل کاملا حس میشن و میفهمی که عه یه چیزی رفته تو گوشم و واقعا اذیت کنندس -
بابونــــه قشنگ درک میکنم.
ما یه زمانی سوسک زیاد میومد خونمون بعد یه بار بابام میخواست آب بخوره و اصلا دقت نکرد. لیوان رو برداشت برد زیر شیر آب و وقتی آب رو خورد احساس کرد یه چیزی داره داخل دهان حرکت میکنه و بعلههههه سوسک توی لیوان بوده و بابام یجورایی سوسک مرطوب رو نزدیک بود بخوره.
سوسک آب پزE.B.BUTTERFLY وای واقعا بده
-
بابونــــه نمیدونم چرا ولی سوسکا تنها موجوداتین که میگن از حملات اتمی جون سالم به د ر میبرن...
-
من خیلیییی از سوسک میترسیدم
در حدی که جیغ میزدم و فرار میکردم تو اتاقم و درم میبستم
مامانمم فک میکرد ادا میام
میگفت مگه بچه‌ی تهرانی
اما کم کم فهمید دست خودم نیست️
یه بار ملخ رفته بود تو آستینم و فک میکردم سوسکه
مامانم با دستش از رو لباس گرفته بودش که من بدتر نترسم ولی گریه کردم
بعد تابستون سال کنکورم
یه سری شبا که دیرتر میخوابیدم
سوسک میومد تو اتاقم
و بقیه ام خواب بودن
هیچ کاری نمیشد کرد
دقیقا از صدای له شدنش بدنم مور مور میشد️
چه میکردم؟
یه دونه کتاب تستمو محکم میکوبوندم روش که بی حال شه
و یکی دیگه ام میذاشتم روش که تا صبح همونجا باشه️
و فرداش یه سریاش نبودن
هم چندشم میشه
هم اونایی که مردن زجر کش‌شدن
