هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Hhh Hh
سلام زهرا جان🥰
امیدوارم این گرههای ذهنیت خیلی زودتر از چیزی که فکرشو بکنی، برطرف شه و به بهترین شکل ممکن راهتو پیش ببری -
۵ سالگی و یا خاطره ای از ۵ سالگیتون یادتونه؟
-
۵ سالگی و یا خاطره ای از ۵ سالگیتون یادتونه؟
بابونــــه در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
۵ سالگی و یا خاطره ای از ۵ سالگیتون یادتونه؟
بلی چند تا رو یادمه
-
بابونــــه در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
۵ سالگی و یا خاطره ای از ۵ سالگیتون یادتونه؟
بلی چند تا رو یادمه
Succinate احتمالا چون خیلی خوب بودن یا خیلی بد بودن...
ماندگار شده
نه؟
یا حافظه عالی داری و خیلی عادی بودن -
۵ سالگی و یا خاطره ای از ۵ سالگیتون یادتونه؟
بابونــــه
رفته بودم تو کوچه ی پدربزرگم اینا بازی کنم . دختر همسایه هم اومده بود . اون دختر بچه هه خیلی ظریف و رمانتیک بود . دستم رو گرفته بود و داشتیم قدم میزدیم . یه درخت بود تو کوچه که میوه داده بود . اون دختر بچه هه خیلی با ذوق گفت :
عه چه نازه این . میبینی ؟!
منم نه گذاشتم نه برداشتم ، گفتم :
نه کورم نمی بینم
️ ( آخه به نظرم سوالش بدیهی بود برام جوابش رو چکشی دادم
)
دختره قهر کرد رفت . دلم براش سوخت
از اون اول هم خوب ارتباط برقرار نمی کردم -
ی تودلی نوشتم
در حدی که فقط ی جا گفته باشم
انتظار اینهمه محبت از طرفتون رو نداشتم
حالا اشکم بند نمیاد
️
...
بازم ممنووووون از همگی️
-
مثلا امروز دیدم داخل یه کانال
درباره نوستالژی بودن ماژیک پفی نوشته بود
بعد یهو همین که اسم ماژیک رو شنیدم(با اینکه قبلا اسمش رو نمیدونستم و فقط پف کردنش یادم بود) یهو یادم اومد من داشتم، مطمئن بودم قبل از ۶ سالگیم داشتم و خالم هم برام خریده بود
برام خیلی جالبه عملکرد مغز و حافظه... -
۵ سالگی و یا خاطره ای از ۵ سالگیتون یادتونه؟
بابونــــه تنها چیزی که یادمه: یه دختره بود خیلی اذیتم میکرد و هر روز با هم دعوا داشتیم. نه من کوتاه میومدم نه اون. صورتش رو انقدرر واضح یادمه که خودمو اونقدر یادم نمیاد چه شکلی بودم. موهاش مدل مصری بود و همیشه هم یه اخم توی صورتش داشت. اسمش هم ترنم بود. همیشه هم عادت داشت بشینه روی میز پاهاش رو تکون بده.
خیلی عجیبه تنها خاطره ای که از ۵ سالگیم دارم همینه.
بعد جالبیش اینجاست که من از این سن به بعد خاطرات زیادی یادم مونده یا حتی یک سری خاطرات از قبل ۵ سالگیم دارم ولی به این نقطه که میرسم هیچی یادم نمیاد. -
بابونــــه
رفته بودم تو کوچه ی پدربزرگم اینا بازی کنم . دختر همسایه هم اومده بود . اون دختر بچه هه خیلی ظریف و رمانتیک بود . دستم رو گرفته بود و داشتیم قدم میزدیم . یه درخت بود تو کوچه که میوه داده بود . اون دختر بچه هه خیلی با ذوق گفت :
عه چه نازه این . میبینی ؟!
منم نه گذاشتم نه برداشتم ، گفتم :
نه کورم نمی بینم
️ ( آخه به نظرم سوالش بدیهی بود برام جوابش رو چکشی دادم
)
دختره قهر کرد رفت . دلم براش سوخت
از اون اول هم خوب ارتباط برقرار نمی کردم@Alireza-Bagheri-0 معمولا خانمها جزئی بین تر هستن و خیلی چیزا که از نظر آقایون جالب نیست و اصلا دیده نمیشه رو به دقت می بینن و تحلیل می کنن
احتمالا به این دلیل بوده تفاوت دیدها و دیدگاه ها -
گامی به راه و گامی در انتظار دارم
سرگشته روزگاری پَرگارـوار دارم
دلبستهی امیدی در سنگلاخ گیتی
رَه بیشکیب پویم، دل بیقرار دارم
یک عمر میزدم لاف از اختیار و اینک
چون شمع، اشک و آهی بیاختیار دارم
گو ابرِ غم ببارد تا همنشین عشقم
از غم چه باک دارم کاین غمگسار دارم
نبود روا که گیرم جا در حضیض پَستی
سیلم که هستی خود از کوهسار دارم
سرشارم از جوانی هر چند پیر دهرم
چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم
از خاک پاک مشهد نقشی است بر جبینم
شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم -
بابونــــه تنها چیزی که یادمه: یه دختره بود خیلی اذیتم میکرد و هر روز با هم دعوا داشتیم. نه من کوتاه میومدم نه اون. صورتش رو انقدرر واضح یادمه که خودمو اونقدر یادم نمیاد چه شکلی بودم. موهاش مدل مصری بود و همیشه هم یه اخم توی صورتش داشت. اسمش هم ترنم بود. همیشه هم عادت داشت بشینه روی میز پاهاش رو تکون بده.
خیلی عجیبه تنها خاطره ای که از ۵ سالگیم دارم همینه.
بعد جالبیش اینجاست که من از این سن به بعد خاطرات زیادی یادم مونده یا حتی یک سری خاطرات از قبل ۵ سالگیم دارم ولی به این نقطه که میرسم هیچی یادم نمیاد.E.B.BUTTERFLY میگن تا ۳ سالگی هیچ چیز در حافظه نمیمونه بعد از اون میمونه
شاید به خاطر حس بدی که ازش میگرفتی مونده تو ذهنت
من خودم یادمه یه دختره بود اسمش هنگامه بود وقتی داشتیم گروهی بازی می کردیم با بقیه هماهنگ کرده بود که به من بگن داخل بازی راهت نمیدیم...
به عنوان یه خاطره تلخ برای یه بچه کوچیک که عزت نفسم رو سرکوب کردن هیچ وقت فراموشش نمی کنم
منزوی بودنم همیشه باعث میشد طرد بشم و خب نتیجه جالب نبود -
Hhh Hh من به شخصه برام جالب بود و برای اولین بار بود که دیدم این تعداد از بچه ها برای یکی از بچه ها دل سوزی میکنن .
چقدر خوبه که کسی انقدر خوب باشه که محبوب باشه بین مردم -
کلا رفتارهای بد انگار ماندگار تر هستن
خاطرات بد همینطور
اما خاطرات خوب گذرا و فراموش شدنی هستن -
الان که دارم فکر میکنم به نظرم به عنوان یه دختر بیش از حد فعال بودم
اصلا سر همین کارام انقدر بلا سرم اومده که میتونم یه کتاب قطور تحت عنوان «حوادث» چاپ کنم.
واییی فقط موقعی که شعر «حسنی» رو میخوندم. رسما مجلس دکلمه بود. نه قافیه ای، نه وزنی، نه آهنگی...از خودم درمیاوردم
بعد به «قلقی» میگفتم «گِلگِلی»
نه فلفی، نه گِلگِلی نه مرغ زرد کاکلی
هیچکس باهاش رفیق نبود -
Succinate احتمالا چون خیلی خوب بودن یا خیلی بد بودن...
ماندگار شده
نه؟
یا حافظه عالی داری و خیلی عادی بودنبابونــــه در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Succinate احتمالا چون خیلی خوب بودن یا خیلی بد بودن...
ماندگار شده
نه؟
یا حافظه عالی داری و خیلی عادی بودنیه سریاش عادیه
مثلا یه خاطره از 4 سالگیم یادمه رفتم کیک بگیرم و چون زبونم خوب باز نشده بود فروشنده نمی فهمید چی میگم
حتی یادمه لباس چی تنم بود و اون روز اسباب کشی کردیم اینا...
کلا تو کرونا حافظم گند خورد -
کلا رفتارهای بد انگار ماندگار تر هستن
خاطرات بد همینطور
اما خاطرات خوب گذرا و فراموش شدنی هستنبابونــــه
روزگار عشق ورزي ها گذشت
مرغ بخت ما از اين صحرا گذشت
آن صفاي خنده ها از لب گريخت
آن بهار عشق بي پروا گذشت
عمر بود و عشق بود و يار بود
فرصتي دلخواه بود اما گذشت
آدمي در رنج غربت رنگ باخت
بس كه تنها آمد و تنها گذشت
خاطر ما روي آرامش نديد
عمر ما چون موج بر دريا گذشت
در سخن بودم شبي با آينه
گفتم آن شادي چه شد ؟
گفتا گذشت ...
گفتم آن لبخند مستي بخش كو ؟
گفت : خوابي بود و چون رويا گذشت ...