هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
متأسفانه عمر آدمیزاد اینقدر کوتاهه که به انجام خیلی از کارایی که بهشون علاقه داره نمیرسه.
تازه توی همین دوزار وقتی که داری، کلی چیز وزنه میشه روی وجودت. از دلایل و شرایط اقتصادی بگیر که باید حجم عظیمی از تمرکز و وقتت رو بذاری تا نون دربیاری که بخوری وگرنه میمیری! تا دوستیها و روابط بینفردی که با آسیباشون باعث کرختی و بیحوصلگیت میشن جوری که حوصلهٔ خودتم نداری چه برسه به انجام یه سری کار! -
زندگی به نظرم از صفر تا صدش یه چیز بیخود مزخرف زوریه.
خودش یه «بدترین»ـه. حالا حتی اگه هی بخوای بگی فلان دورهش بهترین دورهس، صرفا یه «بهترین» رو از دل یه «بدترین» کشیدی بیرون. تهش یه بخشی از همون گـوهـیه که هست. -
جدی میخوام بچه پرو باشم
-
شبتونم بخیر =))
-
جدی میخوام بچه پرو باشم
@هویججج واقعا نیازه! جدی میگم آدم باید پررو باشه. نه از لحاظ منفیش از لحاظ خوبش. اینکه به طرف مقابل تفهیم کنی: با یه آدم حسابی طرفه که هیچ جوره بازی نمیخوره. به موقعش حرفش رو قاطعانه میزنه و حقش رو میگیره.
-
@هویججج واقعا نیازه! جدی میگم آدم باید پررو باشه. نه از لحاظ منفیش از لحاظ خوبش. اینکه به طرف مقابل تفهیم کنی: با یه آدم حسابی طرفه که هیچ جوره بازی نمیخوره. به موقعش حرفش رو قاطعانه میزنه و حقش رو میگیره.
-
@هویججج حفظ این روحیه جنگندگی و سماجت در راه خواسته ها خیلی مهمه و البته سخت. همیشه همه جا یه نفر هست که ساز مخالف بزنه، همیشه. از نزدیک ترین افراد به آدم شروع میشه تا جوامع بزرگتر.
اینجور آدما معمولا چندتا دلیل برای این رفتار ضدحالشون دارن.
دسته اول همینکه میبینن طرف تازه نفسه، جوونه و البته کوله باری از تجربه هم داره برای اینکه مبتلا به غرور و خودبرتربینی نشه اونم وقتی اول راهه، شخصیتش رو میکوبن، متلاشی میکنن و دوباره از نو میسازن اما اونجوری که خودشون صلاح میدونن.
دسته دوم هم متاسفانه خیلی خودشیفته تشریف دارن و یه حس نیاز پایان ناپذیری برای اثبات قدرت در همه جا در وجودشون هست. برای اینکه نشون بده کی رئیسه، قدرت دست کیه و حرف اول رو کی میزنه از بقیه تغذیه میکنه. غرور طرف مقابل رو هدف میگیره و برای اینکه نشون بده: اررههه اینجا حرف حرف منه و باید قدرتمو به رخت بکشم، ایرادای الکی و به ناحق میگیره و راستش ناراحتیت اصلا براش مهم نیست...ولی وقتی ببینن قدرتمندتر از قبل برگشتی، جا میخورن. چرا؟ چون تا از قبل از تو همه ازش میترسیدن، انتقادات مسخره و پوشالیش رو جدی میگرفتن و ایمانشون رو نسبت به خودشون و تواناییاشون از دست دادن و در نهایت رفتن یه گوشه و خاک خوردن. اما وقتی تو جلوش وایستادی و یه جور دیگه این بازی رو انجام دادی، یه جور متفاوت و غیرقابل پیش بینی، اون موقع همه چی به نفع تو میشه، یهو اون ترسه ناپدید میشه، اون شخص هم به معنای واقعی کلمه خراش برمیداره. دیگه نمیتونه جلوی تو اون قدرت مصنوعیش رو مثل یک لباس بپوشه چون تو اونو از زیر نقاب دیدی، خود واقعیش رو دیدی. بهش فهموندی: من که ذات واقعیت رو دیدم، بسه دیگه نقش بازی کردن. هم تو میدونی هم من، قدرت متوقف کردن منو نداری...