-
- نسیم خنک و مطبوعی میوزید. قایق سبک روبروی آب پیش میرفت. پیرمرد داشت به ماهی نگاه میکرد. بعضی از امیدهایی را که از دست داده بود به خاطرش آمدند. بخود گفت:
اینکه آدم امیدش را از دست بدهد، خیلی مسخره است. وانگهی معتقدم که بطور اصل نا امید شدن نوعی گناه محسوب میشود. بعد با خود اندیشید:
تو ماهی را به این دلیل کشتی تا خودت زنده بمانی و به دیگران برای زندگی کردن غذا برسانی. تو آنرا بخاطر اینکه تشویق بشوی، ماهیگیری کرده باشی کشتی. تو اورا هنگامیکه زنده بود و حتی پس از آن دوست میداشتی. پس اگر اورا دوست داشتی، کار تو گناه محسوب نمیشود. شاید چیزی بالاتر از آن باشد. سپس با صدای بلند گفت:
پیرمرد…تو داری زیاد فکر میکنی. اما بهر حال تو از کشتن ماهی لذت بردی. زندگی تو به وجود ماهیهای دیگر بستگی دارد. او زیباترین و پاکترین موجودی است که هرگز هراسناک نیست. پیرمرد با صدای بلند به حرف خودش ادامه داد:
من اورا بخاطر دفاع از خودم کشتم. خیلی هم خوب اورا کشتم. وانگهی بنحوی همه یکدیگر را میکشند. همین صید ماهی بدلیل ادامه زندگی، یکنوع خودکشی بحساب میآید...!
#پیرمرد و دریا
#ارنست همینگوی - نسیم خنک و مطبوعی میوزید. قایق سبک روبروی آب پیش میرفت. پیرمرد داشت به ماهی نگاه میکرد. بعضی از امیدهایی را که از دست داده بود به خاطرش آمدند. بخود گفت:
-
++
خوزه آرکادیو، ناگهان لبه برگردان های کت او را چسبیده و از زمین بلند کرد و صورت او را در مقابل صورت خودش گرفت و گفت: این کار را برای این انجام دادم که ترجیح میدهم جسم زنده ی تو را با خودم به این طرف و آن طرف بکشم، نه جسد مرده ات را..#صدسال تنهایی
#گابریل_گارسیا_مارکز -
- دوست داشتن یه نفر مثه این می مونه که آدم به یه خونه اسباب کشی کنه. اولش آدم عاشق همه چیزهای جدید میشه، هر روز صبح از چیزهای جدیدی شگفت زده میشه که یکهو مال خودش شده اند و مدام میترسه یکی بیاد توی خونه و بهش بگه که یه اشتباه بزرگ کرده و اصلا نمیتونسته پیش بینی کنه که یه روز خونه به این قشنگی داشته باشه، ولی بعد از چند سال نمای خونه خراب میشه، چوب هاش در هر گوشه و کناری ترک میخورن و آدم کم کم عاشق خرابی های خونه میشه. آدم از همه سوراخ سنبه ها و چم و خم هایش خبر داره. آدم میدونه وقتی هوا سرد میشه، باید چیکار کنه که کلید توی قفل گیر نکنه، کدوم قطعه های کف پوش تاب میخوره وقتی آدم پا رویشان میگذاره و چه جوری باید در کمدهای لباس را باز کنه که صدا نده و همه اینا رازهای کوچکی هستن که دقیقا باعث میشن حس کنی توی خونه خودت هستی.
#مردی بنام اوه
#فردریک بکمن -
يك زن همیشهخوشبین بعلاوه یک غریبهی شکستخورده
«جس توماس» زنی با دو شغل و دو بچه، از پس هزینههای زندگی خود و فرزندانش برنمیآید و هیچوقت پول کافی ندارد. با پوشیدن دمپایی لاانگشتی به استقبال بهار میرود و وقتی روزگار زمینش میزند، نهایت تلاشش را میکند دوباره روی پا بایستد. با این همه، مشکلاتی وجود دارند که خودش به تنهایی از عهدۀ آنها برنمیآید. «اد نیکلاس» مرد موفقی که دچار بدبیاری میشود و با یک اشتباه همهچیزش را میبازد. حالا تلاش میکند زندگیش را دوباره از نو بسازد.
مرد نمیخواهد به کسی کمک کند و زن نمیخواهد کسی به او کمک کند، اما آیا این دو میتوانند در کنار هم به جایی برسند؟
رمانی پرکشش از شرح یک دلدادگی که من از خواندنش لذت بردم. «روزنامهی دیلی میل»
تأثرانگیز با فراز و نشیبهایی بسیار که گاهی با صدای بلند میخندید. «روزنامهی ساندی اکسپرس» -
کودک درون خودتون رو دوست داشته باشید و از او دعوت کنید تا بخشی از زندگیتان باشد ، این کودک معمولا طردشده است یا زندگیاش در معرض خطر و تهدید است در حالی که قادر به ایجاد تحولهای بیشماری است ، کودک درون کانون هستی ماست ، زیرا ضمیر حسی و احساسکنندهی ماست ، چون برایمان ذوق و شوق و انرژی به ارمغان میاورد ، هیچ یک از ما ، به عنوان فردی بالغ ، نمیتواند بدون زنده کردن و در نتیجه شفا بخشیدن کودک درون خویش ، در زندگی خوشبخت و کامل باشد .کودک درونمان نیاز به محبت و امنیت و احترام و هدایت دارد ، در تنهایی و انزوا نمیتوان به شفای کودک درون پرداخت چون کودک درون به اندازه کافی تنها مانده .
انتخاب شده از متن کتاب
"به شدت کتاب تاثیر گذاری هستش از اون کتابایی که باید یه سری جاهاشو مارک کنی و هر چند وقت یه بار مرورشون کنی" -
سلام دوستان عزیز.
سلامی گرمتر خدمت کتاب خوان های عزیزی که دوست دارن بفهمن و بعد باور داشته باشن.
فک کنم تقریبا همه شماها مسلمان به دنیا اومدید. اینکه مسلمان هستید یا نه، شما میدونید با قاضی حق.
ولی من شرایطم فرق میکرد.
من سختگیرانه و بدون رحم تحقیق کردم، انتقاد کردم هر گوشه از اسلام رو. و در آخر خودم خارج از شناسنامه رسیدم به خدا.
تعصب، دلایل زیادی میتونه داشته باشه. و در قرآن، و حتی در احادیث، به شدت تقبیح شده.
از جمله دلایل اصلی تعصب، باور نداشتن قلبی به موضوع از یک طرف، و ترس از غلط بودنش از یم طرف دیگر است.
اینجا برای اونهایی که از تعصب خسته شدن چند تا کتاب معرفی میکنم.
1-تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل. اگر این کتاب شما رو میترسونه، به جاش دنیای سوفی رو بخونید از آقای گوردر.
در این دو کتاب، شما با مختصری از بزرگان فلسفه آشنا میشید، و میتونید خط سیری فکر فلسفی بشر رو دنبال کنید.
2-دلایل و انسانها، نوشته دِرِک پارفیت. در این کتاب، شما با ذهن و منطق انسان آشنایی پیدا میکنید.
3-تفکر زائد، محمد جعفر مصفی.
در این کتاب شما با نفس انسان بهتر آشنا میشید.
4- آدم از نظر قرآن (دوره سه جلدی). نویسنده: سید محمدجواد موسوی غروی.
در این کتاب، با اصطلاحات قرآنی و استعاره ها و تشبیهات قرآن، بهتر آشنا میشید.
5-قرآن.
بله. قرآن شماره پنجم لیست ماست. تعجب نکنید.
مطالعه قرآن بدون مهارت اولیه، مثل اینه که جلوی یک کودک ده ساله کتاب ریاضیات مهندسی پیشرفته بذاریم. همونقدر که به عصاره مطلب دست پیدا نمکینه، بلکه اشتباه هم نتیجه میده.امید است که سایه تعصب از زندکی مان کنار رود.
با تشکر، ویکتور ککه -
VictorKeke در کتابخانه رنگی گفته است:
5-قرآن.
بله. قرآن شماره پنجم لیست ماست. تعجب نکنید.
مطالعه قرآن بدون مهارت اولیه، مثل اینه که جلوی یک کودک ده ساله کتاب ریاضیات مهندسی پیشرفته بذاریم. همونقدر که به عصاره مطلب دست پیدا نمکینه، بلکه اشتباه هم نتیجه میده.حرفاتون کاملا درست بود ولی خب این بخشش یه خرده برا من تعجب برانگیزه که گفتید برای خوندن قرآن باید مهارتشو داشت، قطعا من به قدرِ شما سوادی در این زمینه ندارم اما چیزی که از بچگی تا به الآن دیدم، شنیدم و تا حدودی لمسش کردم این بوده که قرآن خوندن نیاز به سن خاصی نداره و ما خیلی داستاناهم داریم از زمانِ پیامبر که ایشون به بچه ها هم قرآن یاد میدادن و دعوتشون میکردن به خوندنش و فک نمیکنم حتما نیاز باشه به مرزی از سن رسید و استدلال خوبشم اینه که اون ده ساله به اندازه ی خودش و اون چهل ساله هم به اندازه ی خودش درک میکنه و اینجا مهارت میتونه حرفی برای گفتن نداشته باشه،حالا اینکه این حرفتون در حوزه ی تعصب صدق میکنه هم خب میشه این دلیلو واسش آورد که یه بچه که چیزی از تعصب هنوز درست نمیدونه...
شاید من مسیر حرفتون رو درست متوجه نشدم اما چیزی که برداشت کردم این بود -
NEGAARINN
از قرآن اگر هدف فقط قصه باشه، قصه های خوبی داره درست...
ولی اگر هدف رسیدن به اون زندگی خوب و آرامشی باشه که در قرآن وعده داده شده، و نه فقط در موردش رویا پردازی کنیم، مطالعه دقیق و فهمیدن عمق مطالب است.
در مورد قصه هایی که از قرآن به ما تعریف میکنن، متاسفانه یاد حدیث حضرت علی میفتم که میگفت: زمانی میرسه که قرآن برای سودجویی رایج ترین کالا، و برای هدایت نادرترین کالا خواهد بود. همانطور که میبینیم الان شده. هیچوقت ما رو به تفکر عمیق در قرآن دعوت نمیکنن. بلکه به ظاهر نگری و دنبال کردن حرفهای خودشون دعوت میکنن.
در اینجا، من دوست داشتم یکم از دید قصه گویی به قرآن نگاه نکنیم. بلکه به عنوان کاملترین مرجع روانشناسی و خودشناسی تاریخ بهش نگاه کنیم.
اگر از این منظر نگاه بکنیم، داشتن پیش زمینه هایی از فلسفه، منطق و روانشناسی لازم هست.
در مورد تعصب، حرفم مصداق فعلی نداشت. تعصب رو موقعی لمس کردم که در کتابها تک تک قصه هایی که از بچگی بهم گفته بودن زیر سوال رفت. -
در کتاب ملت عشق یا همون 40 قائده شمس
سوم – قرآن را می توان در چهار سطح خواند. سطح اول معنای ظاهری است. بعدی معنای باطنی است. سومی بطنِ بطن است. سطح چهارم چنان عمیق است که در وصف نمی گنج
این سخن گفته شده .در فاعده سوم
خواندن داریم تا خواندن
و من فکر میکنم منظور اقای ویکتور این بود که فارغ از سطح ظاهری و معنای ظاهری قران خوند
یعنی قران رو به معنای واقعی کلمه خوند
حتی اگه شما تجربی بودید متوجه میشدید که بچه 10 ساله هم میتونه زیست بخونه و رتبه یک هم زیست میخونه
ولی این کجا و اون کجا
هر دو تاشون یک متن رو میخونند ولی مهارتی که یک رتبه برتر در خوندن زیست داره واقعا قابل مقایسه با کسی که همینطوری زیست میخونه نیست!
من از اقای ویکتور عذر میخوام که جواب دادم ! ولی خب مایل بودم در این بحث این نکات رو بگم
یا حق -
VictorKeke در کتابخانه رنگی گفته است:
joy
دقیقا هم زمان با من نوشتی جواد جان، و دقیقا حرف من رو نوشتیدر این جسم هم تویی ای دل ستان
آقا ویکتور مخلصیم شدیدددددد -
VictorKeke
بله متوجهم، منم عرض کردم که قطعا دغدغه ها نمیتونه توی اون سن آرامش باشه بلکه فقط مهار کردن این کنجکاویِ سرکش ولاغیر، من در اون بخش عرایضتون به تناقض رسیدم!
بابت کتابایی که معرفی کردید هم خیلی تشکر حتما وقت صرف خوندنشون میکنیم و چه خوبه که هستن آدمایی که خارج از این نگاه هایی که مادرزادی بهش وصل شدیم میرن و برا خودشون و یه عده ای اثبات میکنن و به نتیجه میرسن خصوصا در مسائل مذهبی -
joy
منم حرفم این بود که بچه ی ده ساله قرار نیس دنبال اثبات خدا و فلسفه باشه و امثالهم، اگه یه بار دیگه برگردید بخونید متوجه میشید که برداشتتون اشتباه بوده،
من چی گفتم شما پیِ چی رو گرفتید!
بهتره دیگه تو این تاپیکم از این صحبتا نشه بذاریم همینطوری قشنگ بمونه، نباید مورد هجوم برداشت های اشتباهمون قرار بگیره چون هدفش یه چیز دیگه س!