هرچی تودلته بریز بیرون۶

[wolfff]

hosainmahmoudi
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که تو میروی به ترکستان است ...
سعدی

[hosainmahmoudi]

ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد

[_Mohammad_reza_]

hosainmahmoudi در مشاعره... گفته است:

ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد

دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش

[hosainmahmoudi]

@phenomenon در مشاعره... گفته است:

hosainmahmoudi در مشاعره... گفته است:

ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد

دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش

شدم از ياد تو چون قصه فراموش ترين
اي دل از وسوسه ي زلف تو مغشوش ترين

[_Mohammad_reza_]

hosainmahmoudi در مشاعره... گفته است:

@phenomenon در مشاعره... گفته است:

hosainmahmoudi در مشاعره... گفته است:

ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد

دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش

شدم از ياد تو چون قصه فراموش ترين
اي دل از وسوسه ي زلف تو مغشوش ترين

نبايد سخن گفت ناساخته
نشايد بريدن نينداخته

[hosainmahmoudi]

@phenomenon
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

[_Mohammad_reza_]

hosainmahmoudi در مشاعره... گفته است:

@phenomenon
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

یا رب چنان کن ک پریشان مشوم
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم

[hosainmahmoudi]

@phenomenon
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم

[Zahra M]

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

[hosainmahmoudi]

نمی توان غم دل را به خنده بیرون کرد
ز خنده رویی گل تلخی از گلاب نرفت

[Zahra M]

تو را با غیر میبینم صدایم در نمی اید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی اید

[hosainmahmoudi]

دارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم

دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم

[Zahra M]

مرا کدام جدا کرد بی گناه از تو ؟
سیاه بختی من یا که اشتباه از تو؟

[hosainmahmoudi]

وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم

[_Mohammad_reza_]

hosainmahmoudi در مشاعره... گفته است:

وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت

[hosainmahmoudi]

تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت

[_Mohammad_reza_]

hosainmahmoudi در مشاعره... گفته است:

تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت

تا کی می و صبوح و شکر خواب بامداد
هشدار گرد حین ک گذشت اختیار عمر

[hosainmahmoudi]

@phenomenon در مشاعره... گفته است:

hosainmahmoudi در مشاعره... گفته است:

تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت

تا کی می و صبوح و شکر خواب بامداد
هشدار گرد حین ک گذشت اختیار عمر

(دیگه دارم کم میارم)
تا نگريد طفلك حلوا فروش
ديگ بخشايش كجا آيد به جوش

[_Mohammad_reza_]

hosainmahmoudi در مشاعره... گفته است:

@phenomenon در مشاعره... گفته است:

hosainmahmoudi در مشاعره... گفته است:

تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت

تا کی می و صبوح و شکر خواب بامداد
هشدار گرد حین ک گذشت اختیار عمر

(دیگه دارم کم میارم)
تا نگريد طفلك حلوا فروش
ديگ بخشايش كجا آيد به جوش

دیگ چیزی نیومد :|

[hosainmahmoudi]

@phenomenon شعر رو اصلا اشتباهی نوشتم