-
نوشتهشده در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۵:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ata1214 در
شعردانه
گفته است:
@javadm328 در
شعردانه
گفته است:
@ata1214 در
شعردانه
گفته است:
@javadm328 در
شعردانه
گفته است:
@ata1214 در
شعردانه
گفته است:
سر فرازی های دانش بی ثمر بود ای پدر
واجبات ترک دنیا مستحب بود ای پدر
از چه رو این شاهدان اندر غم ما بی غمند
شعله در ما می شود هر دم فروزان ای پدرخودی
در فرو بستی و من را هی زدی
از پس و از پیش و از پهلو زدی
من چه کارت کرده بودم ای خبیث
که اینگونه من را محکم میزدی؟
در فراق یار مردن امتحانیست بزرگ
صدق عشق و هوس سو جدا می گردد
دل دلداده از این صعب نفس می گیرد
" مه چو لاغر شود انگشت نما می گردد "خودی
در فراق یار مردن نیست در کیش ما
یار هر لحظه هست اندر پیش ما
چو دم که همواره پیش بازدم است
یار ما از حبل ورید نزدیک تر است
خودیکیش تو را چه به کیش اهل ذات
یار ما از ما همی خواهد ممات
تو همان به دم کنی و بازدم
ورنه تو خواهی شنید از من عتابخودی
من به کیش تو چه دارم کار ای عطا
این قیاس کیش ها چیست ای عطا
کیش من یا کیش تو یا اهل ذات
اول و آخر هدف قرب خداست
در کیش ما یکسان نباشد کیش ها
هر کسی کیش خود دارد در خفا
اولین شرط حضورت این بُود
هر کسی بر طریق خود بُود
این همه ادم که هست روی زمین
از برای هر کدام کیشی معین
هر کدام راهی دارد سوی رب
بی توجه به راست و به چپ
کیش ما را جز هم کیشان ما
نداند که چیست این دین ما
خودی
پ.ن: استفاده از سخن :
به تعداد انسان های روی زمین راه برای رسیدن به خدا هست
در درون مایه این جملات بی وزن و بی قافیه -
نوشتهشده در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۶:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ata1214 در
شعردانه
گفته است:
@javadm328 در
شعردانه
گفته است:
@ata1214 در
شعردانه
گفته است:
@javadm328 در
شعردانه
گفته است:
@ata1214 در
شعردانه
گفته است:
@javadm328 در
شعردانه
گفته است:
@ata1214 در
شعردانه
گفته است:
سر فرازی های دانش بی ثمر بود ای پدر
واجبات ترک دنیا مستحب بود ای پدر
از چه رو این شاهدان اندر غم ما بی غمند
شعله در ما می شود هر دم فروزان ای پدرخودی
در فرو بستی و من را هی زدی
از پس و از پیش و از پهلو زدی
من چه کارت کرده بودم ای خبیث
که اینگونه من را محکم میزدی؟
در فراق یار مردن امتحانیست بزرگ
صدق عشق و هوس سو جدا می گردد
دل دلداده از این صعب نفس می گیرد
" مه چو لاغر شود انگشت نما می گردد "خودی
در فراق یار مردن نیست در کیش ما
یار هر لحظه هست اندر پیش ما
چو دم که همواره پیش بازدم است
یار ما از حبل ورید نزدیک تر است
خودیکیش تو را چه به کیش اهل ذات
یار ما از ما همی خواهد ممات
تو همان به دم کنی و بازدم
ورنه تو خواهی شنید از من عتابخودی
من به کیش تو چه دارم کار ای عطا
این قیاس کیش ها چیست ای عطا
کیش من یا کیش تو یا اهل ذات
اول و آخر هدف قرب خداست
در کیش ما یکسان نباشد کیش ها
هر کسی کیش خود دارد در خفا
اولین شرط حضورت این بُود
هر کسی بر طریق خود بُود
این همه ادم که هست روی زمین
از برای هر کدام کیشی معین
هر کدام راهی دارد سوی رب
بی توجه به راست و به چپ
کیش ما را جز هم کیشان ما
نداند که چیست این دین ما
خودی
پ.ن: استفاده از سخن :
به تعداد انسان های روی زمین راه برای رسیدن به خدا هست
در درون مایه این جملات بی وزن و بی قافیهتو نبودی که برایم سخن از کیش زدی؟
مردن از یار ، تو بی ریشه در آن کیش زدی...
ما که محو رخ یاریم و نداریم سخن
سخن از دوست همان به که به تلمیذ زدی 11... تلمیذ به معنای طالب و خواهان ( نه فقط دانش آموز که لفظ مصطلح است ...)
معنا : بهتره مطالبی چون مردن برای حق در فراق اون ( برای رسیدن به او ... ) و فنا فی الله ( مربوط به اشعار بالا... از اول بخونید ) و... رو با خواهان و جویای اون در میان بگذاری...پ ن . آقا اینا محتوای شوخی دارن
منو جواد هماهنگیم ... تیکه نمیزنیم به هم ! شوخی هستن !! فی البداهه یه چیز میاد دیگه !!!عشقی عشق!!! عالی بود
دوش مرا وقت سحر مژده ی رفیقی دادند
بعد از آن اسم عطا برده مرا سروری دادند
مخلصیم -
نوشتهشده در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۶:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ata1214 در
شعردانه
گفته است:
@javadm328
ما شاگرد شماییم شیخ جواد
نفرمایید
شکست نفسی بود
مخلصیم به توان دو -
من اینجا بس دلم تنگ است
وهر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟ -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک لحظه تو را دیدم و مجذوب شدم من
درجنگ غم عشق تو مغلوب شدم من
من فکر تو و یاد تو بودم همه ی عمر
افسوس که دل کندی و مغضوب شدم من
چشمان تو انگار نمیخواست که باشم
از سیل نگاه تو چه مخروب شدم من
تا کی به غم دوری تو صبر کنم من
اینجا که به هجران تو ایوب شدم من
باشد که خدا چاره کند کار دل ما
چون غرق تماشای تو محبوب شدم من
:)) -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حلالم کن اگر فردا از اینجا بی خبر رفتم
شبیه شاعری تنها به رویا بی خبر رفتم
چه پنهان از تو این شبها دلم بسیار میگیرد
اگر رفتم چو موج از داغ دریا بی خبر رفتم
اگر رفتم بدان داغی درون سینه ام بوده
که با یاد تو بودم لیک تنها بی خبر رفتم
همین امروز را شاید برای دیدنت ماندم
ومثل اشک چشمان تو فردا بی خبر رفتم
حلالم میکنی یا نه؟ دلم قصد سفر دارد
حلالم کن اگر فردا از این جا بی خبر رفتم
#حلالم کن :)))) -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عجب بن بست زیبایی،من و دل مانده ایم و تو
شده امشب تماشائی،من و دل مانده ایم و تو
گمانم شور باران است،رسیده پشت پلک من
دراین باران رویایی،من و دل مانده ایم و تو
بهار آرزوهــــایم، میان باغ دل افتاد
صدا میزد به رسوائی،من و دل مانده ایم و تو
دگر انگار با یادت، میان جمع تنهایم
امان از دردِ تنهایی،من و دل مانده ایم وتو
بیابان غریبی شد، زهجرانت گلستان ها
به جزگلهاي صحرایی،من و دل مانده ایم و تو
ترك هاي کویرِدل، نشسته روي پیشانی
عجب تقدیر غوغایی، من و دل مانده ایم و تو
:)))
#قشنگه :))) -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
%(#00c4ff)[گفتم : غم تودارم]
%(#3197b0)[چیزی نگفت وبگذشت]
%(#387f91)[حافظ خوشابه حالت]
%(#336c7a)[یارم گذشت و یارت]
%(#244952)[گفتا غمت سرآید]
-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۶:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟
*
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی.
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم،
دگر از پای نشستم
گوییا زلزله امد،
گوییا خانه فرو ریخت سر من
*
بی تو من در همه ی شهر غریبم
بی تو کس نشود از این دل بشکسته صدایی
برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من؟
که ز کویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل،
به تو هرگز نستیزم
من ویک لحظه جدایی؟
نتوانم نتوانم
بی تو من زنده نمانم.....
بخدا زنده نمانم ....
بخدا...!! -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۲۰:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
لیکن راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور
-
تو را من دیده ام با او
بماند حال و احوالم!
به هم می آمدید؛ اما
تو سهم قلب من بودی! :)) -
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۲۳:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۲۳:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شب خودش پر میکند
بُغض گلویم بی سببوای بر وقتی که غم
هم پا به پایش میدَوَد#علی_اصغر_ابراهیمی
-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۲۳:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۲۳:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حالم از شرحِ غمت افسانهایست!
#سعدی
-
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۲۳:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سخن دیگر نگفتی ،
ای سخن پرداز خاموشمفراموشت نمی کردم ،
چرا کردی فراموشم ؟#سیمین_بهبهانی
-
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست
هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید
#مولانا
-
گفتم ای دل، نَروی؟
خار شوی، زار شوی
بر سرِ آن دار شوی
بی بَر و بی بار شوینکند دام نهد؟
خام شوی، رام شوی؟
نپَری جلد شوی،
بی پر و بی بال شوی؟نکند جام دهد؟
کام دهد، از لب خود وام دهد؟
در بَرت ساز زند، رقص کند،
کافر و بی عار شوی؟نکند مست شوی؟
فارغ از این هست شوی؟
بعد آن کور شوی،
کَر شوی، شاعر و بیمار شوی؟نکُنَد دل نَکَنی،
دل بِکَنَد،
بهرِ تو دِل دِل نَکُنَد؟
برود در بر یار دگری،
صبح که بیدار شوی؟؟!#مولانا