-
نوشتهشده در ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۵:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۵:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۷:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رخ بنما ای آسمان آبی
دل تنگتیم حسابی
@اسمان-ابی -
نوشتهشده در ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۷:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فریب معرفت باغبان نخور ای گل...
اگرچه اب میدهد گلاب میگیرد...
#صائب -
نوشتهشده در ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۹:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زِ یادِ دوست
شیرین تر
چه کارست ؟مولانا
-
نوشتهشده در ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۹:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نردبــــان این جهــــان ما و منیـست
.
عاقــــبت این نردبــــان افتادنیــست
.
لاجــــرم هرکــس که بالاتر نشــست
.
استـــخوانش سخت تر خواهد شکــست<بازهــــم ...مــــولانا (:>
-
نوشتهشده در ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلِ شکسته ی ما از کسی نمی گیرد
خوشا که تُنگِ تَرک خورده پُر نخواهد شد
-
نوشتهشده در ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آیدا...!!!
آنچه به تو میدهم عشق من نیست؛بلکه تو خود، عشق منی.تویی که عشق را در من بیدار میکنی و اگر بخواهم این نکته را آشکارتر بگویم، میبایست گفته باشم که من "زنی" نمیجویم،
من جویای آیدای خویشم.آیدا را میجویم تا زیباترین لحظات زندگی را چون نگین گرانبهایی بر این حلقهی بیقدر و بهای روزان و شبان بنشاند.
آیدا را میجویم تا با تن خود رازهای شادی را با تن من در میان بگذارد.آیدا را میجویم تا مرا به "دیوانگی" بکشاند؛که من در اوج "دیوانگی" بتوانم به قدرتهای ارادهی خود واقف شوم؛که من در اوج غرایز برانگیختهی خود بتوانم شکوه انسانیت را بازیابم و به محک زنم؛ که من بتوانم آگاه شوم.
آیدا! این که مرا به سوی تو میکشد عشق نیست، شکوه توست؛و آنچه مرا به انتخاب تو برمیانگیزد،نیاز تن من نیست،یگانگی ارواح و اندیشه های ماست.
#احمد_شاملو
"از نامه های "احمد شاملو" به آیدا"
کتاب: مثل خون در رگهای من(توصیه میکنم بخونیدش) -
ما کاسه های داغ تر از آش بوده ایم
شیطان زیاد دشمن پروردگار نیست ... -
نوشتهشده در ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۵:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یاد تاپیک جملکس بخیر
-
نوشتهشده در ۷ مرداد ۱۳۹۷، ۹:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
روزی اید که دلم هیچ تمنا نکند
دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند
یاد آغوش کسی سینه ی آرام مرا
موج خیز هوس این دل شیدا نکند
دیده آن گونه فروبسته بماند که اگر
صد چمن لاله دمد، نیم تماشا نکند
لیک امروز که سرمست می ِ زندگیم
دلم از عشق نیاساید و پروا نکند
از لگد کوب ِهوس، پیکر تقوا نرهد
تا مرا این دل سودازده رسوا نکندسیمین_بهبهانی
-
نوشتهشده در ۷ مرداد ۱۳۹۷، ۹:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
باز در چهره خاموش خيال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستي سوزت
باز من ماندم و يك مشت هوس
باز من ماندم و يك مشت اميد
ياد آن پرتو سوزنده عشق
كه ز چشمت به دل من تابيد
باز در خلوت من دست خيال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستي ريخت
در نگاهت عطش طوفان بود
ياد آن شب كه ترا ديدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من ديد در آن چشم سياه
نگهي تشنه و ديوانه عشق
ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپاي وجودم را سوخت
رفتي و در دل من ماند به جاي
عشقي آلوده به نوميدي و درد
نگهي گمشده در پرده اشك
حسرتي يخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسويم آيي
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند بر جانت -
نوشتهشده در ۷ مرداد ۱۳۹۷، ۹:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیدمت چشم تو جا در چشمهای من گرفت
آتشی یک لحظه آمد در دلم دامن گرفتآن قدر بی اختیار این اتفاق افتاده که
این گناه تازه ی من را خدا گردن گرفتدر دلم چیزی فرو می ریزد آیا عشق نیست؟
اینکه در اندام من امروز باریدن گرفتمن که هستم؟ او که نامش را نمی دانست و بعد
رفت زیر سایه ی یک "مرد" و نام "زن" گرفتروزهای تیره و تاری که با خود داشتم
با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفتزنده ام تا در تنم هُرم نفسهای تو هست
مرگ می داند: فقط باید تو را از من گرفت -
فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
كه در اين دامگه حادثه چون افتادم#حافظ
@Dr-Bernosi مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز باغی که برخواست مشکل نشیند
-
من در پی رد تو کجا و تو کجایی
دنبال تو دستم نرسیده است به جایی
ای «بوده» که مثل تو نبوده است ، نگو هست
ای «رفته» که در قلب منی گرچه نیایی
این عشق زمینی است که آغاز صعود است
پایبند «هوس» نیستم ای عشق «هوایی»
قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم
وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی
ای قطب کشاننده پر جاذبه دیگر
وقت است دل آهنی ام را بربایی
گفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدم
دشنام و جفایی و دعایی و وفایی
یک عالمه راه آمده ام با تو و یک بار
-
فریب معرفت باغبان نخور ای گل...
اگرچه اب میدهد گلاب میگیرد...
#صائبحال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم
در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم
آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم
میل - میل توست اما بی تو باور کن که من