-
دمتون گرم با این شعرای قشنگتون
-
شعر نیس
ولی خوبه... -
شب سردی است ، و من افسرده.
راه دوری است ، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
میکنم ، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدمها.
سایهای از سر دیوار گذشت،
غمی افزود مرا بر غمها.
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصهها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است:
هردم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خندهای کو که به دل انگیزم؟
قطرهای کو که به دریا ریزم؟
صخرهای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من ، لیک، غمی غمناک است.
سهراب سپری
-
تبعید به تو
خوبترین حالت احساسم بود ...!#مرجان_پورشریفی
-
-
Tнυяѕ∂αуѕ σƒ Bιє∂єℓвєяgєя αяє ƒινє тιмєѕ Sαтυя∂αу Eνєη α вιт мσяє ιηѕєcυяє ...!
پنجشنبههای بیدلبر پنج بار شنبه است
حتی کمی بیحوصلهتر ...!
#سید_علی_صالحی
-
هرچه میگویم نر است
این زندگی گوید بدوش!!!!
هرچه میگویم که افتادم ز پا
گوید بکوش!!
.
.
.
#اخوان ثالث -
ᴳˡᵃᵈ ᶤᶳ ᵐʸ ʰᵉᵃʳᵗ ʷᶤᵗʰ ᵃ ʰᵉᵃʳᵗ'ᶳ ᵉᵃᶳᵉ ᵃ ˡᵒᵛᵉˡʸ ᵒᶰᵉ ᵂʰᵒ ᶠʳᵒᵐ ᵐʸ ʰᵉᵃʳᵗ ᵒᶰᶜᵉ ᵗᵒᵒᵏ ᵉᵃᶳᵉ
با دلارامی مرا خاطر خوش است کز دلم یک باره برد آرام را ...!
#حافظ
-
می کند آشفتهام، همهمه خویشتن
کاش برون می شدم از همه خویشتنمی کشد از هر طرف، چون پر کاهی مرا
وسوسه این و آن، دمدمه خویشتنپنجه در افکندهام، در دل خونین خویش
گرگ وش افتادهام، در رمه خویشتنباده نابم گهی، زهر هلاهل گهی
خود به فغانم از این، ملقمه خویشتنطفلم و بنهاده سر، بر سر دامان عشق
تا کندم بیخود از زمزمه خویشتنمست و خرابم «امین»، بی خبر از بود و است
از که ستانم بگو، مظلمه خویشتن؟ -
کم بکن این گله ، فریاد زدن ممنوع است
بین این قوم که هر کار ثوابی است ، کباب
دل دلسوخته را باد زدن ممنوع است
تیشه بر ریشه فرهاد زدن ، شیرین است
حرفی از پیشه فرهاد زدن ممنوع است
بیـن ایـن قـــوم كه از باكـره گی تـرشیـدند
حرفی از حجــله و دامـاد زدن ممنوع اسـت
شادی از منظر این قوم ، گناهی است بزرگ
بزن آهنگ ، ولی شاد زدن ممنوع است.
-
صبر کن عشق تو تفسير شود، بعد برو
يا دل از ماندن تو سير شود، بعد برو
خواب ديدي که دلم دست بدامان تو شد
تو بمان خواب تو تعبير شود، بعد برو
لحظه اي باد تو را خواند که با او بروي
تو بمان تا به يقين دير شود، بعد برو
صبر کن عشق زمينگير شود، بعد برو
يا دل از ديده ي تو سير شود، بعد برو
تو اگر کوچ کني بغض خدا مي شکند
تو بمان گريه به زنجير شود، بعد برو....
-
شنیدم کتایون پفک خوار بود
دولپش گرفتار این کار بودنه دندانش آسوده میشد نه فک
ملخ سبزه میخورد او هم پفکزمانی فقط عصرها می پرید
دوتا بسته با حجم کم می خریدخریدش به تدریج شدت گرفت
چنان با پفک انس و الفت گرفتکه می خورد حتی غذا با پفک
پلو با پفک ، پیتزا با پفکسپس کاملا از غذا دور شد
مزاجش فقط با پفک جور شدمرتب پفک خوار و تبلت به دست
به بازی و این شورخواری نشستنمک در وجودش تلنبار شد
نه نم نم که یکهو نمکزار شدفشارش به آن سوتر از حد رسید
به جایی که اصلا نباید ، رسیدکبد چرب و اوضاع قلبش خراب
مری برفنا ، معده در پیچ و تابادامه دارد....
-
ار آنجا که اصلا تحرک نداشت
جهش وارتر رو به چاقی گذاشتبه ناچار کارش به درمان رسید
به جراح و ریکاورستان کشید
گرفتار صد قرص و کپسول شد
پفکدان او از دوا فول شدنمک روبی از هیکلش کار برد
انرژی و چک پول بسیار بردچه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک بادچو خواهی که روزت به بد نگذرد
نگهدار تن باش و جان و خردعلیرضا لبش
-
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشدآرایه ایهامش خیلی قشنگه