-
از بس که تندخویی، باان که بی گناهم
پیشت در اضطرابم، بیش از گنهکاران -
ای کاش که دکتر بشناسد مرضم رایک تو وسط این همه دارو بنویسد
#الهه_سلطانی
-
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم
وای از این حالِ پریشان که من امشب دارم
#مهدی_اخوان_ثالث -
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلالست و آب بی تو حرام
#سعدی
-
به كسى ندارم الفت
ز جهانيان مگر تو
اگرم تو هم برانى
سَـرِ بى كسى سلامت#سعدى
-
تَرک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش...#وحشی_بافقی
-
همچو شبنم به جهان
چشم تری ما را بس -
جـان بخواه از مـنِ
بیدل کـه رَوانَت بـدهم
بجز از جـان زِ مـن آخر
چـه تَمناست تـو را -
تو چنین شکر چرایی؟ |مولانا|
-
از اهل زمانه عار میباید داشت
وز صحبتشان کنار میباید داشت
از پیش کسی کار کسی نگشاید
امید به کردگار میباید داشتابوسعید ابوالخیر
-
"پشت دریا شهری است"
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاك غریب
كه در آن هیچكسی نیست كه در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار كند.قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی كه سر از خاك به در میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهیگیران
میفشانند فسون از سر گیسوهاشان.همچنان خواهم راند.
همچنان خواهم خواند:
"دور باید شد، دور."
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یك خوشه انگور نبود.هیچ آیینه تالاری، سرخوشیها را تكرار نكرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست."همچنان خواهم خواند.
همچنان خواهم راند.پشت دریاها شهری است
كه در آن پنجرهها رو به تجلی باز است.
بامها جای كبوترهایی است كه به فواره هوش بشری مینگرند.
دست هر كودك ده ساله شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یك چینه چنان مینگرند
كه به یك شعله، به یك خواب لطیف.
خاك، موسیقی احساس تو را میشنود
و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد.پشت دریاها شهری است
كه در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند.پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
(سهراب سپهری)