-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۸:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اوست نشسته در نظر ، من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهرِ دل ، من به کجا سفر کنم؟
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۸:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اختلاف رنگ،بیدل در لباس افتاده است
ورنه یک رنگ است خون در پیکر طاووس و زاغ -
Mahsa Ss عجب شاه بیتی!
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زبان حال دلم را کسی نمی فهمد...
کتیبه های ترک خورده خواندنش سخت استسجادسامانی
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پا به پای کودکی هایم بیا
کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن
باز هم با خنده ات اعجاز کن
پا بکوب و لج کن و راضی نشو
با کسی جز عشق همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم
در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبز قندی و گرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
هر کسی رنگ خودش بی شیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر !
همکلاسی ! باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
حال ما را از کسی پرسیده ای ؟
مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
حسرت پرواز داری در قفس؟
می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟
رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟
آسمان باورت مهتابی است ؟
هرکجایی شعر باران را بخوان
ساده باش و باز هم کودک بمان
باز باران با ترانه ، گریه کن !
کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
ای رفیق روز های گرم و سرد
سادگی هایم به سویم باز گرد!
@دانش-آموزان-آلاء -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه کسی میداند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟
چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟
پیله ات را بگشا....تو به اندازه پروانه شدن زیبایی
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در نبندیم به نور!
در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من،
وزن رضایتمندیست !سهراب
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فقط بغلم کن
من خسته تر از آنم که بگویم به چه علت.....
#تقدیم به صمیمی ترین رفیقم سحرعجب شعری
شکوفا شدن شعر مبارک بادتمبارک شاعرش باشه و اونی که خوندتش
من که فقط شنیدمش
رفع اسپم :
گر کسب کمال میکنی میگذرد
ور فکر مجال میکنی میگذرد
دنیا همه سر به سر خیال است، خیال
هر نوع خیال میکنی میگذرد…
(وحشی بافقی) -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۸:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز
ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز
کاشانهٔ ما رفت بتاراج غمان خیزاز ناله مرغ چمن از بانگ اذان خیز
از گرمی هنگامه آتش نفسان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزخورشید که پیرایه بسیمای سحر بست
آویزه بگوش سحر از خون جگر بستاز دشت و جبل قافله ها رخت سفر بست
ای چشم جهان بین بتماشای جهان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزخاور همه مانند غبار سر راهی است
یک ناله خاموش و اثر باخته آهی استهر ذره این خاک گره خورده نگاهی است
از هند و سمرقند و عراق و همدان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزدریای تو دریاست که آسوده چو صحراست
دریای تو دریاست که افزون نشد و کاستبیگانهٔ آشوب و نهنگ است چه دریاست
از سینه چاکش صفت موج روان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزاین نکته گشاینده اسرار نهان است
ملک است تن خاکی و دین روح روان استتن زنده و جان زنده ز ربط تن و جان است
با خرقه و سجاده و شمشیر و سنان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزناموس ازل را تو امینی تو امینی
دارای جهان را تو یساری تو یمینیای بندهٔ خاکی تو زمانی تو زمینی
صهبای یقین در کش و از دیر گمان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزفریاد از افرنگ و دلآویزی افرنگ
فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگعالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ
معمار حرم باز به تعمیر جهان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیز -
عاشقان را گر در اتش میپسندند لطف دوست ////تنگ چشمم گر نظر در چشمه ی کوثر کنم
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۸:۴۴ آخرین ویرایش توسط _F_SSU_ انجام شده
لَو شُقَّ عن قلبی یُری وسطه
سطران قد خُطّا بلا کاتب ٍالعدلُ و التوحیدُ فی جانب ٍ
و حبُّ اهل البیتِ فی جانب ٍ{اگر قلبم شکافته شود در میان آن دوسطر دیده میشود ، که بدون نویسنده نوشته شده ، عدل و توحید در یک طرف ، محبت به اهل بیت در طرف دیگر}
[صاحب بن عبّاد*]
- : یکی از متنعم ترین افراد عصر خودش ؛ نسل اندر نسل وزیر بودن ، خودش هم تا آخر عمر وزیر بوده و پست بالاتری نرفته !، در عین حال که همه چیز داشته و در نهایت کمال روزگار میگذرونده ،
نسبت به عدالت حمایت شدید داشته و در دفاع از مظلوم و از بین بردن رسم و رسوم اشتباه کم نذاشته !
به خاطر همین شخصیت کم نظیری هست ؛
چه در دوران حیات و چه بعدش ،چهره ی محبوب و خوشنام شناخته شده.
#عدل_انسان و سرنوشت
#شهید_مطهری - : یکی از متنعم ترین افراد عصر خودش ؛ نسل اندر نسل وزیر بودن ، خودش هم تا آخر عمر وزیر بوده و پست بالاتری نرفته !، در عین حال که همه چیز داشته و در نهایت کمال روزگار میگذرونده ،
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۹:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آهي که ز دل خيزد از بهر جگر سوزي است
در سينه شکن او را آلوده مکن لب ها -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۹:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از همه کس کناره گير صحبت آشنا طلب
از همه کس کناره گير صحبت آشنا طلب
هم ز خدا خودي طلب هم ز خودي خدا طلباز خلش کرشمه ئي کار نمي شود تمام
عقل و دل نگاه را جلوه جدا جدا طلبعشق بسر کشيدن است شيشه ي کائنات را
جام جهان نما مجو دست جهان گشا طلبراهروان برهنه پا راه تمام خار زار
تا بمقام خود رسي راحله از رضا طلبچون بکمال مي رسد فقر دليل خسروي است
مسند کيقباد را در ته بوريا طلبپيش نگر که زندگي راه بعالمي برد
از سر آنچه بود و رفت در گذر انتها طلبضربت روزگار اگر ناله چوني دهد تو را
باده ي من ز کف بنه چاره ز موميا طلب -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۹:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زندگي در صدف خويش گهر ساختن است
زندگي در صدف خويش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن استعشق ازين گنبد در بسته برون تاختن است
شيشه ي ماه ز طاق فلک انداختن استسلطنت نقد دل و دين ز کف انداختن است
به يکي داو جهان بردن و جان باختن استحکمت و فلسفه را همت مردي بايد
تيغ انديشه بروي دو جهان آختن استمذهب زنده دلان خواب پريشاني نيست
از همين خاک جهان دگري ساختن است -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۹:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کشيدي باده ها در صحبت بيگانه پي در پي
کشيدي باده ها در صحبت بيگانه پي در پي
بنور ديگران افروختي پيمانه پي در پيز دست ساقي خاور دو جام ارغوان درکش
که از خاک تو خيزد ناله ي مستانه پي در پيدلي کو ار تب و تاب تمنا آشنا گردد
زند بر شعله خود را صورت پروانه پي در پيز اشک صبحگاهي زندگي را برگ و ساز آور
شود کشت تو ويران تا نه ريزي دانه پي در پيبگردان جام و از هنگامه ي افرنگ کمتر گوي
هزاران کاروان بگذشت ازاين ويرانه پي در پي -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۹:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
علمي که تو آموزي مشتاق نگاهي نيست
علمي که تو آموزي مشتاق نگاهي نيست
وامانده ي راهي هست آواره ي راهي نيستآدم که ضمير او نقش دو جهان ريزد
با لذت آهي هست بي لذت آهي نيستهر چند که عشق او آواره ي راهي کرد
داغي که جگر سوزد در سينه ي ماهي نيستمن چشم نه بردارم از روي نگارينش
آن مست تغافل را توفيق نگاهي نيستاقبال قبا پوشد در کار جهان کوشد
درياب که درويشي با دلق و کلاهي نيست -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۹:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نه يابي در جهان ياري که داند دلنوازي را
نه يابي در جهان ياري که داند دلنوازي را
بخود گم شو نگه دار آبروي عشق بازي رامن از کار آفرين داغم که با اين ذوق پيدائي
ز ما پوشيده دارد شيوه هاي کارسازي راکسي اين معني نازک نداند جز اياز اينجا
که مهر غزنوي افزون کند دردايازي رامن آن علم و فراست با پر کاهي نمي گيرم
که از تيغ و سپر بيگانه سازد مرد غازي رابهر نرخي که اين کالا بگيري سودمند افتد
بزور بازوي حيدر بده ادراک رازي رااگر يک قطره خون داري اگر مشت پري داري
بيا من با تو آموزم طريق شاهبازي رااگر اين کار را کار نفس داني چه ناداني
دم شمشير اندر سينه بايد ني نوازي را -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۲۰:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دو عالم را توان ديدن بمينائي که من دارم
دو عالم را توان ديدن بمينائي که من دارم
کجا چشمي که بيند آن تماشائي که من دارمدگر ديوانه ئي آيد که در شهر افکند هوئي
دو صد هنگامه برخيزد ز سودائي که من دارممخور نادان غم از تاريکي شبها که مي آيد
که چون انجم درخشد داغ سيمائي که من دارمنديم خويش مي سازي مرا ليکن از آن ترسم
نداري تاب آن آشوب و غوغائي که من دارم