-
و تنها ،قلم برایم ماند
تا پای تنهایی هایم را قلم کنم -
بیم آنست دمادم که برآرم فریاد
صبر پیدا و جگر خوردن پنهان تا چند؟!
#سعدی
-
این پست پاک شده!
-
تارو پود شعرهایم بند چشمان تو بود
چشم بستی رشته ی اشعار من از هم گسست..#الهه_رضایی
-
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم... -
یک غزل مهمان من باش و پس از آن شب بخیر
نرم نرمک دستی افشان پای کوبان شب بخیروسعت غمهای ما را نیست مرزی آشکار
زین سبب لختی قلم بر ما بگریان شب بخیراز نگاهت شور و مستی میتراود چون شراب
شور و مستی را از این مستان تو مستان شب بخیرلحظهای دیگر بمان ای بانوی شعر و غزل
میزبان اکنون تویی ما نیز مهمان شب بخیربرف میبارد هوا سرد است بیرون میروی
یک غزل مهمان من باش و پس از آن شب بخیرمحمدمهدی ناصری
-
خداروشکر...
هنوز کمپی برای ترک عشق
نساخته اند...!دعوای این روزهای
من و مادرم
سر اعتیادم به توست...!#صفا_وهابی
-
چشمِ خود بستم
که ديگر چشمِ مستش
ننگرم
ناگهان دل داد زد
"ديوانه! من ميبينمش" -
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه..
#هوشنگ ابتهاج
-
دوران حافظ وسعدی سخن از زلف تو بود
نوبت ما که رسید روسری سر کرده ای!!!! -
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند -
دل به دریا میزنم در قیل و قال زندگیخسته از پژمردنم پشت خیال زندگی
در اتاق فکر من، آیینه تابوتم شده
در نبردم، در کما، با احتمال زندگی
کفشهایم رو به فردا پشت در کز کرده اند
بنده ی دیروزم و حل سوال زندگی
مثل یک گنجشک زخمی در هوای بیکسی
بی رمق نوک میزنم بر سیب کال زندگی
در همین بازی گل یا پوچ دل وا مانده ام
کیش و ماتم میکند رندان فال زندگی
عابری هم در گذر از کوچه ی ما هر زمان
باخودش حرفی زند از ابتذال زندگی
شاعر : طاهری
-
جز عشق نبود هیچ دم ساز مرا
نی اول و نی آخهر و آغاز مراجان میدهد از درونه آواز مرا
کی کاهل راه عشق درباز مرا -
من عاشقی از کمال تو آموزم
بیت و غزل از جمال تو آموزمدر پرده دل خیال تو رقص کند
من رقص خوش از خیال تو آموزم
@دانش-آموزان-آلاء -
ز اول که حدیث عاشقی بشنودم
جان و دل و دیده در رهش فرسودمگفتم که مگر عاشق و معشوق دواند
خود هر دو یکی بود من احول بودم -
زندگی مجذور آینه است. زندگی گل به توان ابدیت. زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست. زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست
-
آدمی پرنده نیست
تا به هر کران که پرکشد، برای او وطن شود
سرنوشت برگ دارد آدمی
برگ، وقتی از بلند شاخهاش جدا شود،
پایمال عابران کوچهها شود...
-
جهان را بنگر
سراسر
که به رخت رخوت خواب خراب خویش
از خود بیگانه است- واج آرایی خ!
خُرخُر!
#شاملو
- واج آرایی خ!