-
دخترها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند ، اولين بار در بدو بدو هاي بدوهاي عصر هاي تابستان است در لي لي و تيله بازي هاي پاييز در مشق نوشتن هاي با موهاي خرگوشي كنار بخاريِ زمستان است اين را در بهار كه محله شان را عوض كردند و ديگر كسي نيست كه با هم تيله بازي كنند و كارت بياندازند و مشق هاي يكديگر را خطي خطي كنند و براي هم شكلك در بياورند ميفهمند .
بعد از آن روزيست كه مادرشان به آنها ياد ميدهد كه چطور روسري رويِ سرشان را گره بزنند و موهايشان را بپوشانند ، تا چند وقت نامعلوم شرم خاصي از پسرعمويشان كه حدودا شونزده ، هفده ساله است پيدا مي كنند .
دوازده سيزده ساله كه شدند در كوله پشتي هر كدامشان يك دفترچه پر از عكس ها و تكه روزنامه ها و مجله هايي از بازيگر مورد علاقه و فوتباليست هاي تيم هاي اروپايي پيدا ميشود با انواع فال هاي من درآوريشان ، اين روز هايشان هم زود ميگذرد .
هفده سالشان كه شد فكر ميكنند كه خيلي بزرگ شده اند و جلوي آينه مي ايستند و يكي يكي موهاي زير ابروهايشان را تميز ميكنند و فقط به عشق استاد ديفرانسيل و حسابانشان رياضي كنكور را تا هفتاد درصد هم ميزنند بعد از آن دانشگاه قبول ميشوند و دست اول نه مي گذارند و نه برمي دارند با يكي از پسربچه هاي هم سن و سال خودشان جزوه رد و بدل ميكنند و تا مدت ها به همان يك نفر فكر ميكنند اما بعد از آن سر و كله ي يك نفر لعنتي پيدا ميشود كه دوست داشتنش انگار با همه ي آن قبلي ها فرق ميكند انگار كه نه راستي راستي عاشقش ميشوند دلشان گير ميكند پيش همان يك نفر و نگاهشان فرق ميكند دستشان عرق ميكند گرم و سردشان ميشوند اينبار يا مي رسند يا نمي رسند كه اگر دومي باشد بعداز آن چه بخواهند چه نخواهند عاشق پدر بچه هايشانند و تمام آنچه كه برايشان گذشته را فراموش ميكنند ، راحت نيست اما آنها ديگر يك زن اند كنار آمدن را بلدند صبوري را هرشب دوره ميكنند.
آن ها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند اما يك بار براي هميشه يكجا همه چيز را فراموش ميكنند اما مرد ها يك بار عاشق ميشوند يك بار اعتماد ميكنند و بعد از آن اگر همان چيزي كه آن ها ميخواهند نشود همه چيز برایشان بی اهمیت میشود حتي همان زن ها .
اصلا همان هايند كه باعث همه ي اين نرسيدن ها مي شوند.فااطمه در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
دخترها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند ، اولين بار در بدو بدو هاي بدوهاي عصر هاي تابستان است در لي لي و تيله بازي هاي پاييز در مشق نوشتن هاي با موهاي خرگوشي كنار بخاريِ زمستان است اين را در بهار كه محله شان را عوض كردند و ديگر كسي نيست كه با هم تيله بازي كنند و كارت بياندازند و مشق هاي يكديگر را خطي خطي كنند و براي هم شكلك در بياورند ميفهمند .
بعد از آن روزيست كه مادرشان به آنها ياد ميدهد كه چطور روسري رويِ سرشان را گره بزنند و موهايشان را بپوشانند ، تا چند وقت نامعلوم شرم خاصي از پسرعمويشان كه حدودا شونزده ، هفده ساله است پيدا مي كنند .
دوازده سيزده ساله كه شدند در كوله پشتي هر كدامشان يك دفترچه پر از عكس ها و تكه روزنامه ها و مجله هايي از بازيگر مورد علاقه و فوتباليست هاي تيم هاي اروپايي پيدا ميشود با انواع فال هاي من درآوريشان ، اين روز هايشان هم زود ميگذرد .
هفده سالشان كه شد فكر ميكنند كه خيلي بزرگ شده اند و جلوي آينه مي ايستند و يكي يكي موهاي زير ابروهايشان را تميز ميكنند و فقط به عشق استاد ديفرانسيل و حسابانشان رياضي كنكور را تا هفتاد درصد هم ميزنند بعد از آن دانشگاه قبول ميشوند و دست اول نه مي گذارند و نه برمي دارند با يكي از پسربچه هاي هم سن و سال خودشان جزوه رد و بدل ميكنند و تا مدت ها به همان يك نفر فكر ميكنند اما بعد از آن سر و كله ي يك نفر لعنتي پيدا ميشود كه دوست داشتنش انگار با همه ي آن قبلي ها فرق ميكند انگار كه نه راستي راستي عاشقش ميشوند دلشان گير ميكند پيش همان يك نفر و نگاهشان فرق ميكند دستشان عرق ميكند گرم و سردشان ميشوند اينبار يا مي رسند يا نمي رسند كه اگر دومي باشد بعداز آن چه بخواهند چه نخواهند عاشق پدر بچه هايشانند و تمام آنچه كه برايشان گذشته را فراموش ميكنند ، راحت نيست اما آنها ديگر يك زن اند كنار آمدن را بلدند صبوري را هرشب دوره ميكنند.
آن ها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند اما يك بار براي هميشه يكجا همه چيز را فراموش ميكنند اما مرد ها يك بار عاشق ميشوند يك بار اعتماد ميكنند و بعد از آن اگر همان چيزي كه آن ها ميخواهند نشود همه چيز برایشان بی اهمیت میشود حتي همان زن ها .
اصلا همان هايند كه باعث همه ي اين نرسيدن ها مي شوند.مورد زیاد داشتیم
خخخخ
تو مدرسه دخترونه تا قبل از دانشگاهش پرررراین چیزایی که گفتی
خخخ

فقط
در مورد دوران پشت کنکوری حرفی نزدی
تو این دوره تکلیف چیه
-
فااطمه در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
دخترها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند ، اولين بار در بدو بدو هاي بدوهاي عصر هاي تابستان است در لي لي و تيله بازي هاي پاييز در مشق نوشتن هاي با موهاي خرگوشي كنار بخاريِ زمستان است اين را در بهار كه محله شان را عوض كردند و ديگر كسي نيست كه با هم تيله بازي كنند و كارت بياندازند و مشق هاي يكديگر را خطي خطي كنند و براي هم شكلك در بياورند ميفهمند .
بعد از آن روزيست كه مادرشان به آنها ياد ميدهد كه چطور روسري رويِ سرشان را گره بزنند و موهايشان را بپوشانند ، تا چند وقت نامعلوم شرم خاصي از پسرعمويشان كه حدودا شونزده ، هفده ساله است پيدا مي كنند .
دوازده سيزده ساله كه شدند در كوله پشتي هر كدامشان يك دفترچه پر از عكس ها و تكه روزنامه ها و مجله هايي از بازيگر مورد علاقه و فوتباليست هاي تيم هاي اروپايي پيدا ميشود با انواع فال هاي من درآوريشان ، اين روز هايشان هم زود ميگذرد .
هفده سالشان كه شد فكر ميكنند كه خيلي بزرگ شده اند و جلوي آينه مي ايستند و يكي يكي موهاي زير ابروهايشان را تميز ميكنند و فقط به عشق استاد ديفرانسيل و حسابانشان رياضي كنكور را تا هفتاد درصد هم ميزنند بعد از آن دانشگاه قبول ميشوند و دست اول نه مي گذارند و نه برمي دارند با يكي از پسربچه هاي هم سن و سال خودشان جزوه رد و بدل ميكنند و تا مدت ها به همان يك نفر فكر ميكنند اما بعد از آن سر و كله ي يك نفر لعنتي پيدا ميشود كه دوست داشتنش انگار با همه ي آن قبلي ها فرق ميكند انگار كه نه راستي راستي عاشقش ميشوند دلشان گير ميكند پيش همان يك نفر و نگاهشان فرق ميكند دستشان عرق ميكند گرم و سردشان ميشوند اينبار يا مي رسند يا نمي رسند كه اگر دومي باشد بعداز آن چه بخواهند چه نخواهند عاشق پدر بچه هايشانند و تمام آنچه كه برايشان گذشته را فراموش ميكنند ، راحت نيست اما آنها ديگر يك زن اند كنار آمدن را بلدند صبوري را هرشب دوره ميكنند.
آن ها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند اما يك بار براي هميشه يكجا همه چيز را فراموش ميكنند اما مرد ها يك بار عاشق ميشوند يك بار اعتماد ميكنند و بعد از آن اگر همان چيزي كه آن ها ميخواهند نشود همه چيز برایشان بی اهمیت میشود حتي همان زن ها .
اصلا همان هايند كه باعث همه ي اين نرسيدن ها مي شوند.مورد زیاد داشتیم
خخخخ
تو مدرسه دخترونه تا قبل از دانشگاهش پرررراین چیزایی که گفتی
خخخ

فقط
در مورد دوران پشت کنکوری حرفی نزدی
تو این دوره تکلیف چیه
@بچه-مردم.m* در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
فااطمه در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
دخترها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند ، اولين بار در بدو بدو هاي بدوهاي عصر هاي تابستان است در لي لي و تيله بازي هاي پاييز در مشق نوشتن هاي با موهاي خرگوشي كنار بخاريِ زمستان است اين را در بهار كه محله شان را عوض كردند و ديگر كسي نيست كه با هم تيله بازي كنند و كارت بياندازند و مشق هاي يكديگر را خطي خطي كنند و براي هم شكلك در بياورند ميفهمند .
بعد از آن روزيست كه مادرشان به آنها ياد ميدهد كه چطور روسري رويِ سرشان را گره بزنند و موهايشان را بپوشانند ، تا چند وقت نامعلوم شرم خاصي از پسرعمويشان كه حدودا شونزده ، هفده ساله است پيدا مي كنند .
دوازده سيزده ساله كه شدند در كوله پشتي هر كدامشان يك دفترچه پر از عكس ها و تكه روزنامه ها و مجله هايي از بازيگر مورد علاقه و فوتباليست هاي تيم هاي اروپايي پيدا ميشود با انواع فال هاي من درآوريشان ، اين روز هايشان هم زود ميگذرد .
هفده سالشان كه شد فكر ميكنند كه خيلي بزرگ شده اند و جلوي آينه مي ايستند و يكي يكي موهاي زير ابروهايشان را تميز ميكنند و فقط به عشق استاد ديفرانسيل و حسابانشان رياضي كنكور را تا هفتاد درصد هم ميزنند بعد از آن دانشگاه قبول ميشوند و دست اول نه مي گذارند و نه برمي دارند با يكي از پسربچه هاي هم سن و سال خودشان جزوه رد و بدل ميكنند و تا مدت ها به همان يك نفر فكر ميكنند اما بعد از آن سر و كله ي يك نفر لعنتي پيدا ميشود كه دوست داشتنش انگار با همه ي آن قبلي ها فرق ميكند انگار كه نه راستي راستي عاشقش ميشوند دلشان گير ميكند پيش همان يك نفر و نگاهشان فرق ميكند دستشان عرق ميكند گرم و سردشان ميشوند اينبار يا مي رسند يا نمي رسند كه اگر دومي باشد بعداز آن چه بخواهند چه نخواهند عاشق پدر بچه هايشانند و تمام آنچه كه برايشان گذشته را فراموش ميكنند ، راحت نيست اما آنها ديگر يك زن اند كنار آمدن را بلدند صبوري را هرشب دوره ميكنند.
آن ها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند اما يك بار براي هميشه يكجا همه چيز را فراموش ميكنند اما مرد ها يك بار عاشق ميشوند يك بار اعتماد ميكنند و بعد از آن اگر همان چيزي كه آن ها ميخواهند نشود همه چيز برایشان بی اهمیت میشود حتي همان زن ها .
اصلا همان هايند كه باعث همه ي اين نرسيدن ها مي شوند.مورد زیاد داشتیم
خخخخ
تو مدرسه دخترونه تا قبل از دانشگاهش پرررراین چیزایی که گفتی
خخخ

فقط
در مورد دوران پشت کنکوری حرفی نزدی
تو این دوره تکلیف چیه
نمیدونم باید از اونیکه نوشته سوال کنم

خودم بعضی جاهاشو قبول ندارم
-
@بچه-مردم.m* در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
فااطمه در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
دخترها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند ، اولين بار در بدو بدو هاي بدوهاي عصر هاي تابستان است در لي لي و تيله بازي هاي پاييز در مشق نوشتن هاي با موهاي خرگوشي كنار بخاريِ زمستان است اين را در بهار كه محله شان را عوض كردند و ديگر كسي نيست كه با هم تيله بازي كنند و كارت بياندازند و مشق هاي يكديگر را خطي خطي كنند و براي هم شكلك در بياورند ميفهمند .
بعد از آن روزيست كه مادرشان به آنها ياد ميدهد كه چطور روسري رويِ سرشان را گره بزنند و موهايشان را بپوشانند ، تا چند وقت نامعلوم شرم خاصي از پسرعمويشان كه حدودا شونزده ، هفده ساله است پيدا مي كنند .
دوازده سيزده ساله كه شدند در كوله پشتي هر كدامشان يك دفترچه پر از عكس ها و تكه روزنامه ها و مجله هايي از بازيگر مورد علاقه و فوتباليست هاي تيم هاي اروپايي پيدا ميشود با انواع فال هاي من درآوريشان ، اين روز هايشان هم زود ميگذرد .
هفده سالشان كه شد فكر ميكنند كه خيلي بزرگ شده اند و جلوي آينه مي ايستند و يكي يكي موهاي زير ابروهايشان را تميز ميكنند و فقط به عشق استاد ديفرانسيل و حسابانشان رياضي كنكور را تا هفتاد درصد هم ميزنند بعد از آن دانشگاه قبول ميشوند و دست اول نه مي گذارند و نه برمي دارند با يكي از پسربچه هاي هم سن و سال خودشان جزوه رد و بدل ميكنند و تا مدت ها به همان يك نفر فكر ميكنند اما بعد از آن سر و كله ي يك نفر لعنتي پيدا ميشود كه دوست داشتنش انگار با همه ي آن قبلي ها فرق ميكند انگار كه نه راستي راستي عاشقش ميشوند دلشان گير ميكند پيش همان يك نفر و نگاهشان فرق ميكند دستشان عرق ميكند گرم و سردشان ميشوند اينبار يا مي رسند يا نمي رسند كه اگر دومي باشد بعداز آن چه بخواهند چه نخواهند عاشق پدر بچه هايشانند و تمام آنچه كه برايشان گذشته را فراموش ميكنند ، راحت نيست اما آنها ديگر يك زن اند كنار آمدن را بلدند صبوري را هرشب دوره ميكنند.
آن ها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند اما يك بار براي هميشه يكجا همه چيز را فراموش ميكنند اما مرد ها يك بار عاشق ميشوند يك بار اعتماد ميكنند و بعد از آن اگر همان چيزي كه آن ها ميخواهند نشود همه چيز برایشان بی اهمیت میشود حتي همان زن ها .
اصلا همان هايند كه باعث همه ي اين نرسيدن ها مي شوند.مورد زیاد داشتیم
خخخخ
تو مدرسه دخترونه تا قبل از دانشگاهش پرررراین چیزایی که گفتی
خخخ

فقط
در مورد دوران پشت کنکوری حرفی نزدی
تو این دوره تکلیف چیه
نمیدونم باید از اونیکه نوشته سوال کنم

خودم بعضی جاهاشو قبول ندارم
-
من خودم این جوری نبودم
ینی حس و حالش نبود
هنوزم نیس
اما همیشه میگن اونایی که اهل این جور چیزا نیستن یه روزی بدجور دلشون گیر میکنه /.....
@بچه-مردم.m* در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
من خودم این جوری نبودم
ینی حس و حالش نبود
هنوزم نیس
اما همیشه میگن اونایی که اهل این جور چیزا نیستن یه روزی بدجور دلشون گیر میکنه /.....
اوه
اوه
خدا بداد برسه
-
من خودم این جوری نبودم
ینی حس و حالش نبود
هنوزم نیس
اما همیشه میگن اونایی که اهل این جور چیزا نیستن یه روزی بدجور دلشون گیر میکنه /.....
@بچه-مردم.m* در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
من خودم این جوری نبودم
ینی حس و حالش نبود
هنوزم نیس
اما همیشه میگن اونایی که اهل این جور چیزا نیستن یه روزی بدجور دلشون گیر میکنه /.....
خودتون میگید میگن......
-
واقعا نمیدونم چرا دخترا بازی با ماها رو دوس دارن!البته بعضیاشون!مگه ما چه گناهی کردیم

-
دخترها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند ، اولين بار در بدو بدو هاي بدوهاي عصر هاي تابستان است در لي لي و تيله بازي هاي پاييز در مشق نوشتن هاي با موهاي خرگوشي كنار بخاريِ زمستان است اين را در بهار كه محله شان را عوض كردند و ديگر كسي نيست كه با هم تيله بازي كنند و كارت بياندازند و مشق هاي يكديگر را خطي خطي كنند و براي هم شكلك در بياورند ميفهمند .
بعد از آن روزيست كه مادرشان به آنها ياد ميدهد كه چطور روسري رويِ سرشان را گره بزنند و موهايشان را بپوشانند ، تا چند وقت نامعلوم شرم خاصي از پسرعمويشان كه حدودا شونزده ، هفده ساله است پيدا مي كنند .
دوازده سيزده ساله كه شدند در كوله پشتي هر كدامشان يك دفترچه پر از عكس ها و تكه روزنامه ها و مجله هايي از بازيگر مورد علاقه و فوتباليست هاي تيم هاي اروپايي پيدا ميشود با انواع فال هاي من درآوريشان ، اين روز هايشان هم زود ميگذرد .
هفده سالشان كه شد فكر ميكنند كه خيلي بزرگ شده اند و جلوي آينه مي ايستند و يكي يكي موهاي زير ابروهايشان را تميز ميكنند و فقط به عشق استاد ديفرانسيل و حسابانشان رياضي كنكور را تا هفتاد درصد هم ميزنند بعد از آن دانشگاه قبول ميشوند و دست اول نه مي گذارند و نه برمي دارند با يكي از پسربچه هاي هم سن و سال خودشان جزوه رد و بدل ميكنند و تا مدت ها به همان يك نفر فكر ميكنند اما بعد از آن سر و كله ي يك نفر لعنتي پيدا ميشود كه دوست داشتنش انگار با همه ي آن قبلي ها فرق ميكند انگار كه نه راستي راستي عاشقش ميشوند دلشان گير ميكند پيش همان يك نفر و نگاهشان فرق ميكند دستشان عرق ميكند گرم و سردشان ميشوند اينبار يا مي رسند يا نمي رسند كه اگر دومي باشد بعداز آن چه بخواهند چه نخواهند عاشق پدر بچه هايشانند و تمام آنچه كه برايشان گذشته را فراموش ميكنند ، راحت نيست اما آنها ديگر يك زن اند كنار آمدن را بلدند صبوري را هرشب دوره ميكنند.
آن ها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند اما يك بار براي هميشه يكجا همه چيز را فراموش ميكنند اما مرد ها يك بار عاشق ميشوند يك بار اعتماد ميكنند و بعد از آن اگر همان چيزي كه آن ها ميخواهند نشود همه چيز برایشان بی اهمیت میشود حتي همان زن ها .
اصلا همان هايند كه باعث همه ي اين نرسيدن ها مي شوند.این پست پاک شده! -
این پست پاک شده!
@javadm328 در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
فااطمه در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
دخترها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند ، اولين بار در بدو بدو هاي بدوهاي عصر هاي تابستان است در لي لي و تيله بازي هاي پاييز در مشق نوشتن هاي با موهاي خرگوشي كنار بخاريِ زمستان است اين را در بهار كه محله شان را عوض كردند و ديگر كسي نيست كه با هم تيله بازي كنند و كارت بياندازند و مشق هاي يكديگر را خطي خطي كنند و براي هم شكلك در بياورند ميفهمند .
بعد از آن روزيست كه مادرشان به آنها ياد ميدهد كه چطور روسري رويِ سرشان را گره بزنند و موهايشان را بپوشانند ، تا چند وقت نامعلوم شرم خاصي از پسرعمويشان كه حدودا شونزده ، هفده ساله است پيدا مي كنند .
دوازده سيزده ساله كه شدند در كوله پشتي هر كدامشان يك دفترچه پر از عكس ها و تكه روزنامه ها و مجله هايي از بازيگر مورد علاقه و فوتباليست هاي تيم هاي اروپايي پيدا ميشود با انواع فال هاي من درآوريشان ، اين روز هايشان هم زود ميگذرد .
هفده سالشان كه شد فكر ميكنند كه خيلي بزرگ شده اند و جلوي آينه مي ايستند و يكي يكي موهاي زير ابروهايشان را تميز ميكنند و فقط به عشق استاد ديفرانسيل و حسابانشان رياضي كنكور را تا هفتاد درصد هم ميزنند بعد از آن دانشگاه قبول ميشوند و دست اول نه مي گذارند و نه برمي دارند با يكي از پسربچه هاي هم سن و سال خودشان جزوه رد و بدل ميكنند و تا مدت ها به همان يك نفر فكر ميكنند اما بعد از آن سر و كله ي يك نفر لعنتي پيدا ميشود كه دوست داشتنش انگار با همه ي آن قبلي ها فرق ميكند انگار كه نه راستي راستي عاشقش ميشوند دلشان گير ميكند پيش همان يك نفر و نگاهشان فرق ميكند دستشان عرق ميكند گرم و سردشان ميشوند اينبار يا مي رسند يا نمي رسند كه اگر دومي باشد بعداز آن چه بخواهند چه نخواهند عاشق پدر بچه هايشانند و تمام آنچه كه برايشان گذشته را فراموش ميكنند ، راحت نيست اما آنها ديگر يك زن اند كنار آمدن را بلدند صبوري را هرشب دوره ميكنند.
آن ها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند اما يك بار براي هميشه يكجا همه چيز را فراموش ميكنند اما مرد ها يك بار عاشق ميشوند يك بار اعتماد ميكنند و بعد از آن اگر همان چيزي كه آن ها ميخواهند نشود همه چيز برایشان بی اهمیت میشود حتي همان زن ها .
اصلا همان هايند كه باعث همه ي اين نرسيدن ها مي شوند.اولش یه چیزی به ذهنم رسید ولی اخرایش را که خواندم این بار باورم شد که :
یا من هنوز مرد نشده ام و دلنبستهام و دل نبسته اند (قسمت دومش قطعی است خخ)
و یا ........هنوز مونده پس!خیلیم خوبه!بذار کنکورتو بدی بعدش در دلتو باز کن!الان موقش نیسش

-
@javadm328 در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
فااطمه در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
دخترها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند ، اولين بار در بدو بدو هاي بدوهاي عصر هاي تابستان است در لي لي و تيله بازي هاي پاييز در مشق نوشتن هاي با موهاي خرگوشي كنار بخاريِ زمستان است اين را در بهار كه محله شان را عوض كردند و ديگر كسي نيست كه با هم تيله بازي كنند و كارت بياندازند و مشق هاي يكديگر را خطي خطي كنند و براي هم شكلك در بياورند ميفهمند .
بعد از آن روزيست كه مادرشان به آنها ياد ميدهد كه چطور روسري رويِ سرشان را گره بزنند و موهايشان را بپوشانند ، تا چند وقت نامعلوم شرم خاصي از پسرعمويشان كه حدودا شونزده ، هفده ساله است پيدا مي كنند .
دوازده سيزده ساله كه شدند در كوله پشتي هر كدامشان يك دفترچه پر از عكس ها و تكه روزنامه ها و مجله هايي از بازيگر مورد علاقه و فوتباليست هاي تيم هاي اروپايي پيدا ميشود با انواع فال هاي من درآوريشان ، اين روز هايشان هم زود ميگذرد .
هفده سالشان كه شد فكر ميكنند كه خيلي بزرگ شده اند و جلوي آينه مي ايستند و يكي يكي موهاي زير ابروهايشان را تميز ميكنند و فقط به عشق استاد ديفرانسيل و حسابانشان رياضي كنكور را تا هفتاد درصد هم ميزنند بعد از آن دانشگاه قبول ميشوند و دست اول نه مي گذارند و نه برمي دارند با يكي از پسربچه هاي هم سن و سال خودشان جزوه رد و بدل ميكنند و تا مدت ها به همان يك نفر فكر ميكنند اما بعد از آن سر و كله ي يك نفر لعنتي پيدا ميشود كه دوست داشتنش انگار با همه ي آن قبلي ها فرق ميكند انگار كه نه راستي راستي عاشقش ميشوند دلشان گير ميكند پيش همان يك نفر و نگاهشان فرق ميكند دستشان عرق ميكند گرم و سردشان ميشوند اينبار يا مي رسند يا نمي رسند كه اگر دومي باشد بعداز آن چه بخواهند چه نخواهند عاشق پدر بچه هايشانند و تمام آنچه كه برايشان گذشته را فراموش ميكنند ، راحت نيست اما آنها ديگر يك زن اند كنار آمدن را بلدند صبوري را هرشب دوره ميكنند.
آن ها عاشق ميشوند زياد هم ميشوند اما يك بار براي هميشه يكجا همه چيز را فراموش ميكنند اما مرد ها يك بار عاشق ميشوند يك بار اعتماد ميكنند و بعد از آن اگر همان چيزي كه آن ها ميخواهند نشود همه چيز برایشان بی اهمیت میشود حتي همان زن ها .
اصلا همان هايند كه باعث همه ي اين نرسيدن ها مي شوند.اولش یه چیزی به ذهنم رسید ولی اخرایش را که خواندم این بار باورم شد که :
یا من هنوز مرد نشده ام و دلنبستهام و دل نبسته اند (قسمت دومش قطعی است خخ)
و یا ........هنوز مونده پس!خیلیم خوبه!بذار کنکورتو بدی بعدش در دلتو باز کن!الان موقش نیسش
این پست پاک شده! -
-
درود و وقت بخیر
-
درود و وقت بخیر
@Dr.Bernosi در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
درود و وقت بخیر
دکتر شما با سلام دادن مشکلی داری؟؟؟تا حالا سلام ندیدم بدی ولی دیدم که میگی درود
-
درود فارسی سلام!هیچ فرقی بین این دو نیسش! ولی من درود رو بیشتر دوس دارم
-
درود و وقت بخیر
-
واقعا نمیدونم چرا دخترا بازی با ماها رو دوس دارن!البته بعضیاشون!مگه ما چه گناهی کردیم

@Dr.Bernosi در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
واقعا نمیدونم چرا دخترا بازی با ماها رو دوس دارن!البته بعضیاشون!مگه ما چه گناهی کردیم

ببخشینا ولی پسرای این مدلی هم داریم
فقط دخترا نیستن -
@Dr.Bernosi در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
واقعا نمیدونم چرا دخترا بازی با ماها رو دوس دارن!البته بعضیاشون!مگه ما چه گناهی کردیم

ببخشینا ولی پسرای این مدلی هم داریم
فقط دخترا نیستن@بچه-مردم.m* در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
@Dr.Bernosi در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
واقعا نمیدونم چرا دخترا بازی با ماها رو دوس دارن!البته بعضیاشون!مگه ما چه گناهی کردیم

ببخشینا ولی پسرای این مدلی هم داریم
فقط دخترا نیستنمن بدون استثناها گفتم
-
انقد دختروپسر خوب کمن که اصن پیدا نمیشن!خدا بدادمون برسه
-
@Dr.Bernosi در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
درود و وقت بخیر
دکتر شما با سلام دادن مشکلی داری؟؟؟تا حالا سلام ندیدم بدی ولی دیدم که میگی درود
-
انقد دختروپسر خوب کمن که اصن پیدا نمیشن!خدا بدادمون برسه
@Dr.Bernosi در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
انقد دختروپسر خوب کمن که اصن پیدا نمیشن!خدا بدادمون برسه
نمونس من
دختر گل ......گل دختر ..........خخخخخ
یکم همچین شلوغ کارم ولی خیلی خوبم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن
بعضیاشون غمگینن
بعضیا بی حس و بی حالن
بعضیا خیلیی شادن
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم
راستش بعد از موضوعِ «قشنگترین تعریف»، یهوقتایی میشد که یهچیزی رو میخواستم درونش بنویسم ولی میدیدم این یه «تعریف» نیست. برای همین تصمیم گرفتم این موضوع رو ایجاد کنم.
اینجا بیاین از لحظههاتون بنویسین. از یه «آن». از اون لحظهای که انگار همهچیز در بهجاترین شکل ممکن خودش بود. مثل اون لحظهای که دوتا قطعه رو جا میزنن و صدای جا رفتنش به جون آدم جلا میده. اینجا از اون لحظهای بنویسین که انگار دنیا حتی برای یکلحظه مال شما بود.
از یه خط چشم که امروز درست کشیدی، از اینکه امروز کیک پختی و خوشمزه شده، از اینکه امروز یه لایی تمیز کشیدی و ذوق خودتو کردی، از اینکه توی فیفا رو دستت نیست و امروز همه رو سوسک کردی بگیر، تا کارای گندهگنده، تا قبول شدن توی فلان آزمون و گرفتن گواهینامه و اومدن یه رفیق قدیمیِ مهاجرتکرده به ایران... و هزارتا اتفاق ریز و درشت دیگه.
دلم میخواد این موضوع «بوی امید» بده.
همین
سلام بچه ها
خوبین؟
مطمئنم که توی این سال از ChatGPT استفاده کردی. شاید برای تکالیف، شاید برای سوالات خفن یا شاید حتی برای دقایق خندهدار!
چند روزی هست chatgpt داره برای کاربرها یه پیام میده در مورد سال ۲۰۲۵ که به مرور برای کاربرها فعال میشه
نمیدونم برای شما هم فعال شده یا نه؟
از لینک زیر می تونی بهش دسترسی داشته باشی
https://www.chatgpt.com/?q=YourYearWithChatGPT
ببینید به شما چی میگه؟
از تجربه هاتون بگین و بگین برای چیا استفاده می کنید
اگه دوست داشتی اسکرین شات هم برامون بفرستید
بعضی وقتها حال آدم اونقدر بد میشه که حتی نمیدونه با چه کلماتی باید توصیفش کنه... دیشب من همینطور بودم اما وقتی چند آیه از قرآن خوندم دیدم واقعا بعضی آیاتش یه آرامش عجیبی به دل میدن
برای همین دوست دارم توی این تاپیک مجموعهای از همین جملات و محتواها بزاریم ، در صدرش آیههایی از قرآن که آرامشبخشن و همینطور فیلمها، عکسها یا جملههایی که میتونن حس خوبی منتقل کنن و آروممون کنن
اینجوری هر وقت حالمون بد شد بیایم اینجا سر بزنیم، بخونیم و ببینیم و حالمون یه کم بهتر بشه امیدوارم توی لحظههای سخت این کلمات و تصاویر بتونن پناه دلمون باشن
خب با یه چالش خوب اومدم سراغتون
نفر اول ٬ %(#ff0000)[بیست حقیقت] از خودشو میگه و بعد ٬ نام کاربری کسی که میخوادو زیر پستش تگ میکنه .
من ( یا اگه خواست خودش ) به اون کاربر آدرس اینجا رو پ.خ میدیم و باخبرشون میکنیم که شما ازشون چی خواستین ؛ این به این معنیه که به گفتن بیست حقیقتِ خودش دعوت شده(البته امیدوارم تگا برای همه کار کنن )
پس اونم میاد و بیستای خودشو میگه و نام نفر بعدی رو زیر پستش میاره تا دوباره....
حـــــالا موضوع اصلی اینجـاست ؛ خیلیا شاید بگن.. بیست حقیقت از چی ؟
این بیست حقیقت میتونه راجب %(#0099ff)[خودتون] ٬ %(#e100ff)[اعتقاداتتون] به %(#00ccff)[موضوعات مختلف] ٬ %(#9900ff)[علاقتون به جایی]٬ کسی ٬ انجام کاری ٬ چیزی یا شایدم %(#00ff09)[استعدادا و طـــرز فکرو]...... باشه ! در کل چیزایی که فکر میکنید جالبه بقیه راجبتون بدونن....درسته اولش شاید آسون نباشه ٬ اما خوب میشه یه نگاهی به نکته ها وچیزایی که از خودمون میدونیم بندازیم.
**اگه بیشتر از یه بار دعوت شدین میتونین بیستای دیگه بنویسین ( که یکم سخته ) یا فقطـــ بیاین و اسم کاربری رو که میخواین بنویسین یا اصلا کلا کاری نکنین
پس همتون بیست حقیقتِ خودتونو آماده کنین که شاید شما هم به رو کردنش دعوت بشین !
خب به عنوان نفر اول دعوت میکنم از آدمین هامون خب هر کدوم خواستید تشوریف بیارید
@alireza_ysf75 @فااطمه @بهاره @M.an
اخراج نشوم صلوات
داشتم داستان شروع استارتاپهای خارجی رو میخوندم و دیدم اکثرشون با به اشتراک گذاشتن محصول اولیهشون توی Hacker News و Product Hunt خیلی کمک گرفتن: هم بازخورد گرفتن، هم شناخته شدن و مسیرشون سریعتر جلو رفت.
مثل Dropbox وقتی فقط یه ویدئو کوتاه دمو داشت، اون رو توی Hacker News منتشر کرد. هزاران نفر دیدن، عضو لیست انتظار شدن و همین شد جرقهی رشدش.
یا Notion یکی از بزرگترین جهشهاش رو بعد از لانچ در Product Hunt گرفت؛ بازخوردها باعث شد خیلی سریعتر مسیر توسعه رو درست کنن.
.
اون موقع به خودم گفتم: «چرا ما یه جای رایگان نداشته باشیم که هر نفر محصول یا ایدهش رو معرفی کنه و بازخورد واقعی بگیره؟»
برای همین کانال «شروع» رو زدم. صرفاً برام بودن یه جایی مثل Hacker News بودن مهمه و هر کسی که این کارو بهتر بلده میتونه بهم بگه تا من کمکش کنم و کلا قید کانالو بزنم.
این کانال رو زدم تا هر کسی که چیز جدیدی لانچ کرد یا میخواست ایدهای رو تست کنه، سریع بازخورد بگیره از یه جامعه واقعی. من میتونم کمک کنم اعضای کانال زیاد بشن، ولی محتوای واقعی و ارزشمند برمیگرده به شما و فعالیتتون.
لینک کانال :https://t.me/IRstartnews
|


شعردانه


