Your browser does not seem to support JavaScript. As a result, your viewing experience will be diminished, and you have been placed in read-only mode.
Please download a browser that supports JavaScript, or enable it if it's disabled (i.e. NoScript).
چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست
روی تو مگر آینه لطف الهیست حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست
نذر کردم تا بیایی هرچه دارم مال تو چشم های خسته پر انتظارم مال تو یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو آرزویم هیچ ، قلب بیقرارم مال تو !
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
ﺑﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ یک ﺯﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﺩﻩ ﺣﺴﺎﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ﮐﺒﻮﺗﺮﺍﻧﻪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻡ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ..........
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت... به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻮ ﺗﻼﻃﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﺧﯿﺰﺵ ﻣﻮﺟﻬﺎ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﭼﮑﺎﺭ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭﺩ..........
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم و الله ما راینا حبا بلا ملامه
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
از خون دل نوشتم نزدیکِ دوست نامه اِنّی رَأیْتُ دَهْرَاً مِنْ هِجْرِکَ الْقیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
مثل باران چشمهایت دیدنی است ٬ شهر خاموش نگاهت دیدنی است
زندگانی معنی لبخند توست ٬ خنده هایت بی نهایت دیدنی است...
ای در دل من میل و تمنا همه تو وندر سـر من مایه سودا همه تو
هرچنـــــد به روزگار در مینگرم امروز هـمه تویی و فردا همه تو
آبان هوایش غرق دلتنگیست عطرِ تو را در مشتِ خود دارد
فهمیده خیلی دوستت دارم هِی پشت هم با عشق میبارد...
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تورا از تو گفتم با دلم ، کوتاه آمد؛ گریه کرد . گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم چون سخت بود، در دلِ سنگش اثر نکرد!
مطلب ما بی دلان از چشم بستن خواب نیست در به روی آرزوی خام می بندیم ما
میان شیشه و سنگ است خصمی دیرین
دل مرا و ترا چون توان به هم پیوست ؟
بی حوصلگی،دلیل بی صبری بود بالای سرم هوا فقط ابری بود جوری كه دلم خواست،نچرخید اين چرخ حتی خود اختیار من جبری بود
هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
شاخه ها پژمرده است. سنگ ها افسرده است. رود مینالد. جغد میخواند. غم بیاویخته با رنگ غروب. میتراود ز لبم قصه سرد: دلم افسرده در این تنگ غروب.
من پیر فنا بدم جوانم کردی من مرده بدم ز زندگانم کردی می ترسیدم که گم شوم در ره تو اکنون نشوم گم که نشانم کردی
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت ؟