من اینجا بس دلم تنگ است ...
و هر سازی که میبینم بد آهنگ است...
بیا ..
ره توشه برداریم ...
قدم در راه بی برگشت بگذارییم...
ببینیم آسمان هر کجا ... آیا همین رنگ است
کاش من هم چون تو
فارغ از دغدغه تنهایی
کوله بار سفری می بستم
تا به آن آبی دور تا به آن سبز خیال
چه کنم می ترسم
که من از وحشت تنها بودن
دل به این شهر غریب
دل به این غربت و غمها دادم
...