-
ای جان چو رو نمودی
جان و دلم ربودی... -
-
میروم خسته و افسـرده و زار
سـوی منزلگــه ویرانه خویش
به خـدا می برم از شهـــر شما
دل شوریــده و دیوانــه خویش
می برم تا که در ان نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گنـاه
شستشویش دهم از لکه عشــق
زین همـــه خواهش بیجا وتباه
می برم تا زتو دورش ســـازم
زتو ،ای جلــــوه امید محــــال
می برم زنـــده بگورش سازم
تا از این پس نکنــد یاد وصال
ناله می لرزد،می رقصد اشک
آه ، بگــــذار که بگریزم مـــن
از تو ، ای چشمه جوشان گناه
شایـد آن به کـه بپرهیـــزم من
بخـــدا غنچـــــه شـــادی بودم
دست عشق آمد و از شاخـم چید
شعلــه آه شد م ، صــد افسوس
که لبــم باز بر آن لب نرسیـــد
عاقبت بنــد سفـــر پایـــم بست
میروم، خنده به لب،خونین دل
می روم از دل من دست بردار
ای امیـــــد عبث بی حاصــــل...
فروغ فرخزاد -
«به کجا چنین شتابان؟»
گَوَن از نسیم پرسید
«دلِ من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»
«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم...»
«به کجا چنین شتابان؟»
«به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم»
«سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلامِ ما را»
محمد رضا شفیعی کدکنی -
خوش به حال دل فرهاد که در مدت عمر
مزه ی تلخ ترین خاطره اش شیرین بود... -
sheydadb37 در
شعردانه
گفته است:
خوش به حال دل فرهاد که در مدت عمر
مزه ی تلخ ترین خاطره اش شیرین بود...زیبا بود
-
گفته بودی که تمامم به وفا
برو ای شوخ که بس مختصری -
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دوعالم ندهم لذت بیماری را -
پیر میخانه چه خوش گفت به دُردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند -
دنبال من نگرد قصه تمام شد
آن شب سکوت من ختم کلام شددنبال من نیا من خانه نیستم
با راز این سفر بیگانه نیستمدنبال من نگرد این یک ترانه نیست
از تو بریده ام رفتن بهانه نیستدیگر تمام شد : عالیجناب من !
طعم غلیظ عشق ماسید در دهن !سردابه سکوت از جنس من نبود
من یک قلندرم نه لات در به در
من روح جنگلم نه ناجی بشردینبال من نگرد دنبال من نیا
من رشد کرده ام از کوچه تا خداروی حصیر آب بر سقف صد کتاب
پرواز می کنم آزاد و بی نقابدنبال من نگرد دیگر تمام شد
آن شب سکوت من ختم کلام شدعطسه های نحس
اندیشه فولادوند -
یک بوسه زتو خواستمو شش دادی
شاگرد ک بودی ک چنین استادی -
چارده مهره شطرنج همه مات شدند
چون دلم خواست تو سردار قشونم باشی -
دانى كه آرزوى تو
تنهاست در دلم...؟!هوشنگ ابتهاج
-
سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم ترا
هر قدر افشرده ای دل را، بیفشارم ترا
صائب تبریزی
-
دل قطره قطره شد
تا عشق شد
تا يار شد.. -
به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را ، غافلی دیگر...فاضل نظری
-
چند گاهی بیلب و بیگوش شو
وانگهان چون لب حریف نوش شوچند گفتی نظم و نثر و راز فاش
خواجه یک روز امتحان کن گنگ باش... -
آذر همان دختر عاشق سر به هواست
که بین
عشق پاییز و زمستان
بلاتکلیف میسوزد
گاهی با گرمای پاییز
گاهی با سوز زمستان