Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. از روزای اول دانشگاهت بگو 🙂
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
د
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
د
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
د
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد
بیاین انگیزه بدین
د
به کسی ک پشت مونده پشیمون نیست ولی روحیه شو باخته
بحث آزاد
از روزای اول دانشگاهت بگو 🙂
M.anM
Topic thumbnail image
بحث آزاد

از روزای اول دانشگاهت بگو 🙂

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
215 دیدگاه‌ها 68 کاربران 19.7k بازدیدها
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • dan-lD آفلاین
    dan-lD آفلاین
    dan-l
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #135

    😂 یادمه اولین امتحانی که رفته بودم پیام نور ... چون من برای کنکور میخوندم اصلا نه کلاس میرفتم و نه کتاب هاشو خریده بودم. فکر کنم درس اصول مدیریت سازمانی یا همچین چیزی بود رفته بودم بعد با استدلال های شخصی خودم :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: شروع کردم به حل کردن سوالا. 40 تا تست بود. توی 10-15 دقیقه تمومش کردم 😂 وقتی برگه رو تحویل میدادم اینطوری نگاه میکردن 😳 😱 😨 😨 😨

    :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: 😄 :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: استاده میگفت واییییییی

    ولی فکرشو نمیکرد که همش شانسی بود 😕 برای اینکه این حسه بمونه و فکراشون در موردم خراب نشه زود صحنه رو ترک کردم تا غلطا اشکارنشده :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: چون استاد داشت جواب هامو نگاه میکرد. نمره ام شده بود فکر کنم 7.5 و اینا 😕 از 20

    یه بار هم ازمون زبان بود. 40 تا سوال رو توی 7 دقیقه جواب دادم :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: دو خانم پشت سرم بودن هی میگفتن به همدیگه برسون دیگه برسون ... منم اخر ازمون بود داشتم نگاه میکردم مراقب کجاس برگه رو تحویل بدم برم. برگشتم عقب رو نگاه کردم. بعد یکیشون فکر کرد میخوام تقلب بدم 😕
    گرچه خواهرم گفت تقلب میدادی خب بیچاره ها 😕 منم گفتم بیچاره ها خب میخوندن 😕 ولی کلا فکر نکنم ازمونشون مثل مال من بود .خیلی خوش گذشت زبان 15 گرفته بودم از 20 ... اون روز چون درس داشتم عجله میکردم فقط برم خونه درس رو شروع کنم.

    بعد اینکه از روزای اول بخوام بگم سه صحنه یادم بود : 1. اولین و تنها جلسه ای که سر کلاس رفتم اون روزش کل محیط دانشگاه پر بود و جالبیش اینجا بود که همگی بلا استثنا 2 نفره نشسته بودن یه پسر یه دختر :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: یه حس عجیبی داده بود ولی نمیدونم چی 😕 شبیه یه چیزی بود اون وضعیت.

    1. اون روز کلاس زبان داشتیم استاد هم خانم بود یادمه کلی توی کلاس و کلی بعده کلاس باهم حرف زدیم و گفته بودم که پشت کنکورم و... خیلی استاد خوب و مهربانی بودن -نمیدونم فکر کنم گفتن دخترشون هم پشت کنکور بود :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: داشت سوال میکرد چطوری میخونی و کلاس میری و اینا...

    2. یادمه اخرین بار که داشتم از دانشگاه میومدم بیرون که برم خونه یه دختر خوشگلی بود نشسته بود روی نیمکتی تنها ..... من نگاه کردم اونم نگاه کرد یه جورایی با نگاه هاش میگفت بیا بشین کنار حرف بزنیم :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: .... حیف شد خوشم اومده بود ازش ولی چون با خودم میگفتم من تو این دانشگاه زیاد کاری ندارم و میرم و راه جدا میشه پس به نظر میرسه بهتر باشه که این مورد رو بیخیال بشم.

    در کل خیلی باحال بود 😄

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    19
    • romisaR آفلاین
      romisaR آفلاین
      romisa
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط romisa انجام شده
      #136

      خب از روز ثبت نام شروع می کنم ۱۵/۱۰/۹۷
      اینجا به خاطر افزایش انگیزه بچه ها می نویسم
      تقریبا ۱.۵ نصفه شب خوابیدم :| و ۵.۵ صبح خودکار پا شدم :| هرکاری میکردم از ذوق خوابم نمیومد هی میگفتم سارا حداقل نیم ساعت بیشتر بخواب زیر چشات پف نکنه روز اولی ، هنوز کلی مونده تا بری ثبت نام ولی اخرش دیدم خوابم نمیاد پا شدم
      مدارکو روز قبلش چک کرده بودم بچه ها یادتون نره اصل مدرک متوسطه و پیش رو باید ببرید اون ابی و زرده که شبیه لوح تقدیره :|
      اونا رو حتما همراه خودتون ببرید
      خانومه برگشت گفت پسرایی که گواهی موقتشون مهر نداره باید برگردن شهرشون مهرش کنن یا اصلشو بیارن البته دخترا اشکالی نداره :| (تبعیض به نفع دخترا :| 😂 )
      خب بگذریم
      چه اتفاقایی که نیفتاد :| 😂
      من روز ثبت نام با سه تا از دوستام قرار گذاشتم ۴ نفری رفتیم اونروز دانشگاهو گذاشتیم رو سرمون 😐 یعنی جایی نبود که نگشته باشیم یا نرفته باشیم توو دانشگاه 😐 از ازمایشگاه بافت شناسی و پاتولوژی که پر میکروسکوپه بگیر تا حتی فناوری اطلاعات که پره کامپیوتره
      جالب اینجا بود که دو تا از دوستام خیلی با هم مشکل دارن یعنی وقتی همدیگرو می بینن یکی صورتشو می کنه سمت مشرق اون یکی برمیگردونه سمت مغرب 😐 ولی اونروز عجیب با هم خوب بودن 😐
      بریم سر تحویل مدارک
      اونایی که پردیس خودگردان بودن اول باید پولو پرداخت میکردن به صورت علی الحساب و کامل و بعد ثبت نامشون میکردن 😐 (جدیدا امارشو دراوردم نه میلیون 😐 ترم یک )
      بعدش اینکه ما ۸.۵ صبح رسیدیم اونجا (دقیقا سر ساعت اعلام شده ) منو باش فک میکردم اولین نفرم که ان تایم رسیدم ، نفر سی و یک بودم 😐 دیگه خودتون حدس بزنید از ساعت چند اونجا اومده بودن 😐 ولی برخلاف من و دوستام ذوقشونو توو چهره هاشون نشون نمیدادن فقط منو دوستام ازمون خوشحالی و لبخند و شادی و خنده می بارید 🙂
      موقع ثبت نام با یکی از ثبت نامی ها هم اشنا شدیم وقتی من داشتم ثبت نام میکردم دوستام تمام امارشو از خواهرش دراوردن 😐
      همیشه فک میکردم نود درصد اونایی که موفق میشن امکانات خوبی بهشون داده شده ، روز ثبت نام خلافش بهم ثابت شد ، رتبش شده بود ۶۰۰ منطقه یک از یه مدرسه عادی
      مادرشو از ده یازده سالگی در اثر بیماری اعصاب از دست داده بود و پدرش زن دوم گرفته بود یه نامادری که ازش نگم براتون 😑😥
      توو یه شرایط سختی درس خونده بود فقط درس ......
      به عشق این اومده بود پزشکی و درس خونده بود که تخصصشو مغزواعصاب بگیره .....
      واقعیت های تلخی که باعث شد منو دوستام به این بیشتر پی ببریم که با وجود مشکلات خیلی سخت هم میشه موفق شد حتی با وجود عدم حمایت عاطفی پدر و مادر ‌....
      خلاصه اینکه (میدونم خلاصه نبود 😐)
      اخرش کارت دانشجویی رو گرفتم و بعدش هم فعالش کردم
      منو دوستام تا ۱۵ دقه بعداز گرفتن کارت همدیگه رو بغل کرده بودیم از خوشحالی 🙃 جلوی همه 😐
      راجبه تغذیه هم توضیح دادن که فقط تا چهارشنبه هر هفته ساعت ۱۲ ظهر میشه کل غذای هفته بعدو رزرو کرد (فک کنم هفته بعدو یادم رفته 😐 یه هفته گرسنگی 😐 اصلا هم قبول نمیکنن اگه رزرو نکرده باشی😑)
      غذاها ارزونن ۱۳۵۰ هر کدومشون
      هرروز دو نوع غذا پخته میشه چون شاید یه دانشجو از یه غذایی خوشش نیاد اون یکی رو میتونه هفته قبلش رزرو کنه
      راستی دو تا املت هم با دوستام روز ثبت نام از دانشگاه گرفتیم اونا ازاد حساب میشن هر کدوم ۵ تومن 😐
      یه املت ۵ تومن😐
      با دوستام خوردنش خیلی چسبید 🙂 اولین املت دانشگاه 🙂 البته دوستام کم مونده بود سرش منو بزنن 😐 میگفتن سارا لقمه های کوچیک بردار واسه ما هم بذار 😐 یکمم یواشتر بخور 😐
      یکی از بهترین روزای عمرم بود 🙂🙃
      بهترین روز دانشگاهم تا الان به یاد دوستام 🙂
      امیدوارم نصیب شما هم بشه 🙂 این حس ثبت نام رشته ای که دوسش داری و براش جنگیدی و این لذت رسیدن بهش ....... خیلیییییی قشنگه
      و اینکه با دوستام رفتم خیلی بهم خوش گذشت 🙂 🙂 🙂

      • پ ن : اسپم ممنوعه 😐 ولی تودلی تگم کنید اگه چیزی بود 🙂

      برای روز ثبت نامتون از الان با همه وجود تلاششششششش کنید .....

      Dr Aryan 0D 1 پاسخ آخرین پاسخ
      97
      • بهارهب آفلاین
        بهارهب آفلاین
        بهاره
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط بهاره انجام شده
        #137

        😂 عاغا یه استادمونو دچار نوسان کردم بدجور
        جلسه اول که اومد من ردیف اول نشسته بودم هرچی سوال موال میپرسید و اینا من جواب میدادم اینم حال کرد یه مثبت عنایت کرد و گفت به نمره پایان ترم اضافه میشه
        گفتم دست خوش
        جلسه بعد خوابم میومد رفتم ردیف آخر کلاس نشستم و خوابیدم
        اسممو صدا زد گفت شما رفتین اون آخر خوابالو شدین همین جلو باشین بهتره
        جلسه بعد که امروز بود ! رفتم ردیف اول نشستم به احترام کلامش 😂
        عاغا دیگه آخرای کلاس حس کردم خیلی گشنمه راه نداشت برم بیرون کلاس با تاخیر شروع شده بود یه نفر که گفت میخوام برم بیرون استاد اجازه نداد منم دیگه اجازه نخواستم که سنگ رو یخ شم همونجا یه آبنبات از کیفم کشیدم بیرون و تا حواسش نبود گذاشتمش گوشه لپم و چه خوشمزه بود لامصب تو همین فضا بودم که دیدم نگام میکنه ... چشام به چشاش اتصالی کرد 😂 گرخیدم سعی کردم آبنباتو از گوشه لپم منتقل کنم رو زبونم و درسته قورت بدم که گفت حالا از این آبنباتا به دوستاتون هم بدین ... من نمیدونم فک کنم از ظاهرم مشخص بود که خیلی خوشمزه اس که اینو گفت 😂 ... بعد رفت ادامه درس داشتم با یه تیکه کاغذ بازی میکردم دیدم ساکت شد... من ولی ادامه دادم .. نگو صدای کاغذ رو مخش بود برگشت گفت شما همون آخر که بودی مشکلی نبودا 😂
        الان به احترام این کلامش جلسه بعد میرم اون آخر میخوابم 😂
        والا ... خلایق هرچه لایق 😂 😐

        Nothing really matters :)

        M مینا مینابم 2 پاسخ آخرین پاسخ
        58
        • بهارهب بهاره

          😂 عاغا یه استادمونو دچار نوسان کردم بدجور
          جلسه اول که اومد من ردیف اول نشسته بودم هرچی سوال موال میپرسید و اینا من جواب میدادم اینم حال کرد یه مثبت عنایت کرد و گفت به نمره پایان ترم اضافه میشه
          گفتم دست خوش
          جلسه بعد خوابم میومد رفتم ردیف آخر کلاس نشستم و خوابیدم
          اسممو صدا زد گفت شما رفتین اون آخر خوابالو شدین همین جلو باشین بهتره
          جلسه بعد که امروز بود ! رفتم ردیف اول نشستم به احترام کلامش 😂
          عاغا دیگه آخرای کلاس حس کردم خیلی گشنمه راه نداشت برم بیرون کلاس با تاخیر شروع شده بود یه نفر که گفت میخوام برم بیرون استاد اجازه نداد منم دیگه اجازه نخواستم که سنگ رو یخ شم همونجا یه آبنبات از کیفم کشیدم بیرون و تا حواسش نبود گذاشتمش گوشه لپم و چه خوشمزه بود لامصب تو همین فضا بودم که دیدم نگام میکنه ... چشام به چشاش اتصالی کرد 😂 گرخیدم سعی کردم آبنباتو از گوشه لپم منتقل کنم رو زبونم و درسته قورت بدم که گفت حالا از این آبنباتا به دوستاتون هم بدین ... من نمیدونم فک کنم از ظاهرم مشخص بود که خیلی خوشمزه اس که اینو گفت 😂 ... بعد رفت ادامه درس داشتم با یه تیکه کاغذ بازی میکردم دیدم ساکت شد... من ولی ادامه دادم .. نگو صدای کاغذ رو مخش بود برگشت گفت شما همون آخر که بودی مشکلی نبودا 😂
          الان به احترام این کلامش جلسه بعد میرم اون آخر میخوابم 😂
          والا ... خلایق هرچه لایق 😂 😐

          M آفلاین
          M آفلاین
          masoud
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط masoud انجام شده
          #138

          بهاره

          الان چی بهت بگم

          بهارهب 1 پاسخ آخرین پاسخ
          7
          • M masoud

            بهاره

            الان چی بهت بگم

            بهارهب آفلاین
            بهارهب آفلاین
            بهاره
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #139

            masoud در از روزای اول دانشگاهت بگو 🙂 گفته است:

            بهاره

            الان چی بهت بگم

            :face_savouring_delicious_food: 🐝

            Nothing really matters :)

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            5
            • بهارهب آفلاین
              بهارهب آفلاین
              بهاره
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #140

              عاغا یکی از ویژگی هایی که من دارم اینه که خسته که بشم یا خوابم بیاد دیگه اختیار زبونم دست خودم نیس گیج میشم گیییج ... نگم که چه اتفاقایی افتاد 😂 البته همشونو یادم نمیاد
              سر زایمان عوض اینکه حواسم به زایمان باشه عین پسرای هیزززز فقططط ماماهارو دید میزدم و مقایسه میکردم این فیسش خوشگلتره اون اندامش بهتره این فلان و اون بهمان و یعنی ذهنم متلاشی شده بود رو اون دونفر که بعد سه نفر شدن و اون نفر سومی دلمو با خودش برد گیرداده بودم من اگه پسر بودم اینو میگرفتم 😂
              استاد هم منو فرستاد گفت برو علائم حیاتیه مادرو چک کن که سرگرم شم😂
              از اون طرف یه بیمار سفارشی اومده بود از همون اول به ما گفتن این سفارشیه دانشجوها دستکاریش نکنین ... ورود همراه به لیبر ممنوعه بعد واسه این سفارشیه راه به راه همراه میومد
              استاد داشت یه مطلبیو توصیح میداد که یه دختره اومد از همراهای همون سفارشی ... من یهو برگشتم دیدمش گفتم جووووون 😂
              استاد هم گفت پاشو پاشو😂 برو کنترکشن صفورا رو چک کن
              صفورا مریض پستیت بود باید زایمان میکرد ولی درد نداشت به اون صورت که وارد فاز زایمان بشه
              رفتم دیدم هر دو دقیقه یه نفرو میفرستاد دنبال من که چک کنن خوابم نبرده باشه 😂
              رفتم به استاد گفتم چشام باز نمیشه استاد 😐
              گفت باشه خسته نباشین 😂 (یعنی میتونین برین)
              منم پاشدم و با سرعت میگ میگ رفتم سمت خروجی چیزی نمونده بود با همون دمپایی های لیبر از بخش خارج شم و خودمو بدبخت کنم (دمپایی های همه پرسنل لیبر باید استریل باشن این از اون باید هایی که اگه رعایت نکنی حذف واحدی)که دوستام نجاتم دادن 😂
              دم در دوستم به نگهبان گفت خسته نباشی من گفتم الهی خسته بشی 😂 شنید بنده خدا 😐 😐
              دم در یه خانومه بودش مسئول نمیدونم چی چی ... اسمامونو پرسید
              به منکه رسید شاید باورتون نشه خیلی جدی گفتم ۹۸۲۸😐
              دیگه دوستم اسممو بهش گفت 😂 گیر داده بود از این به بعد تو بهار نیستی ۹۸۲۸ ای😐
              حالا بماند که در حال حرف زدن با دوستم خوابم برد 😂

              نتیجه اخلاقی : برین رشته ریاضی بخونین مهندس شین قید مشاغل بیمازستانی رو بزنین که بحث از صافی دهان و بدن خستگی گذشته ... رُستونو میکشن ...نگین نگفتی

              Nothing really matters :)

              فاطمه موسوی 0ف 1 پاسخ آخرین پاسخ
              32
              • romisaR آفلاین
                romisaR آفلاین
                romisa
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #141

                ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۶۳۶.jpg
                ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۵۰۲۶.jpg

                ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۶۴۰(0).jpg
                ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۵۰۳۷.jpg
                ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۹۳۴.jpg

                ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۹۲۴.jpg

                از همه آزمایشگاه بیوشیمی عکس گرفتم
                آزمایش های رنگی رنگی
                دیدن واکنش های مختلف
                دیدن ساختار بعضی از مولکول ها زیر میکروسکوپ بعد از انجام واکنش
                .......
                تا خودت تجربش نکنی درک نمی کنی حرفامو.....
                هنوز جاهای قشنگ ترش توو آزمایشگاه بافت شناسی و .... مونده 🙂

                MM.zahedM M 2 پاسخ آخرین پاسخ
                38
                • romisaR romisa

                  ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۶۳۶.jpg
                  ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۵۰۲۶.jpg

                  ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۶۴۰(0).jpg
                  ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۵۰۳۷.jpg
                  ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۹۳۴.jpg

                  ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۹۲۴.jpg

                  از همه آزمایشگاه بیوشیمی عکس گرفتم
                  آزمایش های رنگی رنگی
                  دیدن واکنش های مختلف
                  دیدن ساختار بعضی از مولکول ها زیر میکروسکوپ بعد از انجام واکنش
                  .......
                  تا خودت تجربش نکنی درک نمی کنی حرفامو.....
                  هنوز جاهای قشنگ ترش توو آزمایشگاه بافت شناسی و .... مونده 🙂

                  MM.zahedM آفلاین
                  MM.zahedM آفلاین
                  MM.zahed
                  رتبه های آلاخونه فارغ التحصیلان آلاء
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #142

                  romisa چه کار خوبی کاش همه این کار رو بکنن

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  5
                  • romisaR romisa

                    ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۶۳۶.jpg
                    ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۵۰۲۶.jpg

                    ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۶۴۰(0).jpg
                    ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۵۰۳۷.jpg
                    ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۹۳۴.jpg

                    ۲۰۱۹۰۳۰۹_۱۳۱۹۲۴.jpg

                    از همه آزمایشگاه بیوشیمی عکس گرفتم
                    آزمایش های رنگی رنگی
                    دیدن واکنش های مختلف
                    دیدن ساختار بعضی از مولکول ها زیر میکروسکوپ بعد از انجام واکنش
                    .......
                    تا خودت تجربش نکنی درک نمی کنی حرفامو.....
                    هنوز جاهای قشنگ ترش توو آزمایشگاه بافت شناسی و .... مونده 🙂

                    M آفلاین
                    M آفلاین
                    mrf
                    اخراج شده
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #143

                    romisa سلام.
                    چی میخونی؟کدوم دانشگاه هستید...کرج نیست ؟؟؟

                    romisaR 1 پاسخ آخرین پاسخ
                    7
                    • M mrf

                      romisa سلام.
                      چی میخونی؟کدوم دانشگاه هستید...کرج نیست ؟؟؟

                      romisaR آفلاین
                      romisaR آفلاین
                      romisa
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط romisa انجام شده
                      #144

                      mrf
                      بله کرجه

                      واسه اینکه اسپم نشه یه خاطره دیگه هم میگم
                      اونروز یکی از اساتید برگشت به عربای کلاسمون گفت حرفامو متوجه میشید وقتی درس میدم؟
                      اون بنده خدا هم میخواست بگه تند حرف می زنید
                      برگشت گفت : زیاد ، حرف ، می زنید 😐
                      خلاصه کل کلاس و خود استاد همه رفت رو هوا از خنده😐😂
                      استاد هم برگشت گفت این چیزی که گفتی یه ضرب المثله توو فارسی واسه اونایی که حرف مفت زیاد میگن
                      دوباره کلاس رفت رو هوا😐😂

                      Z 1 پاسخ آخرین پاسخ
                      36
                      • romisaR آفلاین
                        romisaR آفلاین
                        romisa
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط romisa انجام شده
                        #145

                        امروز جلسه اول فیزیولوژی رو داشتیم
                        همه دانشگاه بد میگفتن از این اکیپ ۴ نفره گروه فیزیولوژی
                        ۴ تا استاد دریغ از ۰.۰۰۰۰۰۱ ارفاق
                        دختره با ۹.۸۵ افتاده بود
                        استادای سخت گیری که درک مفهوم فیزیولوژی براشون مهمه و سوالای تحلیلی سختی میدن و مطمئنا با حفظ کردن نمیشه بهش جواب داد
                        برای اولین بار خواب موندم و ساعت ۷ تازه بیدار شدم
                        نمی دونم با چه سرعتی خودمو رسوندم دانشگاه و هی دعا میکردم دیر نرسم استاد اولین جلسه رام نده سر کلاس
                        دیر نرسیدم🙂
                        درسی که ترم اول فقط ۶ جلسه برگزار میشه و با توجه به تعداد جلساتش یه غیبت مساوی با صفره😐
                        مهمترین درس دوران علوم پایه😐 که حتی امروز ده نفر از ترم دوای ها ترم یکش رو که اسونترین جاش محسوب میشه افتاده بودن یعنی سلول و....
                        مهم نیست چقد سخت میگیرن و چقد سخت میشه حجمش ترمای دیگه
                        مهم اینه برای من شیرین ترین درسه🙂 (زیست دبیرستان در سطح وسیع)

                        کتابشو از یکی از ترم بالاییا خریدم(بماند که اونم خریدش داستان شد😐😂)

                        پریروز نوشتن جزوه بافت شناسی به عهده من و هم گروهیم بود
                        ایشون هی میگفت خانم فلانی شما زحپتشو بکشید دیگه کامل می نویسید
                        منم میگفتم نه اختیار دارید شما خلاصه و مفید می نویسید
                        بعد اون نه کار شما عالیه😐
                        من: نه شما یه ساعت اولو بنویسید نیم ساعت آخر با من😐😂
                        اون :اخه این شکلی که اذیت میشید😐
                        اخرش خودش گفت نصف نصف منم قبول کردم ولی همین که به اینجا رسیدیم استاد دادش دراومد. داشت می پرسید از بچه ها
                        یهو گفت میرشکار فلانی چه خبره اینقد چک و چونه می زنید سر جزوه نوشتن😐 از وقتی اومدم دارید بحث می کنید
                        یهو یکی از بچه های شوخ کلاس گفت استاد از هردوتاشون بپرسید😐 استاد هم معطل نکرد😐
                        خلاصه با تقلب رسوندن یکی دیگه از بچه ها تونستم به سوال جواب بدم😐
                        اخرشم استاد از اونی که هی بقیه رو میگفت پرسید حالا خودت جواب بده ببینم😐😂😂
                        استاد بافت شناسی دکتر پروری یه خانم مسن و مهربون اما سختگیر که همه بچه ها دوسش دارن و معاون آموزش هم هست
                        یه دفه بچه ها دیر اومدن بعضیاشون(از تهران با مترو یکم سخته رفت و امد) برای همشون غیبت گذاشت😐
                        هنوزم کلی خاطره قشنگ دیگه هست که کم کم میگم براتون😐😂
                        پ ن : برای رسیدن به لحظه هایی که همیشه انتظارشو می کشیدی تلاش کن...

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        37
                        • romisaR آفلاین
                          romisaR آفلاین
                          romisa
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #146

                          امروز آداب داشتیم همون اخلاق پزشکی و اینا
                          تک تک بچه ها باید تئاتر پزشک و بیمار توو گروه های دونفره جلوی استاد و بچه های کلاس بازی می کردن
                          من نقش بیمار دیابتی ۲۹ ساله متاهل که رئیس شرکت بیمست رو داشتم😐
                          حالا بماند که عجب زنگی بود😐😂😂

                          زنگ قبلش هم زبان داشتیم بعد استاد از هرکی می پرسید بعدش میگفت از یک تا ۳۳ یه شماره انتخاب کن که ازش بپرسم
                          بچه هامون چن نفر با هم لج کردن هروقت استادا اینطوری میگن زوم می کنن رو یه شماره های خاصی😐😂😂

                          بعدش بعضیامون رفتیم انجمن سلول های بنیادی
                          برای آموزش مقدمات تحقیق در این زمینه
                          یه توضیحاتی داد که خیلی علاقمندتر از قبل شدم بهش🙂

                          پ ن : از دیروز یه جمله از استاد فیزیولوژیمون ذهنمو درگیر کرده
                          گفت ادم توو جای کوچیک کوچیک میشه توو جای بزرگ بزرگ
                          منظورش دانشکده و دانشگاهمون بود که ....‌‌
                          ناامیدکننده بود حرفش اما......هنوزم میشه هرچند سخته.....
                          %(#ff0000)[برای دانشگاهای رده بالا تلاش کنید]

                          Z Mahbobeh ZareM 2 پاسخ آخرین پاسخ
                          34
                          • my nameM آفلاین
                            my nameM آفلاین
                            my name
                            تجربی
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #147

                            پست هارو بخونید انگیزه میگیرید 😉👌
                            @دانش-آموزان-آلاء
                            @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا
                            @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
                            @تجربیا @ریاضیا

                            "اسلام"
                            ب ذات خود ندارد عیبی
                            هر عیب که هست
                            از مسلمانی ماست💔

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            11
                            • my nameM آفلاین
                              my nameM آفلاین
                              my name
                              تجربی
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط my name انجام شده
                              #148

                              شمام لطفا از روزای اول دانشگاهتون (یا هر خاطره جالبی ک تو دانشگاه داشتین )بگین 😀🌹🙏🙏🙏
                              @فارغ-التحصیلان-آلاء
                              @رتبه-های-انجمن-آلاء
                              @حامیان-آلاء-مشاور

                              "اسلام"
                              ب ذات خود ندارد عیبی
                              هر عیب که هست
                              از مسلمانی ماست💔

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              8
                              • بهارهب بهاره

                                عاغا یکی از ویژگی هایی که من دارم اینه که خسته که بشم یا خوابم بیاد دیگه اختیار زبونم دست خودم نیس گیج میشم گیییج ... نگم که چه اتفاقایی افتاد 😂 البته همشونو یادم نمیاد
                                سر زایمان عوض اینکه حواسم به زایمان باشه عین پسرای هیزززز فقططط ماماهارو دید میزدم و مقایسه میکردم این فیسش خوشگلتره اون اندامش بهتره این فلان و اون بهمان و یعنی ذهنم متلاشی شده بود رو اون دونفر که بعد سه نفر شدن و اون نفر سومی دلمو با خودش برد گیرداده بودم من اگه پسر بودم اینو میگرفتم 😂
                                استاد هم منو فرستاد گفت برو علائم حیاتیه مادرو چک کن که سرگرم شم😂
                                از اون طرف یه بیمار سفارشی اومده بود از همون اول به ما گفتن این سفارشیه دانشجوها دستکاریش نکنین ... ورود همراه به لیبر ممنوعه بعد واسه این سفارشیه راه به راه همراه میومد
                                استاد داشت یه مطلبیو توصیح میداد که یه دختره اومد از همراهای همون سفارشی ... من یهو برگشتم دیدمش گفتم جووووون 😂
                                استاد هم گفت پاشو پاشو😂 برو کنترکشن صفورا رو چک کن
                                صفورا مریض پستیت بود باید زایمان میکرد ولی درد نداشت به اون صورت که وارد فاز زایمان بشه
                                رفتم دیدم هر دو دقیقه یه نفرو میفرستاد دنبال من که چک کنن خوابم نبرده باشه 😂
                                رفتم به استاد گفتم چشام باز نمیشه استاد 😐
                                گفت باشه خسته نباشین 😂 (یعنی میتونین برین)
                                منم پاشدم و با سرعت میگ میگ رفتم سمت خروجی چیزی نمونده بود با همون دمپایی های لیبر از بخش خارج شم و خودمو بدبخت کنم (دمپایی های همه پرسنل لیبر باید استریل باشن این از اون باید هایی که اگه رعایت نکنی حذف واحدی)که دوستام نجاتم دادن 😂
                                دم در دوستم به نگهبان گفت خسته نباشی من گفتم الهی خسته بشی 😂 شنید بنده خدا 😐 😐
                                دم در یه خانومه بودش مسئول نمیدونم چی چی ... اسمامونو پرسید
                                به منکه رسید شاید باورتون نشه خیلی جدی گفتم ۹۸۲۸😐
                                دیگه دوستم اسممو بهش گفت 😂 گیر داده بود از این به بعد تو بهار نیستی ۹۸۲۸ ای😐
                                حالا بماند که در حال حرف زدن با دوستم خوابم برد 😂

                                نتیجه اخلاقی : برین رشته ریاضی بخونین مهندس شین قید مشاغل بیمازستانی رو بزنین که بحث از صافی دهان و بدن خستگی گذشته ... رُستونو میکشن ...نگین نگفتی

                                فاطمه موسوی 0ف آفلاین
                                فاطمه موسوی 0ف آفلاین
                                فاطمه موسوی 0
                                تجربی
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #149

                                بهاره ای جان شما رشتتون ماماییه😍😍

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                5
                                • C آفلاین
                                  C آفلاین
                                  chichak am
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #150

                                  از روزای اول کلاس انلاین دانشگاهت بگو😁
                                  @فارغ-التحصیلان-آلاء ⭐ 🌻
                                  @رتبه-های-انجمن-آلاء ⭐ 🌻
                                  @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا ⭐ 🌻
                                  @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا ⭐🌻
                                  @دانش-آموزان-آلاء ⭐ 🌻

                                  فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَةِ أَعْیُنٍ

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  7
                                  • maryam111M آفلاین
                                    maryam111M آفلاین
                                    maryam111
                                    فارغ التحصیلان آلاء
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط maryam111 انجام شده
                                    #151

                                    سلاااااامممممم😁😁 اومدم که بهتون از روزای اول مجازی و روزای اول حضوری بگم😉
                                    روزای اول مجازی خب یه گروه تلگرامی و واتساپی داشتیم و کلیییی شلوغ بود همه در حال شناختن همدیگه بودن و معمولا اسما اون وسط گم میشد و چند روز طول کشید که همدیگه رو بشناسیم حالا بگم که هنوز خیلیا فامیل منو اشتباه میگن🙄.یه درسی بعنوان اخلاق پرستاری داریم که استاد گفت از خودتون یه فیلم بگیرید و از خودتون یه بیوگرافی بگید😊حدود یک ماه فقط ما فیلمای معرفی بچه ها رو دیدیم و بیشتر باهم آشنا میشدیم.خیلی خوب بود چون اینطوری هم همدیگه رو میدیدیم و هم با خصوصیات هم آشنا میشدیم😇 راستی تو فیلم معرفیم از آلاء هم گفتم😁
                                    اما اما اما بهتون بگم روزای اول دانشگاه معمولا خیلی بحث میشه تو کلاس و ممکنه این بحثا حتی تا ترم ۳ یا بالاتر هم طول بکشه 🙄فقط باید حواستون باشه که خودتون رو درگیر حاشیه نکنید🤗
                                    و اماااا حضوری دیدن دانشگاه رو بگم براتون😍
                                    خیلی حس خوبی داره واقعا...ولی من اسمش رو میذارم برزخ چون واقعا یه جایی از زندگی ایستادی که فکر میکنی دیگه بزرگ شدی و باید روی پای خودت وایستی از یه طرفم هنوز دلت میخواد کوچیک باشی و حس میکنی هنوز راه داری تا بزرگ شدن😅
                                    روز اول ما سرخوشانه آماده شدیم و سرخوشانه تر روپوش سفید رو انداختیم روی دستمون و د برو که رفتیم😅منتظر موندیم تا سرویس بیاد کلاسمون ساعت یه ربع به هشت شروع میشد اما سرویس تازه یه ربع به هشت اومد و یه ربع هم تو راه بودیم تا رسیدیم🤦‍♀️با خودمون گفتیم هیچی دیگه همین جلسه اول استاد یه چیزی بهمون میگه چون یکم سختگیرن😑ولی خدا رو شکر برخورد استاد خیلی خوب بود و به قول یزدیا خشوک بود😜😂
                                    اول برامون صحبت کردن درباره قوانین کلاس بعد به گروه تقسیم شدیم و خدا رو شکر گروه خوبی گیرمون افتاد😊بعد از کلاس اول یه تایم استراحت بهمون دادن و ما رفتیم تو محوطه دانشکده(دانشکدمون خیلیی خوشگلههه😍حالا سر فرصت چند تا عکس میذارم براتون)تو حیاط همه درحال شناسایی همدیگه از روی ماسک بودن😷 《عه تو اونی که تو گروه اسمش فلان بود؟؟》 《ها راستی اسمت چی بود تو فیلم معرفیت گفته بودی...》《آخ تو اونی که پروفایلت گل محمدی بود؟؟خدا لعنتت کنه فیلم معرفیتم نفرستادی هی درگیر بودم ببینم کی هستی🤨😒》خیلی باحال بود آدمایی که تو مجازی دیده بودیشون الان حضوری باید تعیین هویت میکردی😂😂بعدش رفتیم دور و بر دانشکده رو گشتیم تاب و سرسره داریم🤣آلاچیق های خوشگل با برگای پاییزی که ریخته روی زمین🥰درختای بلند🤩دانشکده یه آینه معروف داره که تقریبا تمامی نسل هایی که اومدن این دانشکده باهاش عکس گرفتن😂ماهم برای اینکه وظیفه مون رو انجام داده باشیم همون روز اول عکسو گرفتیم😂بعدم رفتیم کلاس بعدی و ساعت ۱۱ونیم کلاسا تموم شد😄با اعتماد به نفس خیلی خیلی بالا دوربینا از دستمون نمیفتاد و تا وقتی که سرویس اومد عکس گرفتیم و تاب بازی کردیم🤣خلاصه که خیلی خوش گذشت حالا بازم براتون میگم از این جلسات کلاسا که چیکار کردیم و چیا یاد گرفتیم و چه حسی داشت😉امیدوارم این حس رو تو رشته ای که دوست دارید تجربه کنید🙂من اول رشتمو دوست نداشتم ولی الان کم کم دارم عاشقش میشم😍😍

                                    ما را دگر حوصله شرح حال نیست...🤞

                                    Niloofar GhiasiN یسنای 2 پاسخ آخرین پاسخ
                                    44
                                    • maryam111M maryam111

                                      سلاااااامممممم😁😁 اومدم که بهتون از روزای اول مجازی و روزای اول حضوری بگم😉
                                      روزای اول مجازی خب یه گروه تلگرامی و واتساپی داشتیم و کلیییی شلوغ بود همه در حال شناختن همدیگه بودن و معمولا اسما اون وسط گم میشد و چند روز طول کشید که همدیگه رو بشناسیم حالا بگم که هنوز خیلیا فامیل منو اشتباه میگن🙄.یه درسی بعنوان اخلاق پرستاری داریم که استاد گفت از خودتون یه فیلم بگیرید و از خودتون یه بیوگرافی بگید😊حدود یک ماه فقط ما فیلمای معرفی بچه ها رو دیدیم و بیشتر باهم آشنا میشدیم.خیلی خوب بود چون اینطوری هم همدیگه رو میدیدیم و هم با خصوصیات هم آشنا میشدیم😇 راستی تو فیلم معرفیم از آلاء هم گفتم😁
                                      اما اما اما بهتون بگم روزای اول دانشگاه معمولا خیلی بحث میشه تو کلاس و ممکنه این بحثا حتی تا ترم ۳ یا بالاتر هم طول بکشه 🙄فقط باید حواستون باشه که خودتون رو درگیر حاشیه نکنید🤗
                                      و اماااا حضوری دیدن دانشگاه رو بگم براتون😍
                                      خیلی حس خوبی داره واقعا...ولی من اسمش رو میذارم برزخ چون واقعا یه جایی از زندگی ایستادی که فکر میکنی دیگه بزرگ شدی و باید روی پای خودت وایستی از یه طرفم هنوز دلت میخواد کوچیک باشی و حس میکنی هنوز راه داری تا بزرگ شدن😅
                                      روز اول ما سرخوشانه آماده شدیم و سرخوشانه تر روپوش سفید رو انداختیم روی دستمون و د برو که رفتیم😅منتظر موندیم تا سرویس بیاد کلاسمون ساعت یه ربع به هشت شروع میشد اما سرویس تازه یه ربع به هشت اومد و یه ربع هم تو راه بودیم تا رسیدیم🤦‍♀️با خودمون گفتیم هیچی دیگه همین جلسه اول استاد یه چیزی بهمون میگه چون یکم سختگیرن😑ولی خدا رو شکر برخورد استاد خیلی خوب بود و به قول یزدیا خشوک بود😜😂
                                      اول برامون صحبت کردن درباره قوانین کلاس بعد به گروه تقسیم شدیم و خدا رو شکر گروه خوبی گیرمون افتاد😊بعد از کلاس اول یه تایم استراحت بهمون دادن و ما رفتیم تو محوطه دانشکده(دانشکدمون خیلیی خوشگلههه😍حالا سر فرصت چند تا عکس میذارم براتون)تو حیاط همه درحال شناسایی همدیگه از روی ماسک بودن😷 《عه تو اونی که تو گروه اسمش فلان بود؟؟》 《ها راستی اسمت چی بود تو فیلم معرفیت گفته بودی...》《آخ تو اونی که پروفایلت گل محمدی بود؟؟خدا لعنتت کنه فیلم معرفیتم نفرستادی هی درگیر بودم ببینم کی هستی🤨😒》خیلی باحال بود آدمایی که تو مجازی دیده بودیشون الان حضوری باید تعیین هویت میکردی😂😂بعدش رفتیم دور و بر دانشکده رو گشتیم تاب و سرسره داریم🤣آلاچیق های خوشگل با برگای پاییزی که ریخته روی زمین🥰درختای بلند🤩دانشکده یه آینه معروف داره که تقریبا تمامی نسل هایی که اومدن این دانشکده باهاش عکس گرفتن😂ماهم برای اینکه وظیفه مون رو انجام داده باشیم همون روز اول عکسو گرفتیم😂بعدم رفتیم کلاس بعدی و ساعت ۱۱ونیم کلاسا تموم شد😄با اعتماد به نفس خیلی خیلی بالا دوربینا از دستمون نمیفتاد و تا وقتی که سرویس اومد عکس گرفتیم و تاب بازی کردیم🤣خلاصه که خیلی خوش گذشت حالا بازم براتون میگم از این جلسات کلاسا که چیکار کردیم و چیا یاد گرفتیم و چه حسی داشت😉امیدوارم این حس رو تو رشته ای که دوست دارید تجربه کنید🙂من اول رشتمو دوست نداشتم ولی الان کم کم دارم عاشقش میشم😍😍

                                      Niloofar GhiasiN آفلاین
                                      Niloofar GhiasiN آفلاین
                                      Niloofar Ghiasi
                                      دانش آموزان آلاء
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #152

                                      maryam111 خیل باحال بود 👌
                                      انشالله ما هم تجربه کنیم😊

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      5
                                      • maryam111M maryam111

                                        سلاااااامممممم😁😁 اومدم که بهتون از روزای اول مجازی و روزای اول حضوری بگم😉
                                        روزای اول مجازی خب یه گروه تلگرامی و واتساپی داشتیم و کلیییی شلوغ بود همه در حال شناختن همدیگه بودن و معمولا اسما اون وسط گم میشد و چند روز طول کشید که همدیگه رو بشناسیم حالا بگم که هنوز خیلیا فامیل منو اشتباه میگن🙄.یه درسی بعنوان اخلاق پرستاری داریم که استاد گفت از خودتون یه فیلم بگیرید و از خودتون یه بیوگرافی بگید😊حدود یک ماه فقط ما فیلمای معرفی بچه ها رو دیدیم و بیشتر باهم آشنا میشدیم.خیلی خوب بود چون اینطوری هم همدیگه رو میدیدیم و هم با خصوصیات هم آشنا میشدیم😇 راستی تو فیلم معرفیم از آلاء هم گفتم😁
                                        اما اما اما بهتون بگم روزای اول دانشگاه معمولا خیلی بحث میشه تو کلاس و ممکنه این بحثا حتی تا ترم ۳ یا بالاتر هم طول بکشه 🙄فقط باید حواستون باشه که خودتون رو درگیر حاشیه نکنید🤗
                                        و اماااا حضوری دیدن دانشگاه رو بگم براتون😍
                                        خیلی حس خوبی داره واقعا...ولی من اسمش رو میذارم برزخ چون واقعا یه جایی از زندگی ایستادی که فکر میکنی دیگه بزرگ شدی و باید روی پای خودت وایستی از یه طرفم هنوز دلت میخواد کوچیک باشی و حس میکنی هنوز راه داری تا بزرگ شدن😅
                                        روز اول ما سرخوشانه آماده شدیم و سرخوشانه تر روپوش سفید رو انداختیم روی دستمون و د برو که رفتیم😅منتظر موندیم تا سرویس بیاد کلاسمون ساعت یه ربع به هشت شروع میشد اما سرویس تازه یه ربع به هشت اومد و یه ربع هم تو راه بودیم تا رسیدیم🤦‍♀️با خودمون گفتیم هیچی دیگه همین جلسه اول استاد یه چیزی بهمون میگه چون یکم سختگیرن😑ولی خدا رو شکر برخورد استاد خیلی خوب بود و به قول یزدیا خشوک بود😜😂
                                        اول برامون صحبت کردن درباره قوانین کلاس بعد به گروه تقسیم شدیم و خدا رو شکر گروه خوبی گیرمون افتاد😊بعد از کلاس اول یه تایم استراحت بهمون دادن و ما رفتیم تو محوطه دانشکده(دانشکدمون خیلیی خوشگلههه😍حالا سر فرصت چند تا عکس میذارم براتون)تو حیاط همه درحال شناسایی همدیگه از روی ماسک بودن😷 《عه تو اونی که تو گروه اسمش فلان بود؟؟》 《ها راستی اسمت چی بود تو فیلم معرفیت گفته بودی...》《آخ تو اونی که پروفایلت گل محمدی بود؟؟خدا لعنتت کنه فیلم معرفیتم نفرستادی هی درگیر بودم ببینم کی هستی🤨😒》خیلی باحال بود آدمایی که تو مجازی دیده بودیشون الان حضوری باید تعیین هویت میکردی😂😂بعدش رفتیم دور و بر دانشکده رو گشتیم تاب و سرسره داریم🤣آلاچیق های خوشگل با برگای پاییزی که ریخته روی زمین🥰درختای بلند🤩دانشکده یه آینه معروف داره که تقریبا تمامی نسل هایی که اومدن این دانشکده باهاش عکس گرفتن😂ماهم برای اینکه وظیفه مون رو انجام داده باشیم همون روز اول عکسو گرفتیم😂بعدم رفتیم کلاس بعدی و ساعت ۱۱ونیم کلاسا تموم شد😄با اعتماد به نفس خیلی خیلی بالا دوربینا از دستمون نمیفتاد و تا وقتی که سرویس اومد عکس گرفتیم و تاب بازی کردیم🤣خلاصه که خیلی خوش گذشت حالا بازم براتون میگم از این جلسات کلاسا که چیکار کردیم و چیا یاد گرفتیم و چه حسی داشت😉امیدوارم این حس رو تو رشته ای که دوست دارید تجربه کنید🙂من اول رشتمو دوست نداشتم ولی الان کم کم دارم عاشقش میشم😍😍

                                        یسنای آفلاین
                                        یسنای آفلاین
                                        یسنا
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #153

                                        maryam111 سلام خیلی خوبه که اومدی نوشتی .خاطره روزهای اول دانشگاه(چه حضوری و چه اینترنتی و مجازی) قشنگه

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        3
                                        • بهارهب بهاره

                                          😂 عاغا یه استادمونو دچار نوسان کردم بدجور
                                          جلسه اول که اومد من ردیف اول نشسته بودم هرچی سوال موال میپرسید و اینا من جواب میدادم اینم حال کرد یه مثبت عنایت کرد و گفت به نمره پایان ترم اضافه میشه
                                          گفتم دست خوش
                                          جلسه بعد خوابم میومد رفتم ردیف آخر کلاس نشستم و خوابیدم
                                          اسممو صدا زد گفت شما رفتین اون آخر خوابالو شدین همین جلو باشین بهتره
                                          جلسه بعد که امروز بود ! رفتم ردیف اول نشستم به احترام کلامش 😂
                                          عاغا دیگه آخرای کلاس حس کردم خیلی گشنمه راه نداشت برم بیرون کلاس با تاخیر شروع شده بود یه نفر که گفت میخوام برم بیرون استاد اجازه نداد منم دیگه اجازه نخواستم که سنگ رو یخ شم همونجا یه آبنبات از کیفم کشیدم بیرون و تا حواسش نبود گذاشتمش گوشه لپم و چه خوشمزه بود لامصب تو همین فضا بودم که دیدم نگام میکنه ... چشام به چشاش اتصالی کرد 😂 گرخیدم سعی کردم آبنباتو از گوشه لپم منتقل کنم رو زبونم و درسته قورت بدم که گفت حالا از این آبنباتا به دوستاتون هم بدین ... من نمیدونم فک کنم از ظاهرم مشخص بود که خیلی خوشمزه اس که اینو گفت 😂 ... بعد رفت ادامه درس داشتم با یه تیکه کاغذ بازی میکردم دیدم ساکت شد... من ولی ادامه دادم .. نگو صدای کاغذ رو مخش بود برگشت گفت شما همون آخر که بودی مشکلی نبودا 😂
                                          الان به احترام این کلامش جلسه بعد میرم اون آخر میخوابم 😂
                                          والا ... خلایق هرچه لایق 😂 😐

                                          مینا مینابم آفلاین
                                          مینا مینابم آفلاین
                                          مینا میناب
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #154

                                          بهاره راضیه دهقانی

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          0
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 6
                                          • 7
                                          • 8
                                          • 9
                                          • 10
                                          • 11
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع