-
دود گر بالا نشیند کسر شان شعله نیست_جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است....
-
دود گر بالا نشیند کسر شان شعله نیست_جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است....
-
گنج عشق او که در عالم نمیگنجد همه
از دل ما جو که جایش در دل ویران ماست !
#شاه_نعمت_الله_ولی
این از مفاهیم کتابمون هم هستا میدونین کدوم درس؟تو تست قرابت بگین
-
.مکن بد که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان نام بدنگیرد ترا دست جز نیکویی
گر از مرد دانا سخن بشنویهر آنکس که اندیشهای بد کند
به فرجام بد با تن خود کندوگر بد کنی جز بدی ندروی
شبی در جهان شادمان نغنویجهان را نباید سپردن به بد
که بر بدکنش بی گمان بد رسد -
در دل ما فقر آلایش فزود _ نیت پاکان چرا الوده بود حاجت ار ما را ز راه راست برد_پس شما را دیو هر جا خواست برد
-
نوشتهشده در ۲۷ خرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#180f5e)[مگذار که در گور دگر خواب ببینم]
%(#433a85)[یک عمر در آورد خیالش پدرم را]| حسین زربخش |
- اسپم دادن ممنوعِ آلائی جان
@Sa-adat-shojaei
.
- اسپم دادن ممنوعِ آلائی جان
-
نوشتهشده در ۲۷ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دی کوزهگری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیارو آن گل بزبان حال با او میگفت
من همچو تو بودهام مرا نیکودارخیام
-
نوشتهشده در ۲۷ خرداد ۱۳۹۸، ۱۹:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
طَلب کردم ز دانایی یکی پند
مَرا فرمود با نادان مَپِیوند ...حضرت سعدی
-
اخراج شدهنوشتهشده در ۲۷ خرداد ۱۳۹۸، ۲۰:۵۷ آخرین ویرایش توسط به سان خورشید انجام شده
.فعل و قول آمد گواهان ضمیر
زین دو بر باطن تو استدلال گیر
چون ندارد سیر سرت در درون
بنگر اندر بول رنجور از برون
فعل و قول آن بول رنجوران بود
که طبیب جسم را برهان بود
وآن طبیب روح در جانش رود
وز ره جان اندر ایمانش رود
حاجتش ناید به فعل و قول خوب
احذروهم هم جواسیس القلوب
این گواه فعل و قول از وی بجو
کو به دریا نیست واصل همچو جو__مولانا
-
نوشتهشده در ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من هر چه مولانا شدم او شمس تبریزی نشد
ای شمس ناتبریزی ام هرگز فراموشم مکن
رزیتا نعمتی -
نوشتهشده در ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خفتگان را خبر از محنت بيداران نيست
تا غمت پيش نيايد، غم مردم نخوری -
نوشتهشده در ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۴۹ آخرین ویرایش توسط دااانااا انجام شده
تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باشکمال دلبری و حسن در نظر بازیست
به شیوه ی نظر از نادران دوران باشحافظ جان
-
-
نوشتهشده در ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۲۱:۲۳ آخرین ویرایش توسط فااطمه انجام شده
ای که میگویی نداری شاهدی بر درد عشق
جان غم پرورد و آه سرد و روی زرد چیست#وحشی بافقی
-
نوشتهشده در ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۲۲:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۲۲:۵۱ آخرین ویرایش توسط دااانااا انجام شده
گزیده ای شعر:
به دیدارم بیا هر شب،
در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من...!مهدی اخوان ثالث
-
نوشتهشده در ۲۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
لااقل عاشق معشوقه ی مردم نشوید
که به فتوای همه مظهر حق الناس است -
نوشتهشده در ۲۹ خرداد ۱۳۹۸، ۸:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیستآه از این درد که جز مرگ منش درمان نیست
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیست
به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیست
این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست
رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
علّت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست
صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست
تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تنک حوصله را طاقت این طوفان نیست
” سایه ” صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هوشنگ ابتهاج
-
نوشتهشده در ۲۹ خرداد ۱۳۹۸، ۸:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۹ خرداد ۱۳۹۸، ۸:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده