-
نوشتهشده در ۹ مرداد ۱۳۹۸، ۱۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نشد بدم
دنیامو برا خنده هات
نشد بیای
فرش کنم کوچرو برات
نشد زمین برقصه با ساز ما
نشد نری نبری قلبمو همرات
تو میری ولی شعر میشی
تو کتابم
یه رویای محال
توی خوابم
من لای ابرا دنبالت میگردم
تا شاید یه روز یه جا با بارون بیای بازم
تو اگه بی من بهتری
ترجیح میدم بری
ولی قبل رفتنت
بیا دستمو بگیر
من قول میدم بهت
یه جا شاید بهشت
ما بازم باهمیم
: )) -
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غلّه اندوزندعالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند
سعدی -
خیرین کوچک دریا دلنوشتهشده در ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ۱۹:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بابا این شعرا چیه میگید بخدا ب جای این شعرا بحث درسی
-
بابا این شعرا چیه میگید بخدا ب جای این شعرا بحث درسی
نوشتهشده در ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ۱۹:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدههمش که درس نمیشه
-
بابا این شعرا چیه میگید بخدا ب جای این شعرا بحث درسی
نوشتهشده در ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ۱۹:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهولی شعر هم نمیشه
-
اخراج شدهنوشتهشده در ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ۲۰:۵۷ آخرین ویرایش توسط به سان خورشید انجام شده
وحی آمد سوی موسی از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فصل کردن آمدی
تا توانی پا منه اندر فراق
ابغض الاشیاء عندی الطلاق
هر کسی را سیرتی بنهادهام
هر کسی را اصطلاحی دادهام
در حق او مدح و در حق تو ذم
در حق او شهد و در حق تو سم
ما بری از پاک و ناپاکی همه
از گرانجانی و چالاکی همه
من نکردم امر تا سودی کنم
بلک تا بر بندگان جودی کنم
**هندوان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
من نگردم پاک از تسبیحشان
پاک هم ایشان شوند و درفشان**
ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گرچه گفت لفظ ناخاضع رود
موسی و شبان_مولانا -
نوشتهشده در ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ۲۱:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ﮔﻫﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ،
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ؛
ﺩﺭ ﺩﯾﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ،
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ؟ﺣﺲ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﮔﻮﯾﺪ:
ﺑﺸﮑﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ،
ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺩﺍﺭﯼ!
ﭼﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺗﻮ " ﺧﺪﺍ " ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ...
ﻭ " ﺧﺪﺍ "
ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁخر ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ...
#سهراب سپهری -
نوشتهشده در ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ۲:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عمر ها شد،حرف دردی آشنای گوش نیست
کوهکن تا بی نفس شد کوه ها بی ناله اند
.
.
.
.بی ..........دل!
-
نوشتهشده در ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ۲:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما برایش جان فدا کردیم او با طعنه گفت:
چیز دندان گیر مرغوبی نداری بیشتر؟:))) -
نوشتهشده در ۱۳ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff00b3)[مرهم زخم های کهنه ام کنج لبان توست!]
%(#ff00b3)[بوسه نمیخواهم،چیزی بگو ...]
%(#0055ff)[* احمد شاملو ]
-
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش -
نوشتهشده در ۱۳ مرداد ۱۳۹۸، ۱۳:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#c800ff)[گُل فرستادی مرا، ای خوشتر از گُل روی تو]
%(#c800ff)[گُل نباشد در لطافت، چون بهشتی خویِ تو]
%(#c800ff)[جز دلی رنجور و غیر از نیمه جانی دردمند]
%(#c800ff)[من چه دارم تا به جای گُل فرستم سوی تو؟] -
نوشتهشده در ۱۳ مرداد ۱۳۹۸، ۱۴:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو مرا آزردی که خودم کوچ کنم,
تو خیالت راحت میروم از قلبت , میشوم دورترین خاطره در شب هایت ,
تو به من میخندی و به خود میگویی باز می آید و میسوزد از این عشق
ولی
بر نمیگردم ,نه
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد , عشق زیباست و
حرمت دارد ...
:)) -
نوشتهشده در ۱۴ مرداد ۱۳۹۸، ۱۵:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#e87eaa)[طلوع اوّلین گل سرخ بود]
%(#e87eaa)[یا غروب آخرین نرگس زرد ؟!]
%(#e87eaa)[که پروانه ها]
%(#e87eaa)[تو را در من سرودند]
%(#e87eaa)[یادم نیست]
%(#e87eaa)[اوّلین شعرم را برای تو]
%(#e87eaa)[که باران کجا می خواند]
%(#e87eaa)[و پنجره ها فهمیدند]
-
نوشتهشده در ۱۴ مرداد ۱۳۹۸، ۱۵:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تصویر قشنگی ست
برخورد موج با صخره
در یک غروب زیبا
اما …
تا اسیر دریا نشوی
نمی فهمی چه جهنمی ست این زیبایی!
-
نوشتهشده در ۱۴ مرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زندگی کردن
تلف بودن
پلاسیدن
نطفه ای را پرورش دادن
برای زندگی کردن
و این تکرار تکرار است... -
این پست پاک شده!
-
قلب سختی می توان چون سنگ داشت
یا که سنگیجای دل در سینه کاشتدر به روی آفتاب و ماه بست
شاخه گل های گلدان را شکستجای گل یک سنگ در گلدان گذاشت
نام خود را می توان انسان گذاشت؟ -
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گزیدهای از شعر «هستن»
...
گفت و گو از پاک و ناپاک است
ما به هست آلودهایم، ای پاک! و ای ناپاک!پست و ناپاکیم ما هستان
گر همه غمگین، اگر بی غم
پاک میدانی کیان بودند؟
آن کبوترها که زد در خونشان پرپر
سربیِ سرد سپیده دم.بی جدال و جنگ،
ای به خون خویشتن آغشتگان ،
کوچیده زین تنگ آشیان ننگ،
ای کبوترها،
کاشکی پر میزد آنجا مرغ دردم، ای کبوترها!
که من ار مستم، ار هوشیار،
گر چه میدانم به هست آلوده مَردم، ای کبوترها!
در سکوت برج بی کس ماندهتان هموار،
نیز در برج سکوت و عصمت غمگینتان جاوید
های پاکان! های پاکان! گوی
میخروشم زار.#مهدی_اخوان_ثالث
#هستن
#زندگی_میگوید_اما_باز_باید_زیست
#انتشارات_زمستان -
نوشتهشده در ۱۷ مرداد ۱۳۹۸، ۹:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!