-
فیلم پرتقال کوکی اگر چه پر از صحنه های نا متعارف بود ولی یک چیز رو خوب بیان کرد: شرطی شدن ادم با هورمون و دارو
شخصیت اصلی (الکس) یه قاتل و تجاوزکاره
وقتی دو سال از زندانش گذشته یه عده مدعی میشن روشی ابداع کردن که میتونه هر کسی رو از جنایت و ... متنفر کنه و به جامعه برگردونه.
الکس داوطلب میشه تا در ازای آزمایش آزادش کنن
وقتی آزمایش شروع میشه بهش یکسری مواد تهوع آور میزنن و همزمان میشوننش توی سالن سینما و صحنه های خشونت بار نشونش میدن تا حس بد تهوع و خشونت براش همزمان بشه و از خشونت متنفر بشه.
جاابش اینجاست یکی از فیلمایی که پخش میشه پس زمینه ش سمفونی نهم بتهوون هست که الکس عاشقشه ولی چون با حس تهوع همزمانه از این قطعه متنفر میشه...
و در جایی بعد از اینکه آزاد شده وقتی سمفونی نهم رو میشنوه و هیچ راهی برا خاموش کردنش نیست خودش رو از پنجره پرت میکنه پایین ...! -
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده
“شاعر : کیوان شاهبداغی“
-
@bfesfilmbvxazsjk در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
فیلم پرتقال کوکی اگر چه پر از صحنه های نا متعارف بود ولی یک چیز رو خوب بیان کرد: شرطی شدن ادم با هورمون و دارو
شخصیت اصلی (الکس) یه قاتل و تجاوزکاره
وقتی دو سال از زندانش گذشته یه عده مدعی میشن روشی ابداع کردن که میتونه هر کسی رو از جنایت و ... متنفر کنه و به جامعه برگردونه.
الکس داوطلب میشه تا در ازای آزمایش آزادش کنن
وقتی آزمایش شروع میشه بهش یکسری مواد تهوع آور میزنن و همزمان میشوننش توی سالن سینما و صحنه های خشونت بار نشونش میدن تا حس بد تهوع و خشونت براش همزمان بشه و از خشونت متنفر بشه.
جاابش اینجاست یکی از فیلمایی که پخش میشه پس زمینه ش سمفونی نهم بتهوون هست که الکس عاشقشه ولی چون با حس تهوع همزمانه از این قطعه متنفر میشه...
و در جایی بعد از اینکه آزاد شده وقتی سمفونی نهم رو میشنوه و هیچ راهی برا خاموش کردنش نیست خودش رو از پنجره پرت میکنه پایین ...!بنظرم ایده اصلی فیلم نقض اختیار بود. اینکه انسان یا تابع نفسانیاتشه یا القاییات محیط ولاغیر!
اگه کسی جنبه دیدن صحنه های مثبت ۱۸ سال رو داره بنظرم حتما ببینه فیلم رو -
ذهن ما زندان است
ما در آن زندانی
قفل آن را بشکن
در آن را بگشایذهن
و برون آی از این دخمه ی ظلمانی
نگشایی گل من
خویش را حبس در آن خواهی کرد
همدم جهل در آن خواهی شد
همدم دانش و دانایی محدوده ی خویش
و در این ویرانی
همچنان تنگ نظر می مانی
هر کسی در قفس ذهنی خود زندانی است
ذهن بی پنجره بی پیغام است
ذهن بی پنجره دود آلود است
ذهن بی پنجره بی فرجام است
بگشاییم در این تاریکی روزنه ای
و بسازیم در آن پنجره ای
بگذاریم زهر دشت نسیمی بوزد
بگذاریم ز هر موج خروشی بدمد
بگذاریم که هر کوه طنینی فکند
بگذاریم ز هر سوی پیامی برسد
بگشاییم کمی پنجره را
بفرستیم که اندیشه هوایی بخورد
و به مهمانی عالم برود
گاه عالم را درخود به ضیافت ببریم
بگذاریم به آبادی عالم قدمی
و بنوشیم ز میخانه هستی قدحی
طعم احساس جهان را بچشیم
و ببخشیم به احساس جهان خاطره ای
ما به افکار جهان درس دهیم
و ز افکار جهان مشق کنیم
و به میراث بشر
دین خود را بدهیم
سهم خود را ببریم
خبری خوش باشیم
و خروسی باشیم
که سحر را به جهان مژده دهیم
نور را هدیه کنیم
و بکوشیم جهان
به طراوت و ترنم، تسکین و تسلی برسد
و بروید گل بیداری، دانایی، آبادی در ذهن زمان
و بروید گل بینایی، صلح، آزادی، عشق در قلب زمین
ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
و نکاری گل من
علف هرز در آن می روید
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است
گل بکاریم بیا
تا مجال علف هرز فراهم نشود
بی گل آرایی ذهن
نازنین
نازنین
نازنین
هرگز آدم، آدم نشود
شاعر : مجتبی کاشانی