-
-
از پیش تو پای رفتن ندارم من
هر چه راه میایم دور تر میشوی
از چشمانت نگاه بر نمی دارم من
چشمهایت را میبندی وقتی مرا میبینی
از صدای قدم های تو میفهمم آمدی ای جانم
پس چرا نمیایی تو ای عشق به آغوشم
از خیالت دست بر نمیدارم من
هر چه بی پروا دود شد بی شک غزلهای لبم بود
درد ها کشیده ام از قلبی که اینک جایگاه تو بود