-
نوشتهشده در ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۱۹:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش -
نوشتهشده در ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۲۱:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خنک آن روز که در پای تو جان اندازم
عقل در دمدمه خلق جهان اندازم:)
-
نوشتهشده در ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۲۱:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نامه حسن تو بر عالِم و جاهل خوانم
نامت اندر دهن پیر و جوان اندازم:) -
نوشتهشده در ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۲۱:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا کی این پرده جان سوز پس پرده زنم
تا کی این ناوک دلدوز نهان اندازم:)
... -
نوشتهشده در ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۲۱:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دردنوشان غمت را چو شود مجلس گرم
خویشتن را به طُفیلی به میان اندازم:) -
نوشتهشده در ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۲۱:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا نه هر بیخبری وصف جمالت گوید:)
سنگ تعظیم تو در راه بیان اندازم -
نوشتهشده در ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۲۱:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گر به میدان محاکای تو جولان یابم
گویِ دل در خم چوگان زبان اندازم:) -
نوشتهشده در ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۲۱:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گردنان را به سرانگشت قبولت ره نیست
چون قلم ،هستی خود را سر از آن اندازم:) -
نوشتهشده در ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۲۱:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff0000)[یاد سعدی کن و جان دادن مشتاقان بین] :)
حق علیمست که لبیک زنان اندازم:) -
نوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۹:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
می سپارم کشور دل را به دستانت ولی
خواهشا مانند مسئولان ایرانی نباش! -
نوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۲۲:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مُومِنم كَردی بِ عِشق و جآ زَدی تَكليف چيست؟!
بَر مسلمانی كِ كافر می شَود پِيغمبرَش..! -
تو مرا %(#f71616)[جان و جهانی] چه کنم جان و جهان را
تو مرا %(#1674f7)[گنج روانی] چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را...
%(#f71616)[حضرت مولانا]
-
یکی %(#ff0000)[درد] و یکی %(#00ff11)[درمان] پسندد
یکی %(#ff0000)[وصل ]و یکی %(#0044ff)[هجران] پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد...
%(#ff00fb)[بابا طاهر] -
نوشتهشده در ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۷:۱۴ آخرین ویرایش توسط Rosa انجام شده
عشقت به دلم درامدو شاد برفت
باز امدو رخت خویش بنهاد و برفت
گفتم به تکلف دو سه روزی بنشین
بنشست کنون رفتنش از یاد برفت
ای همدم روزگار چونی بی من
ای مونس غمگسار چونی بی من -
نوشتهشده در ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۴:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۶:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد -
نوشتهشده در ۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۶:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۸:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آبی ست محبت تو گویی
| سعدی |