سلام به دوستان گل آلایی
به خصوص دانشجوهای ورودی امسال
خوبین همگی ؟ اوضاع روبه راهه ؟
دانشجو شدنتون مبارک 🙂
دانشجویی یکی از دوران پرهیاهوی زندگیه هرکس به طریقی می گذرونه
برای بعضی ها میشه بهترین دوران زندگی و ساختن آینده
برای بعضی ها میشه پیدا کردن دوستان نابی که سالیان سال باهم باشن
و برای بعضی ها مسیر مهاجرت
و برای بعضی ها ترکیب همینا
و و و
خب حالا که شما هم وارد این مسیر و این دوران شدین
از روزای اول دانشگاهتون برامون بگین
از خاطره روز اول روز ثبت نام اولین کلاس و اولین اتفاقات بامزه ای که براتون میافته 😋
و هر چیز دیگه ای که خودتون دوست دارین 🙂
متن جایگزین
لذت ببرین از مسیر جدید زندگیتون از پیچ و خم هاش نترسین ادامه بدین با لبخند و امید یادتون نره زیبایی هاش رو هم ببینید هر روزش یه رنگه هر روزش یه حس و حالی داره تا چشم بهم بزنید می بینید داره به انتهاش میرسه تا می تونید خوب باشین و خوب بمونید و مولد خوبی باشین رد پاتون رو برای بقیه به یادگار بذارید شاد باشین و امیدوار و پر انرژی... @دانش-آموزان-آلاء @همیارسلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید 😂 خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید 😂 اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء
سلام به همهی بچههای با انگیزه!
دیروز روز جهانی اشتباه بود؛ بهترین بهونهای که بتونیم کمی از اشتباهاتمون بگیم، بخندیم، درس بگیریم و تو مسیر امسال قویتر قدم برداریم!
بیاید از تجربههای پارسال بگیم:
چه اشتباهاتی داشتید که شاید در لحظه ناامیدتون کرد، ولی الان ازش یه درس خوب گرفتید؟
چطور تونستید از اون اشتباه عبور کنید؟
و مهمتر از همه، چه توصیهای برای بقیه دارید تا همگی سال تحصیلی بهتری رو شروع کنیم؟
این تاپیک جاییه برای صداقت و یادگیری؛ از خندهها، ناراحتیها و موفقیتهایی که بعد از اشتباهاتتون به دست آوردید! منتظریم تا قصههای شما رو بشنویم تا هممون با تجربههای هم، بهتر پیش بریم.
پس شروع کنید؛ اشتباهاتتون رو با ما به اشتراک بذارید و یه قدم جلوتر برداریم!
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
درود.به به بالاخره روز دختر رسید. روز دختر رو به همهتون تبریک میگم امیدوارم که همیشه سالم و سلامت و موفق باشید🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🎉🎉🎉🎉🎉🎉
انجمن رو منفجر کنید دخترا
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1401 @بچه-های-همخوانی @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @دانش-آموزان-آلاء
هاعییی بر شما ای هم کنکوریای من😂
چخبررر؟ خوبین؟
آقا داریم به لحظات ملکوتی اعلام نتایج نزدیک میشیم..
یعنی دیگه امروز فرداست که با استرس وارد سایت میشیم، هی منتظر لود شدن سایت میمونیم، آب دهنمون خشک میشه دست و پامون سرد میشه حتی ممکنه انگشتامون بلرزه، تا اینکه بالاخره اون عبارتو میبینیمش...
شما رو نمیدونم ولی این روزا ذهنم پر از سواله...
شاید مهم ترینشون ک احتمالا برای شما هم همینه اینه که: قراره با چه عبارتی رو به رو شم؟ مردود؟ قبولی؟ قبولی چی؟ قبولی کجا؟ قبولی کِی؟
و از اینا گذشته.. هر یک از این عنوان ها قراره برام چه سرنوشتی رقم بزنه؟
گیریم که رسیدم به خواستم... تهش که چی؟ یعنی قراره ی اینده گل و بلبل مثل همونچیزی که خیالپردازیشو میکنم داشته باشم؟
و یا اگه نرسم، قراره سرنوشت شومی داشته باشم؟
ایا اصلا قراره به قولی: "خواست و قسمتم یکی باشه؟"
شما چه سوالایی ذهنتونو درگیر کرده و باعث میشه نگران باشین؟
بیاین باهم حرف بزنیم :>
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 @بچه-های-ریاضی-کنکور-1403 @انسانیا @تجربیا @ریاضیا
درود🍷🍷y (488).gif
امیدوام حال خوبی رو داشته باشید
هر چند وقت یکبار بیا اینجا توی یه پست یه اسکرین شات از پروفایلت (کاور . عکس پروفایل . بیوگرافی و تعداد فالور وبقیه چیزای که تو پروفایلا هست)بگیر و زیر اون امضایی هم اگه داری اضافه کن و بفرست اینجا
اگه دوست داشتی در آخر پست در حد یک خط هرچی که خواستی بنویس و اضافه کن
و اینجوری ردپات رو توی انجمن ثبت کن تا بمونه یادگاری ...👣
به قول آقای موقاری حالا که داری خوب گوش میدی چندتا جونم به این نکته هم بگم😂:
1.درحال حاضر تو پروفایل همه یه باکس تبلیغ هست، ممنون میشم اگه سعی کنین اونو تو عکس نشون ندین. + ادرس ایمیلتون هم کات کنید که اخراج نشید.
2.یه تعادلی هم داشته باشین تو ارسال پست! درواقع جوری نباشه که هروز بفرستید یا سالی یکبار بفرستید😂
3.اسپم هم که دیگه خودتون میدونید زشته بگم بهتون .. بزرگشدید دیگه 😂
y (546).gif
4.دوستاتم دعوت کن
امیدوارم خاطره بشه واسه هممون👌
1 (2).gif
چاکر همه رفقای آلا
دعوت میکنم از همه آلایی ها
@دانش-آموزان-آلاء
پ.ن: راستی Sharllot هم تو نوشتن تاپیک کمک کرد ولی ایده اصلی مال خودم بود .. گفتم اسمشو بیارم خودشو نکشه بعدا 😑👌🤣🤣
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:
همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
🦋Sobhan.1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
🍄negaarin / M.an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
....................................
ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂
0_1534586548670_coke-smiley.gif
درود دوستان همین الان تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم. تو این تاپیک میایم جملات قشنگ و آموزنده و انرژی دهنده افراد معروف و موفق رو به اشتراک میزاریم باهم. هرجمله زیبایی از یه شخص که دیدین قشنگه و روحتونو نوازش کرد و متحول کرد بفرستین بقیه هم ببینن ولذت ببرن. این شخص میتونه ورزشکار، هنرمند، دانشمند و...... هر فرد موفقی باشه!
منشن هم لازم نیست تمام بچههای آلا منشن هستن!
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @راه-ابریشم-پرو-شیمی @راه-ابریشم-پرو-زیست @راه-ابریشم-پرو-زبان @راه-ابریشم-پرو-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشم-پرو-ریاضی-تجربی @راه-ابریشم-پرو-دینی @راه-ابریشم-پرو-ادبیات @راه-ابریشم-پرو-فیزیک-کازرانیان تجربیا تجربی @ریاضیا @انسانیا
سلاااااااام بر دوست های عزیز و خوشکل خودم 🥰❤🤗
همیشه واسه همه مون در یک موقع زمانی یه اتفاق هایی میوفته که شیرینه گاهی هم تلخ 😍😭
همین تلخ و شیرینا با مرور زمان🕰 میشن خاطره و در دفتر خاطرات ذهنمان جا خوش میکنن ⌛📜
حالا دوستان🤗 از شما میخوام که
از خاطرات زندگی تون بگین از خاطرات شیرین☺️ ، بامزه 😋، تلخ 😔،دوران مدرسه 👩🏫👨🏫، دوران دانشگاه 👨🎓👩🎓،
از سوتی هاتون😂 و از خاطرات با دوستانون👬👭 و هرچی که دوست دارید بگیید و باما شریک شید😉
دوستون دارم فراوون با کلی قلب هاییی رنگیی
💚💛🧡❤💙💜🖤
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @حامیان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل @ادمین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا dlrm پشمک اکالیپتوس
marzyeh78 @رُ-ز-عــآبیـ ایهام @Saahaar گونش
@Milad91 Virus @Survival
بِسْم رَبّ النور ☁️
سلام
امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... 🎈
برم سراغ حرف اصلی....
در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....❤️☁️
یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل.....
البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم.....
اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ☁️🎈🍒
IMG_۲۰۲۳۰۶۱۶_۲۲۰۶۵۴.jpg
پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ
و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:☁️❤️
بسم الله الرحمن الرحیم...
به نام یزدان پاک... که فاطمه را از او دارم.. =)) ☁️☘️🍒
سلام بهتون ساکنین انجمن
امیدوارم حال دلتون عالی باشه 👌🏻🌱❤️
بریم سراغ اصل مطلب..
که بخاطر این موضوع مهم شما رو دعوت کردیم....
پ.ن: اصلنم مهم نیست شما جدی نگیرید😂🤝🏻)
فردا یه روزیه که یه بنده خدایی قدوم نا مبارکش رو، رو چشم زمین گذاشت .... 😐😕
این دختر سر اسم همه، همه رو دیوونه کرده... 🔪
عملا حافظه ماهی داره 😒😂🤝🏻
به شدت درس خون و خانوم...
میگه امسال دیگه پزشکی رو میارم 😎 دیگه الله و علم...
(اما من که بعید میدونم 👌🏻👍🏻🤝🏻😂پزشک هم بشه کی قرار خودشو بسپره به این بشر دو پا من شخصا به عنوان دکتر قبولش ندارم)
تموم شد خصلت های خوبش من دیگه هیچی یادم نمیاد... 🤔😂
(سرم رفته 😂🔪)
دیگه بین زمین و هوا نزارمتون... 😂
تولد فاطممونههههههههههههههه🥺😂❤️❤️❤️❤️❤️
fest30.gif823d8cf6-48cb-4755-81d5-ec817b734e02-image.png confetti.gif
عشق من تولدت مبارک
یکساله دارمت و این اواخر بیشتر تو قلبم فرو رفتی و جا باز کردی مهربون... ☘️🍒☁️=))
تو یکی از خوشگل ترین و عزیز ترینایی برام و همیشه خوشحالم و افتخار میکنم تو رفیقمی...starplucker.gif
دوستان من آهنگ ندارم درحال حاضر هر کس داره بفرسته تا مجلس گرم بشه 😂y (719).gif
فففففففففففففففقط....
خواهران گرام برادران ارجمند با رعایت شئونات اسلامی جوری که اسلام تو خطر نیوفته همه مجلس رو گرم کنید😉😂🤝🏻🥳
آقایونی که خوشتیپ کردن کت رو در بیارن...132.gif😎
خانوما البته فقط دست 😂🤝🏻👈🏻👏🏻y (722).gif
خب... خب....
زمان صرف شیرینی و شام فرا رسید.... 😌😉
ولییییییییییی متأسفم فاطمه دست به جیب نشد براتون تدارکات تهیه کنه......😒😂
بگذریم از این تشریفات...
برات بهترین رو آرزو میکنم بهترینم... 1593
خانوم دکتر شدنتو ببینم عزیزدلم...
از دور میبوسمت خانوم ناناز=))) 🍓
loveboat.gif
هممون دعوتیم به این میلاد قشنگ...
kumbaya.gif
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه😂
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
Infinitie. A
ramses kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
مجتبی ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
Mehrsa 14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سیاهچالهها
مقدمه
طبق نظریه ، نسبیت عام ، گرانش انحنا دهنده فضا - زمان است. فضای حول ستاره به نحو بارزی خم میشود در لحظهای که هسته ستاره تبدیل به حفره سیاه میشود. این جرم خطوط فضا زمان را مانند پیلهای به دور خود میپیچد. امواج نوری کم تحت زوایای خاصی به سمت سیاهچاله روان میشود. در سطح کرهای که هم مرکز نقطه یکتایی سیاهچاله است، تجمع میکنند. در فاصله معینی از سیاهچاله که بسته به جرم لا وارد شده باشید ستاره رمبیده دارد، جاذبه آنچنان زیاد است که نور نمیتواند فرار کند، به این فاصله افق حادثه گفته میشود.
ساختار سیاهچالهها
با حل استاتیک غیر چرخشی با تقارن کروی برای معادلات میدان انیشتین این نکته مشخص میشود که سیاهچالهها که از یک سمت به صورت چاه عمل میکنند، در سطح دیگری بصورت چشمه عمل میکند. یعنی میتواند دو سطح مختلف فضا زمان را از جهانهای گوناگون یا دو نقطه بسیار دور از جهان خودمان را به هم متصل کند. که به این حالت لا وارد شده باشید کرم چاله یا پل انیشتین رزن گفته میشود.
سیاهچالهها چگونه بوجود میآیند؟
هر چه لا وارد شده باشید ستارههای نوترونی بزرگتر باشد کشش جاذبهای داخلی آن نیز بیشتر خواهد بود. در سال ۱۹۳۹ اوپنهایمر فکر کرد که نوترونها نمیتوانند در برابر همه چیز مقاومت کنند. به نظر او اگر یک چیز در حال از هم پاشیدن بزرگتر از ۲.۳ برابر اندازه خورشید بود، آنگاه نه تنها الکترونها بلکه نوترونهای آن نیز در هم میشکست.
همچنین باید بدانیم که وقتی نوترونها در هم شکستند، دیگر هیچ چیز مطلقا وجود ندارد که از در هم پاشیدن ستاره جلوگیری کند. اگر شما خود را روی سطح یک توده در حال از هم پاشیدن تصور کنید، آنگاه شما با فرو ریختن آن جسم به مرکز آن نزدیکتر و نزدیکتر خواهید شد. و بنابراین نیروی جاذبه بیشتر و بیشتری را حس خواهید کرد. تا هنگامی که ستاره به مرحله کوتوله سفید برسد، شما بیش از ۱.۰۱۶ تن وزن پیدا خواهید کرد.
تصویر
وقتی که ستاره به در هم پاشیدن ادامه داد و از مرحله ستاره نوترونی هم گذشت و بطور کامل از هم پاشید، وزن شما از ۱۵۰۰۰ میلیون تن بیشتر و بیشتر خواهد شد. اگر سیاهچاله به اندازه کافی به ما نزدیک بود، میتوانستیم نیروی جاذبه بر آن را حس کنیم. اما وقتی یک سیاه چاله در میان ستارهها خیلی دورتر از ما قرار دارد، آیا میتوانیم وجود آنرا اثبات کنیم؟ برای این منظور اخترشناسان دو راه آشکار شدن حدس میزنند. اول از روی جرم سحابی برای مثال اگر آنها جرمهای تمام ستارگان موجود در یک خوشه ستارهای مریی بطور قابل ملاحظهای کمتر از جرم خوشه وجود داشته باشد، مرکز کهکشانها به عنوان مکانهایی تلقی میشوند که در آنها سیاهچالهها وجود دارند. زیرا چگالی مواد در آنجا زیاد است. راه دوم نیز این بوده که اگر چه hc سیاهچالهها هیچ تشعشعی خارج نمیشود، اما چیزهایی که در سیاهچالهها سقوط میکنند. به هنگام سقوط اشعه ایکس از خود منتشر میکنند و هر چیز کوچکی که در سیاهچالهها سقوط کند تنها مقدار کمی اشعه ایکس از خود منتشر میکند. این مقدار برای کشف آن در فاصله میلیونها میلیون کیلومتری کافی نخواهد بود.
در سال ۱۹۷۱ یک دانشمند انگلیسی به نام لا وارد شده باشید استفن هاوکینگ< عنوان کرد که این واقعه بوجود آمدن سیاهچالهها هنگامی که جهان نخستین لا وارد شده باشید انفجار بزرگ خود را آغاز کرد اتفاق افتاده است. هنگامی که تمامی مواد تشکیل دهنده جهان منفجر شد، مقداری از این مواد آن چنان به هم فشرده شدند که تبدیل به سیاهچاله گشتند. وزن برخی از این سیاهچالهها ممکن است به اندازه وزن یک سیاره کوچک و یا از آن کمتر باشد و وی آنها را سیاهچاله کوچک نامید.
نتایج تحقیقات هاوکینگ
سیاهچالهها میتوانند وزن از دست بدهند.
مقداری از انرژی جاذبهای آنها در خارج از محدوده لا وارد شده باشید شعاع شوارتز شیلد ستاره به ذرات ماده تبدیل میشود.
ممکن است این ذرات به فضای بیرون بگریزند از این طریق مقداری از مواد تشکیل دهنده سیاهچالههای بزرگ که به اندازه یک ستاره وزن دارند، برای تبخیر همه مواد تشکیل دهندهاش میلیونها میلیون سال وقت لازم است. در حالی که در این مدت خیلی بیشتر از این مقدار ماده به آن اضافه میشود. بنابراین هیچگاه از طریق تبخیر وزن آن کاسته نمیشود.
هر چه سیاهچاله کوچکتر باشد سرعت تبخیر آن بیشتر است یک سیاهچاله کوچک واقعی باید بیشتر از مقدار مادهای که به خود جذب میکند وزن از دست بدهد. بنابراین سیاهچاله کوچک باید بوسیله تبخیر کوچکتر و کوچکتر شود و بالاخره هنگامی که دیگر خیلی خیلی کوچک شد یک مرتبه تبخیر آن حالت انفجاری به خود گرفته و تشعشعاتی حتی با انرژی بیشتر از اشعه ایکس منتشر کند. اشعه منتشر شده از این طریق اشعه گاما خواهد بود.
سیاهچالههای کوچکی که ۱۵ میلیون سال پیش هنگام نخستین انفجار بزرگ جهان ایجاد شدهاند، اکنون ممکن است در حال ناپدید شدن باشند. هاوکینگ اندازه اولیه آنها و نوع اشعه گامایی را که هنگام انفجار تولید میکنند، حساب کرد.
انواع سیاهچاله
۱- شوارتس شیلد: ساده ترین نوع سیاهچالههاست، بار و چرخش ندارد، تنها یک افق رویداد و یک فوتون کره دارد، از آن نمی توان انرژی استخراج کرد. شامل تکینگی ، نقطهای است که در آن ماده تا چگالی نامحدود در هم فرو رفته است.
۲- رایزنر- نورد شتروم: هم بار دارد وهم چرخش ، می تواند دو افق رویداد داشته باشد ، اما تنها یک فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی نقطه ای است که وجود آن در طبیعت نامحتمل است، زیرا بارهای آن همدیگر را خنثی می کنند.
۳- کر: چرخش دارد، اما بار ندارد. بیضی و از بیرونی حد استاتیک است. منطقه تیره میان افق رویداد و حد استاتیک ارگوسفر است، که می توان از آن انرژی استخراج کرد. می تواند دو افق رویداد و دو حد استاتیک داشته باشد. دو فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی حلقهای است.
۴- کر- نیومان: هم بار دارد و هم چرخش ، همان سیاهچاله کر است، جز اینکه بار دارد، ساختارش شبیه ساختار سیاهچاله کر است. میتوان از آن انرژی استخراج کرد. یک تکنیگی حلقهای دارد.
به نظر پژوهشگران چهارنوع سیاهچاله همچنانکه ذکر شد می تواند وجود داشته باشند. مهمترین موضوع در باب سیاه چاله آنست که ، بدانیم ماده در داخل سیاهچالهای که حاصل آمده است در نهایت به چه سرنوشتی دچار می شود؟ اختر فیزیکدانان میگویند:اگر مقداری ماده به داخل حفره سیاه از قبیل آنچه که از یک ستاره وزین مرده بجای مانده بیندازید، نتیجه نهایی همواره الزاما یک چیز خواهد بود و تنها جرم ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای که جسم با خود حمل می کند باقی خواهند ماند. اما اگر کل جهان به داخل حفره سیاه خود بیفتد، یعنی به شکل سیاهچاله در آید، دیگر حتی کمیاب بنیادی (جرم) ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای نیز ناپدید می گردند.
مجهولات سیاهچالهها
اگر ستاره شناسان بتوانند نوع پرتوهایی که هاوکینگ پیش بینی کرده است، شناسایی کنند، مدرک خوبی برای تأیید تشکیل و وجود سیاهچاله بدست خواهد آمد. اما تاکنون پرتوهای پیش بینی شده کشف نشدهاند. با اینحال هر لحظه ممکن است این پرتوها شناسایی شوند. دلیل تابش اشعه ایکس از حفره سیاه این است که جرمی که توسط لا وارد شده باشید طوفانهای ستارهای خود ستاره ، از سطح آن میگریزند، در فاصله مناسبی که به حفره سیاه رسیدند، توسط حفره شکار میشوند و در مداری به دور حفره شروع به چرخش کرده و به این ترتیب شکل یک دیسک عظیم را تشکیل میدهند.
با توجه به این نکته که لایههای داخلیتر دیسک سریعتر از لایههای خارجی میچرخند، در اثر اصطکاک لایههای مختلف دیسک گرم شده و شروع به تابش اشعه ایکس میکنند. به این دیسک ، دیسک تجمعی گفته میشود. این حالت برای اولین بار در لا وارد شده باشیدستاره دوتایی (دجاجه۱-x) مشاهده شده است. احتمالا قطر خود حفره سیاه (قطر افق حادثه) ۳۰ کیلومتر است و برای تمامی ستاره دوتایی سیاهچاله ساختمان به همین شکل است:d
از سایت آکادمیک
با سلام خدمت همه عزیزان !
من با توجه به اینکه پایم ضعفیه و سال سوم دبیرستان هم سر کلاسا نبودم (به خاطر مشکلی که داشتم یعنی سه ماه رو کلا سر کلاس بودم) و تا الانم زدم به تنبلی و نخوندم و هی انداختم اینور و اونور خواستم بگم اگه الان شروع کنم میتونم کنکور موفق بشم؟!
خیلی دوس دارم یه دانشگاه دولتی قبول بشم ! به خاطر خیلی چیزا !
به ریاضی خیلی علاقه دارم ولی نمیدونم چرا هیچ وقت از هیچ درسش نمره نمیگیرم ! البته چون فکر کنم نمیخونم :|
به نظر شما قبول می شم یا نه؟ 😞
خاطره بازی
-
سلاااااااام بر دوست های عزیز و خوشکل خودم 🥰
همیشه واسه همه مون در یک موقع زمانی یه اتفاق هایی میوفته که شیرینه گاهی هم تلخ
همین تلخ و شیرینا با مرور زمان میشن خاطره و در دفتر خاطرات ذهنمان جا خوش میکنن
حالا دوستان از شما میخوام که
از خاطرات زندگی تون بگین از خاطرات شیرین️ ، بامزه ، تلخ ،دوران مدرسه ، دوران دانشگاه ،
از سوتی هاتون و از خاطرات با دوستانون و هرچی که دوست دارید بگیید و باما شریک شیددوستون دارم فراوون با کلی قلب هاییی رنگیی
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @حامیان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل @ادمین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا dlrm پشمک اکالیپتوس
marzyeh78 @رُ-ز-عــآبیـ ایهام @Saahaar گونش
@Milad91 Virus @Survival -
Flight در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
dlrm در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
میخوام یه خاطره ای بگم
بگو بگو...
یبار با دختر خالم ( اول دبیرستان بودم)
رفتیم بیرون
بعد گفتیم هر پسری ک دیدیم ازش یه ادرس میپرسیم
بعد
یه پسره بود من گفتم این از پشت خیلی خوش تیپ و خوش استایله از این بپرسیم
خدا از سر تقصیراتم بگذره
رفتم جلو گفتم ببخشید اقا
برگشت وااایییی قیافش شبیه خرچنگ بود
یهو با دختر خالم زدیم زیر خنده انقد خندیدم انقد خندیدم اشکامون میومد
یعد بنده خدا اونم مرده بود از خنده چون دختر خالم مشهدی نبود نمیدونست ادرس کجارو بپرسه منم وقتی خیلی میخندم نفسم میگیره
گفتم ک تابفروفروشی
گفت به نشر؟
گفتم اره
گفت دم درشین
و رفت -
یبار
بخدا خیلی کوچیک بودم ۴-۵ دبستان
بعد دختر خالم اینا از زاهدان اومدن مشهد و میخواستیم بریم باغ پونه
بعد
ما قرار شد الویه درست کنیم و جوجه هم بگیریم بریم اونجا
بعد هویج نداشتیم
مامانم گفت با فاطمه برین و هویج بگیرین
من خیلی شر بودم بچه ها خیلللییی بخدا ک هنوزم هستم
اخلاق و خلقیاتم پسرونه بود باز الان عالی شده
بعد
رفتیم و سه تا میوه فروشی رو پرسیدیم نداشتنواقعا نداشتن
موقع برگشت یه کارواش بود
من گفتم فاطمه من میرم اونور خیابون تو بزو از این کارواشیه بپرس هویج دارن یا نه
این بچه ساده(سه سال از من بزرگ تره)
رفت تو و منم سریع رفتم اونور خیابون
بعد دیدم قرمز شده یود از خجالت اومد بیرون داد زد میکشمتتتتتتت
منم میدوعیدم
وای یه مسیر رو دوعیدیم من پیچیدم توو کوچه چون وقت نبود زنگ بزنم از رو در رفتم و پریدم توو حیاط
بعد از پله های همسایه رفتم بالا دیدم اومده توو کوچه چون خونه هارو بلد نیست فک کرده گم شده زده زیر گریه
وای اون حالت سرگردونیش
عالی بود
بعد درو وا کردم اومد یکمم کتک خوردم ولی خاطره شد -
یبار عروسی دعوت بودیم دور هم نشسته بودیم و میز ما که همه اب میوه و اب ها رو من خوردم خواهرم که تشنه ش شد گفت باید بری واسم چای بیاری منم پا شدم و چون لباسم بلند بود و دنباله داشت و کفش پاشنه بلندم پام بود به سختی راه میرفتم از شانس خوب منم کف سالن عروسیم کاشی بود و احتمال لیز خوردنم زیاد
رفت
جوگیر شدم یه لیوان بزرگگگ چایی اوردم که حالش جا بیاد نزدیک میزما یه پسر ایستاده بود با غرور و یه ژست عالی کلی هم بخت برگشته به خودش رسیده بود همین که نزدیک پسره شده بودم یهو پام به دنباله لباسم گیر کرد و لیز خوردم و در حال سقوط بودم که لیوانو به یه طرفی پرت کردم و صندلی که پسره بهش تکیه داده بودو کشیدم تا بتونم تعادلمو حفظ کنم و گند نزنم به خودم ..... پسره بدبخت هیچ کله پا شده بود و به بدترین شیوه ممکن افتاده بود یه لیوان قشنگ نسکافه داغم روش خالی شده بود و لباسش قشنگ از سفید تبدیل شده بود به قهوه ایی دستشم بخاطر شیشه لیوان خراش برداشت و از عصبانیت زیاد قرمز قرمز بود داد زد گفت خانم این چه وضعشه
با این حال که خجالت میشکیدم اما خیلی ریکلس گفتم که شما می تونستید سر راه من نباشید من مقصر نیستم بعد راهمو گرفتم رفتم
از این تریبون میگم برادر من حلال کن اما نمیشد ازت معذرتم بخوام
-
همین چند روز پیش کلاس ریاضی بودو یه دبیر کسل کننده ک جون میداد واسه کرم ریختن..
داشتم با پشت سریم میحرفیدم دبیر چند بار تذکر داد
منم کم کاری نکردم کاپشنمو برعکس پوشیدم کلاهشم گذاشتم روی سرم .. روی صندلی جوری نشستم ک انگار پشتم ب دبیره رفیقمم ب من نگاه میکرد جوری ک دارم باش میحرفم
دبیره یهو داد زد خانم ... دارم درس میدم نمیخاین گوش بدین از کلاس برین بیروووونن.. منم ریلکس کلاهو دادم پایین گفتم : با من بودین؟؟؟؟؟
خوده دبیر خندش گرفت.. -
امروز دوست صمیمیم توو دانشگاه یکیشون برگشت گفت
آسان نیامدی به دل
که آسان روی ز دل
برات آشنا نیست؟
چشام ۴ تا شده بود
گفتم نکنه اینم عضو فرومه خبر نداشتیم
خلاصه اینکه داشتم قسمش میدادم از کجا خونده این شعرو و فلان...
اخرش برگشت گفت پارسال خودت توو دفترم نوشتی یادت نیس؟
:).....
چ دورانی بود
فقط خاطره هاش موند.....
استاد اخلاقمونم بهم گفتن خانم دکتر شکارچی
بچه ها هم کلی خندیدن
۲/۹/۹۸ -
یبااااااااااااااااااار
5 سالم بود توی یه شهرک زندگی میکردیم
داداش دومم 8 سال از من بزرگتره
هرموقع میخواس بره بازی کنه منم بهش آویزون میشدم که باهات بیام چون مامانم اجازه نمیداد تنها برم فکر میکرد گم میشم :|
ولی بچه ی خوبی بودم وقتی میرفتم تو شهرک با دوستای خودم بازی میکردم
مامانم همیشه میگفت وقتی میای خونه قبلش برو دنبال داداشت اونم بیار (وگرنه داداشم تا 10 شب هم خونه نمیومد :| )
خب محوطه واسه من خیلیییییی بزرگ بود هر کوچه ای که میرفتم باید کلی راه میرفتم و میگشتم :|
پسرا هم یه جا بازی نمیکردن کع یا میرفتن تو پارک شهرک فوتبال بازی میکردن
یا توی حیاط های خونه ها یا کوچه بودن قایم موشک بازی میکردن
حالا ما دخترا واسه بازی هممون توی یه کوچه بودیم :|
خلاصه این که من یه روز هرچی گشتم داداشمو پیدا نکردم (غروب که اومد فهمیدم با دوستاش رفته بودن بیرون شهرک :| )
از گشتن خسته شده بودم رفتم برم خونه،دیدم یکی از دوستاش کنار خیابون نشسته (این دوستش ازش بزرگتر بود و تقریبا 17 سالش بود )
گفتم سلام داداش منو ندیدی؟گفت عع چرا یه لحظه وایسا جیبامو بگردم شاید اینجا باشه :|
منم باور کرده بودم که وقتی هیچ جا نیست ممکنه توی جیبای اون باشه
مثل احمقا ایستاده بودم که داداشمو از جیباش در بیاره :|
تک تک جیباشو که نگاه میکرد داداشم هم صدا میزد
بعد میگف عع اینجا نیس عع اینجا هم نیس همه رو که گشت گفت نه تو جیبام نیست نمیدونم کجا رفته
منم ناراحت ازش تشکر کردم رفتم خونه
یه بار دیگه هم این اتفاق افتاد و دوباره ازش پرسیدم کجاست گف وایسا جیبامو بگردم منم منتظر شدم بگرده
دیدم پیدا نمیکنه گفتم من ببینم شاید تو خوب نگشتی اونم نشست قدش به من برسه گفت بیا بگرد :|
وقتی رفتم خونه به مامانم گفتم اه من خسته شدم
همه جا رو گشتم نبود
حتی تو جیبای بهنام هم نبود :|
واااای فقط باید قیافه ی مامانمو میدیدی اون لحظه
هیچی دیگه مامانم برام توضیح داد که داداش به اون نره خری تو جیبای بهنام جا نمیشه -
قبلا که تو آپارتمان زندگی میکردیم ، من رفتم لباسام رو پشت بوم اویز کنم یه کم نور خورشید بخوره بهش ...بعد نمیدونم تو چ عالمی بودم پله هارو میشمردم میومدم پایین هرچی کیلید رو مینداختم داخل در نمیرفت داخل یهو دیدم از داخل خونه صدا میاد اطرافمو نگا کردم دیدم کفشای همسایه ها دم درشون هست تا اومدم فرار کنم پسرشون اومد درو باز کرد️️️آب شدم از خجالت
-
عاقااااا
یه دوست دارم فامیلیش «آل ابراهیم»
سوژه ای شده افتاده دست ما
یه روز معلممون قصد کرد که ضایع اش کنه
خودش سوتی داد
گفت آقااا ابراهیمم!!
کل کلاس چرخیدن سمتش دنبال ابراهیم میگشتن
منم اسمشو سیو کردم ...آل ابی(ع) (اسمشو نمیگم جاخالی میزارم خودتون پر کنید)
بعد الان از چتمون واسش اسکرین دادم
بیچاره اسمشو خوند رفت تو کما
الانم داره منو ناسزا بارون میکنه
بدون که دوست دارم -
یه باااااااااااار
سلام من این خاطره رو خیلییییییییی خلاصه تو تودلی گفتم
ازم درخواست شده که اینجا بگم
4 یا 5 سالم بود ، من و مامانم داشتیم پیاده از خونه ی دوستش برمیگشتیم :woman-girl:
توی اون مسیر یه بهزیستی بود که من همش دلم میخواست
برای یه بارم که شده ببینم اونجا چه خبره
خیلییییییییی تا حد نِق و گریه اصرار کردم بریم
مامانم که دید دیگه خیلی شورشو در اوردم
پیش خودش گفت خب این بچه که انقد دوست داره اونجا رو ببینه دلشو نشکنم
قبووول کرد و رفتیم داخل:the_horns:
من فکر میکردم اونجا فقط نی نی ها رو نگه میدارن
آخه خیلی عروسک دوست داشتم و فکر میکردم نی نی ها عروسک های زنده ان
حتی الانم تو خیابون یه نی نی بغل مامانش یا باباش میبینم ادامه ی مسیر دست منه
هیچی رفتیم داخل
یه حیاط خیلی بزرگ و قشنگی داشت همون لحظه دلم خواست کاش مامانم منو بزاره اینجا بچه ی اینجا بشم
به مسئولش تو حیاط گف بچم دلش میخاد اینجا رو ببینه
از صبح اصرار میکنه خیلی مشتاقه و فلاااان...
خانومه ما رو برد اونجا،خب من خیلیییییی کوچولو و ریزه میزه بودم
وقتی درو باز کردن دیدم فقط بچه های سندروم دان اونجان و
یهویی همشون با هممم دارن میان نزدیکِ در (مثل این که نی نی ها رو یه منطقه ی دیگه نگه داشتن)
من واقعاااااااااا ترسیدم چون تا حالا ندیده بودم بچه هایی رو که این حالتی باشن
همونجا وقتی دیدمشون خیلی سریییییع زدم زیر گریههههه با یه حالت آبرو ریزانه محکم مامانمو بغل کردم
به مامانم میگفتم ماماااان بریممم مامان مامان برییییییم بریم بریم
میدونم حرکتم زشت بود ولی بچه بودم واقعا :|
هیچییییییی دیگه ینیییییییی آبروی مامانم رفت و کلی ازشون عذرخواهی کرد منم از گریه خیییییس شده بودم رفتیم بیرون و مامانم کلی دعوام کرد
هنوزم وقتی از اون مسیر رد میشیم میترسم واقعا خاطره ی عجیبی تو بچگیام بود -
سلام سلام
اقا من بچه بودم همه اسما رو اشتبا تلفظ میکردم
مثلن یه خانومی بودن که اسمشون اختر بود ولی من به عنتر خانوم صداشون میکردم️طفلی خیلی مهربون بود به روم نمی اورد ولی نمیدونم چرا وقتی تو یه جمعی بودیم صداش میکردم سلااام عنتر خانوم طفلی هزار رنگ عوض میکرد بچه بودم اصلن نمیدونستم عنتر چیه و خیلی جدیم فک میکردم درست اسمشو صدا میزنم
حالا یه اقای بودن که خیلی جنتلمن که یه اسم کوردی شیکی داشتن که بازم متاسفانه من اشتبا بش میگفتم نفام اقا ( نفام = انسان احمق و نادان و نفهم ) حالا من ول کنم نبودم حتما هرجا که میدیشم فورا میرفتم میگفتم چطوری نفهم اقا خوبی تو؟️
همه ی اینا خوب بود تا این اشتبا اسم صدا زدنای من کار دست خاله م داد
یه اقای مسنی بودن که طفلی منو خیلی دوست داشت در عین جدی بودنش که با کسی شوخی نداشت اما با من خیلی خوب بود یه ابهتی خاصی داشت که ادمو میگرفت اسم ایشون غریب بود که من بهشون میگفتم فریق حالا خدایش چ جوری خیلی ریکلس اون کلمه سختو تلفظ میکردم نمیدونم ️
من همیشه از این اقا برای همه حرف میزدم که اقای فریق ب من شکلات داد انقد خوبه منو از نوه هاش بیشتر دوس داره و اینا ....
حالا طفلی خاله من فک میکرد جدی جدی اسمش فریقه
یه روز دعوت خونه شون شدیم که خاله منم برای اولین بار اومد خونه شون که موقع احوال پرسی خیلی جدی گفت سلام اقای فریق خوب هستید پدر جان تعریفتونو از خواهر زادم زیاد شنیدم
حالا اون لحظه
قیافه خاله م
قیافه غریب اقا
قیافه کل خونواده
قیافه من ️
بابا حالا خاله من ول کنم نبود هر حرفی که میزد یه اقای فریقم اخرش میگفت به بیچارم هیچ کس هیچی نمی گفتن تا اینکه برگشتیم خونه فاز خاله مو پرسیدن که طفلی گفت مگه اسمش فریق نیس
وقتی واسش توضیح دادن دیگه از اون روز به من اعتماد نکرد و هیچ وقت نزدیک خونه غریب اینا نشد@دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @همیار @ناظم
-
همه چیز از روزی شروع میشه که به دنیا اومدم
اولش اصلا نمیخاستم به دنیا بیام
شاید باورتون نشه ولی قرار بود 13 خرداد به دنیا بیام که مادرم 21 خرداد واقعا شک کرد که چرا این بچه انقد خوش و راحت خوابیده و نمیخاد پا به این جهان بزاره
بعدم میره دکتر و دکتر با چشم های از حدقه بیرون زده میگه خانوم شما الان حس درد نداری؟!
مادرم خیلی ریلکس میگه نه آقای دکتر ️مادرم رو میبرن سونو گرافی میبینن من از بند ناف آویزون شدم و میگم نوموخاممممم بیام نوموخام(بی مزه هم ترامپ نه من)
بعدش که پا در میونی دکتر ها و پرستاران و مدیریت بیمارستان شرفیاب میشم به این دنیا
وزنم خیلی خیلی خیلی کم بوده 2 کیلو و دویست
چیه توقع داشتین 4 کیلو باشم؟!
حالا درسته من ی هفته دیرتر به دنیا اومدم ولی دلیل نمیشه اضافه وزن بگیرم که
بعدش طی یک عملیات خیلی خفن با حضور شیر خشک
استعداد من بروز میکنه و شروع میکنم به چاق شدن
باور کنید ی لپایی داشتم که نیاز به داربست داشت
من نوه ی اول دختری هستم که دخترم بوده!
خب این یعنی سلطنت
خاله هام و دایی هام فداییم بودن البته تا همین 3 تا چهار سالگی داخل تصویر (البته اینجا 1 سالمه )وقتی میگم فداییم بودن یعنی این که مثلا
خالم که قبلا ازش حرف زده بودم با من حدود 10 سال تفاوت سنی داره یعنی اون موقع 10 یا 12 سالش بود
وقتی بستنی میخوردیم اون طبیعتا بستنی زودتر تموم میشده و من که نی نی کوشولوی عجوجی مجوجی بیش نبودم بستنی کامل داشتم
نمیدونم دقیقا چ تفکری داشتم ولی از بستنی رو به اتمام خالم بیشترخوشم میومد و اونو طلب میکردم
خالمم از خدا خواستهبا مهربانی بستنی من را گرفته و بستنی خود را جایگزین می کردبعد 15 سال تو جمع اعتراف کرد هنوز نتونستم باهاش کنار بیام
ی بارم مادرم به پدرم میگه که اون قطره فاطمه رو بهش بده اخه گوشم عفونت کرده بوده
پدر عزیز تر از جان هم که مشخصه خیلی دوسم داشته با این عملش
قطره گوش رو خیلی راحت میده بخورم
اخه پدر من چرا؟!
شما میتونی به چشم های این بچه تو عکس نگاه
کنی بهش قطره گوش بدی بخوره ؟!
البته من هم خیلی چون شکمو بودم هرچیزی که به سمتم تعارف میشده رو قبول میکردم
چیزیم هم نشده البته میگن الله اعلمپدرربزرگم که عاشقانه دوسش دارم(:
وقتی بچه بودم منو میزاشت جلوش و انواع روش های تغذیه و رژیم های غذایی رو آزمایش میکرد
پسته بادوم رو میجوید (حالتون بد نشه صلوات )
و میزاشت دهن من
اگر فیلمش رو نمیدیدم میگفتم نه دروغه
شما تصور کن من چ دست و پایی میزنم برای اون پسته ی جویده شده (به روم بیارید بلاکتون میکنم )
یا مثلا بيسکوئيت مادر با چای
فکر کنم حجم لپ ها رو به پدربزرگم مدیونمخاطره از بچگیم انقد زیاده که وقتی بزرگ شدم دیگ خاطره ای نیست
بازم از بچگی هام میگم براتون
شاد باشید ️ -
وقتی بچه بودم خانوم مهدمو خیلی دوست داشتم خیلیااااااا
یه بار برگشتم بهش گفتم من تو رو خیلی دوست دارم وایسا بزرگ شم میام تو رو میگیرم
بعدش اون گفت من شوهر دارم
و از اونجایی که من کم نمیارم برگشتم گفتم چیزی نیست که طلاق میگیری میای با من ازدواج میکنی
نتیجه اخلاقی:هیچ وقت مث من نباشین -
marzyeh78 در خــــــــــودنویس گفته است:
- برف تویی! چتر تویی!
- بارش هر ابر تویی
- گرم نگه دار مرا...
- طاهر جلیلی
اشی مشی،میوفتم تو حوض نقاشیاااااا،اینقدر دلبری نکنقربونت برم که اینقدر #مَهی
پیشت زندگی رنگی ترهاین۲۴ساعته گذشته هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه..
اون قهقها..
شیطنتا..
اشغری و اچبری..
تو برف دیوونه بازیا..
حتی این سرماخوردگی الان:))
بزار اینجا هم جاودانه بشهبیخیال همه قول و قرارآ
تو خوشمزه ترین اشی مشی دنیاییبمون برام تا ابد،بگو خب..
marzyeh78نمیگیره هیچکسی جاتو
نمیدونم برای چی،با تو خوبه همه چی..
میشه که ساعت ها با هم..
تنها بیخیال همه شیم..
اصلا پیش همه بده شیم..
از شلوغی ها زده شیم
نفسامون وصله جدا ممکنه خفه شیم
با تو انگار همه چی مطلوبهببین چقدر مرامو معرفت خوبه... -
من یه خاطره بگم دندون های همه تون بریزه. ترم 5 کارشناسی ، یه درسی داشتیم به اسم مقاومت مصالح 2 . یه بار استادش گفت هفته دیگه میان ترم میگیرم. ما هم بر اساس 5ترم تجربه میدونستیم که این استاد اصلا امتحان بگیر نیست. یعنی میگفت هفته بعد امتحان میگیرم ولی نمی گرفت. نه تنها توی 5 ترم بلکه توی 10 سال اخیر هم هر موقع گفته بود میگیرم نگرفته بود. خب حالا بریم سر قسمت هیجان انگیزش! کلاس مون بعد از ظهر بود. صبحش استاد یکی از همکلاسی هامونو تو حیاط دانشکده می بینه بهش میگه وحید امروز امتحان دارید ها خوندی؟ وحید خاک بر سر هم میگه : استاد بچه ها میگن شما میگی امتحان میگیرم ولی نمیگیری منم نخوندم!!!! آقا چشت روز بعد نبینه استاد تا روز آخر ترم هر جلسه از ما امتحان گرفت.
وحید خیر نبینی
-
میدونم خلم ها ولی به روم نیارید
روز عروسی داداشم بود من خیلی پسرا و دخترارو اذیت میکردم و اسکلشون میکردم به خدا از سر عادت بود
موقع عروس کشون عقلم بهم دستور داد یکم زن داداشتو اذیت کنمن هم حرف گوش کنبله من اینقدر دختر خوبم
با خودم یکم فکر کردم و بعد از یه نقشه دبش کشیدن به دختر خاله هام گفتم همراهیم کنننقشه من: تا نیمتنه خودمونو از شیشه در اورده بودیم هماهنگ داد میزدیم ( عروسسس چقدررر عنترهه. دوماد از اون بدترهههه)
تا رسیدن به خونه ما فقط داد میزدیم بقیم هماهنگ بوق میزدن
خلاصههه رسیدیم خونه به محض پیاده شدن زن داداش گرامم به سمتم حمله کرد اقا حالا من بدو کی ندو چهار دور حیاطمو نو زدیم منم انقدر پر رو هی براش تکرار میکردمو اونم حرصی ترمیشود
هیچی دیگه بیخیال زدن من شد منم به ادامه اسکل بازیام رسیدم
اقاااااا وقتی فیلم عروسی اماده شد اوردن ببینیم
فیلم بردار عوضی ازمون فیلم گرفته بود چه جورم در همه حالت من بد بختو در اورده بود
صحنه اهسته، عادی ،تند خلاصه من دلقک این عروسی بودم همچینم تو فیلم میدویدم هاا
خدا بیامورز میگ میگ کنارم خجالت میکشید. بوخودااا
این بود انشای منننن -
خب من ی پسر خاله دارم که پسر دختر خاله ی مادرم حساب میشه ولی بهش میگم پسر خاله
یک سال از من بزرگتره و مثل من متولد خرداده
نکته ی مهمش این که ازش متنفرم
چون از وقتی که يادمه تو بچگیم منو اذیت کرده
مثلا یادمه که بچه بودم سوسک یا مارمولک میزاشت تو کفشم
یا خاک میریخت تو جیب کاپشنم
همیشه میومد موهامو میکشید میرفت مثلا وقتی موهام رو با گیره میبستم و خودم ذوق میکردم که چقدر خوشگل شدم اون میومد یکم منو عین بز (حیف بز که بخواد به این تشبیه بشه)
نگاه میکرد و بعدی طرف موهامو میکشید و میرفت
سه بارم دستمو گذاشت لای در
ی بارم تو نوشابه ام نمک ریخت
یادمه ی بارم عروسکم چال کرد تو حیات
نمیفهمم که چرا انقد باهام مشکل داشت چون دختر خاله های همسن دیگمو اذیت نمیکرد
فقط انگار گیر داده بود به من
ولی ی بار ی اتفاقی افتاد که دلم خنک شداربعین عزاداری بود و مادربزرگم عادت داشت نذری بده و همه رو جمع کنه تو خونش ی اتاق بزرگ داشتن که آقایون اونجا جمع میشدن و عزاداری میکردن
من همیشه پیش بابام بودم و طبیعتا تو مردونه
شوهر خاله ی بزرگم خیلی هوامو داشت
بعد این اومد یکم اذیت کرد یادم نمیاد چی فک کنم ادا درآورد و من زدم زیر گریه
بعد دیدم شوهر خالم به ی ادم سیبیل کلفت که چاقوی خونی دستش بود که تازه گوسفند سر بریده بود ی چیزی گفت و اونم با همون چاقو بدون حرف رفت سراغ پسر خالم
وای اگر میدیدنش ی جوری میدوید اون آقا هم دنبالش که هنوز یادمه
از وسط مردا پرید رفت درو باز کرد و تا آخر مجلس هم نیومد.... -
تو محرم با دختر خاله هامو پسر خاله هام رفتیم عزاداری خونه همسایمون
یه اقا رو اورده بودن نوحه بخونه مام سر به زیر رفتیم تو یه اتاق لباسامونو اویز کنیم
بعد نگا کردیم دیدیم دمو دستگاه اونجاست دوباره جو گرفتمون (ادمو سگ بگیره جو نگیره والا)
یکی از دختر خاله هام گفت سمی تو بلدی برو میکروفونو بگیر یکم بخندیم
اقاااااا من رفتم میکرفونو برداشتم شرو کردم حالا نوحه خانی به شیوه سومی
یا حسسسییننن یک یک دوستی داشششتمممم عهعهعه (گریه بود)بعد اونام سینه میزن نگم براتون
دو دوستشششششش میداشششتتتتمممم یاااا عللللیییییئ (عهعهعه)
سه سپاسسسسس گزاریییمممممم که اون گاوو دادی بهمممم اوبلفضللللللل.،،،....
اقا یک هو یه گروه امدن تو اتاق همه نگا به من بعد اقاهه امد گفت بخدا گناه نیست اگر از این کارا میکنید برا خنده فقط اولش میکروفونو چک کن (میکرو فون روشن بود )
هیچی دیه ابرون ریخت کف پام همه انقدر بهم خندیده بودن عزا داری یادشون رفته بود
بوخودا
این بود ماجرای من