-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۴:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شب خوش
-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۵:۲۳ آخرین ویرایش توسط marylb انجام شده
@good_change
با اینکه آخرشو اصغر فرهادی طور گذاشتی ولی خوب بود تا همین جاشم و میشه پایان داد بهش.پ.ن : از دیشب تا الان قلمت خوب شده، همینطور تسلطت . یکم عجیبه این پیشرفته
دوس ندارم بگم ، مخصوصا به تو، ولی داستانت خوب بود
کی وسط یه تعقیب گریز آخه آهنگ گوش میده، به جز یه دیوونه -
سلام...
-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۵:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@good_change
یه چی دیگه
شخصیت داستانت به نظرم باید در مورد نامزدش تجدیدنظر کنه
نامزدی که دست خونیو و وضع اسفناک طرفو درنظر نگیره، به درد جرز دیوار میخورهحتی توی داستان
طلاقش بده -
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۵:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
@good_change
یه چی دیگه
شخصیت داستانت به نظرم باید در مورد نامزدش تجدیدنظر کنه
نامزدی که دست خونیو و وضع اسفناک طرفو درنظر نگیره، به درد جرز دیوار میخورهحتی توی داستان
طلاقش بده -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۶:۱۲ آخرین ویرایش توسط خانوم انجام شده
-
marylb
دقیقا منم فکر این بودم ک دستش خونی بود چجوری دختره باور کرد خرید و خوش گذرونی بودهنوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۶:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmarzyeh78 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
marylb
دقیقا منم فکر این بودم ک دستش خونی بود چجوری دختره باور کرد خرید و خوش گذرونی بودهحرف من که شوخی بود
یه جای داستانه توی پرانتز نوشته با لحن عصبی و فلان، شاید دختره به روی خودش نیاورده، چون میدونه طرف از گفتن طفره میره -
marylb
دقیقا منم فکر این بودم ک دستش خونی بود چجوری دختره باور کرد خرید و خوش گذرونی بودهنوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۶:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmarzyeh78 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
marylb
دقیقا منم فکر این بودم ک دستش خونی بود چجوری دختره باور کرد خرید و خوش گذرونی بودهکلی نگاه کنیم ولی داستانی که نوشته هیجان داره، مخصوصا برای اول. نشون میده استعدادشو داره
من که به شخصه خوشم اومد، مخصوصا جاهایی که رکب زده بود بهشون.
باااهوش لعنتی -
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۶:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@good_change در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
romisa
قشنگه چرا لایک نمیکنی؟ :|خواننده خاموش داستانم
-
@good_change در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
romisa
قشنگه چرا لایک نمیکنی؟ :|خواننده خاموش داستانم
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۶:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهromisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@good_change در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
romisa
قشنگه چرا لایک نمیکنی؟ :|خواننده خاموش داستانم
مال کتاب عقاید یه دلقک بود؟
جمله اش آشنا بود
خوندیش؟ -
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@good_change در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
romisa
قشنگه چرا لایک نمیکنی؟ :|خواننده خاموش داستانم
مال کتاب عقاید یه دلقک بود؟
جمله اش آشنا بود
خوندیش؟ -
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۶:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۶:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
marylb
خب چرا تاپیک کتابخونی معرفیش نمی کنیحال رفتن به اون تاپیکو ندارم
میخوای چند تا از جمله هاشو بفرستم برات
-
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
marylb
خب چرا تاپیک کتابخونی معرفیش نمی کنیحال رفتن به اون تاپیکو ندارم
میخوای چند تا از جمله هاشو بفرستم برات
-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۶:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
romisa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
marylb
بفرست من بزنم اون تاپیک
میذارمش توو لیست کتابایی که باید بخونمنمیخوام بزاری اونجا
بعضی چیزا هس باید واسه خود آدم باشهچند هفته میگذره از خوندنش ولی هنوزم یه قسمتی از ذهنم درگیرشه
-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۶:۴۱ آخرین ویرایش توسط marylb انجام شده
شخصیت اصلیش یه نفرو یادم میندازه
-
marzyeh78 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
marylb
دقیقا منم فکر این بودم ک دستش خونی بود چجوری دختره باور کرد خرید و خوش گذرونی بودهحرف من که شوخی بود
یه جای داستانه توی پرانتز نوشته با لحن عصبی و فلان، شاید دختره به روی خودش نیاورده، چون میدونه طرف از گفتن طفره میرهنوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۶:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmarylb در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
marzyeh78 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
marylb
دقیقا منم فکر این بودم ک دستش خونی بود چجوری دختره باور کرد خرید و خوش گذرونی بودهحرف من که شوخی بود
یه جای داستانه توی پرانتز نوشته با لحن عصبی و فلان، شاید دختره به روی خودش نیاورده، چون میدونه طرف از گفتن طفره میرهعصبانیتش بخاطر این بود ک با اون نرفته خرید و با رفیقش رفته
بعدم باید ی جیغی تعجبی چیزی ک این چ سر و وضعیه و این حرفا:/
منم نگفتم داستان بد بود -
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۶:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدای من ۱۴۰ نفر دانشجوی پزشکی توو یه کلاس:/
ترم ۴و۵ با هم