-
@Fateme_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
هیچ وقت چت رو روی یه نفر نبندید
ممکنه بعدا دلش بخواد تلافی کنه !من تلافی و اینا نمیکنم ولی واقعاا بهم برمیخوره چتو میبندن میرن نمیدونمم چرا
خو نمیخواید صحبت کنید پیام ندید دیگه چرا میرید:/
-
قشنگیه لیوان چایی دارچین کمر باریک با نبات و خرما گذاشتم جلوی بابا. فنجون رو برداشت و بوش کرد و گفت: بازم نیست دخترم… بازم از اون چایی دارچین های مامانت نیست
این چندمین بار بود؟
ششمین بار که چایی دارچین درست کرده بودم و به دل بابا نچسبیده بود
چراشو میدونستم. چون مامان درستش نکرده بود. از دیروز تا حالا که مامان رفته بود مسافرت سر چیزای کوچیک و بزرگ بهونه میگرفتتلفنشو برداشت شماره مامان رو گرفت و گوشیش رو گذاشت رو اسپیکر و با همون ژست همیشگیش با فاصله نگه داشت کنار گوشش
مامان با همون صدای ریزش جواب داد: بله؟
و من از همون فاصله حس کردم که دل بابا تاب خورد بعد از حرف های معمول تو خوبی و چه خبر و کجایی مامان پرسید: به گلا آب دادی آقاجان؟
باز حس کردم که دل بابا تاب خورد. این آقا جان گفتن های مامان همیشه کار دست بابا میداد و مامان خوب میدونست کی بگه
بابا اخم کرد و گفت: نه
دروغ میگفت. داده بود. با تمام خستگی و بی حوصله گیش تمام کاکتوس ها و بنفشه های رو بالکن رو آب پاشی کرده بود. میدونستم از سر دلتنگی لج کرده با مامان و میگه نه
مامان گفت: عه… طفلک ها تشنشونه. خشک میشن
و بابا لجباز تر گفته بود: خب خشک بشن. جز دردسر چی دارن مگه؟ شما نگران بودی میموندی ابشون میدادی
مامان با همون شم زنونه فهمیده بود عطر دلتنگی پیچیده تو تن بابا. به صداش پیچ و ناز داد گفت: تا شمارو دارم لازم نیست که نگرانشون باشم
بابا باز دلش پیچ خورده و اخماش باز شده بود. بابا زیر چشمی به من که با لبخند مثلا سرم تو گوشیم بود یه نگاه انداخت و پاشد رفت تو اتاقشون تا باخیال راحت دلتنگیشو خالی کنه
و من تمام مدت با همون لبخندی که مثلا سرم تو گوشیمه به این فکر میکردم که من و هم نسل های من چکار کردیم با دنیامون؟
پر ادعاترین نسلیم توی عاشقی… کمتر کسی رو میبینیم که این روزها کسی با عنوان “عشقم” تو زندگیش نباشه… اما چه “عشقم” هایی؟ -
عشقم هایی که ماه به ماه هم عوضشون میکنیم… سر کوچیکترین چیزی قهر میکنیم، جدا میشیم، بهم میزنیم… تا کوچیکترین سنگی سر راه مون میفته از ترس اینکه اون سنگ سرمون رو نشکنه میکشیم عقب و اون رابطه رو تموم میکنیم بدون اینکه حتی تمرین کنیم برای جنگیدن و عاشق موندن
واقعیت اینه دل هامون هرزه شده. حتی بیشتر از تن هامون. واقعیت اینه هیچکدوم بلد نیستیم جوری عاشق بمونیم که بعد از سال ها تو چهل و چند سالگیمون برای هم دلتنگ بشیم و از پشت تلفن دلمون برای هم ضعف بره
چه کردیم با دنیامون؟
راستیاین چندمین “عشقم” ات هست؟
این چندمین نفریه که دلت براش هرز رفته…؟#محیا_زند
پ.ن:کاش منم ی روز آنقدر خوب بنویسم(:
-
Amin-Mehraji ورودی چه سالی بودید
-
@Fateme_
هیپنوتیزم در حین زایمان
ممکن اصلا؟ -
Fateme77 بله
و انجام میشه -
@Fateme_ چه جالب
حتی تو ایران؟
اینکه عالیه -
@خـانـومــ امروز کتابخونه بودم باز مامان کباب تابه ای درست کرده بود.بهش گفتم چهار تا بزار لای سنگک یه لقمه غذا برام کافیه بیشر از این بخورم ،روو کتابام خوابم میخوابم.رفتم از بیرون یه سس تک نفره بگیرم.به صاب مغازه گفتم اقا سس یکبار مصرف دارین؟خندید و گفت اره بیا میشه ...
بیرون اومدم عین دیوونه ها نیم ساعت به "سس یکبار مصرف"توو دستم خندیدم.وقتی داشتم لقممو میخوردم.فکر کردم چند نفر چند بار منو مثه همین سس یکبار مصرف ازم استفاده کردند و انداختنم دور
الان که بحث ادعا های عاشقی رو گفتین یاد این افتادم که چقدر ادما یکبار مصرف عاشق هم میشن -
@خـانـومــ مردی به نام اوه رو حتما خوندید دیگه؟
اونم سبکش خوبه تغییر تدریجی
با پرش زمانی همراه شه جذاب میشه
مثل نیچه گریست یه بیماری یا مشکل خاصم بره کنارش عالیه
البته من صاحب نظر نیستما ولی دوس داشتم بگم اینو
بازم پیدا کنم میگم -
@Vadf نیچه گریست رو خوندم
بله مردی به نام اوه رو خوندم
خانم بریت ماری هم خیلی خوبه
یادمه ی بخشیش رو صوتی ضبط هم کرده بودم
منم سلیقم تقریبا همینطوره از پرش زمانی و لحظه ای خیلی خوشم میاد
این که روند داستان یک نواخت نباشه
خیلی خوبه این سبک