کافــه میـــم♡
-
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن
گاه می لغزد زبانم، بشنو و باور مکنگفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم.. بشنو و باور مکن -
-
چقدر دنیا هیچ است و
ما برای هیچ؛
چه ها که نکردیم -
مولا میگه:
در اگر بر تو ببند، مرو صبر کن آنجا
ز پس صبر تو را به سر صدر نشاند
وگر بر تو ببند همه ره ها و گذر ها
ره پنهان بنماید، که کس آن راه نداند. -
در زندگی لحظاتی پیش میآید که انسان نه کسی را دوست دارد و نه دلش میخواهد که کسی او را دوست داشته باشد. از همهچیز و همهکس حتی از وجود خود بیزار است. مثل اینکه تمام نیروها و رشتههای زندگی را از او بریدهاند، نه میل به کار کردن دارد و نه اشتهای خوردن. دلش میخواهد خاموش و تنها در گوشهای بنشیند و به نقطهی ثابتی خیره شود، یا اینکه صورت اشکآلود خود را در متکا فرو برد و به هیچچیز، حتی غصهاش، نیندیشد.
-
پشت كاجستان، برف.
برف، یك دسته كلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و كمی میل به خواب.
شاخ پیچك و رسیدن، و حیاط.سهراب_سپهری
-
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ۷:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه مدل خوابیدن داریم به نام "غمخواب"
یعنی همهش میخوابی تا از ناراحتی و استرس فرار کنی..
امیدوارم هرگز بهش مبتلا نشید.. -
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ۷:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با ذوق باشید! نمیدانید چه رنج عظیمیست که در کمال اشتیاق و ذوق، با یک آدم بی ذوق هممسیر شدن... نمیدانید چه زجریست مدام برای هرچیزی عمیقا ذوق داشتن و با درهای بسته و ابروهای در همکشیده مواجه شدن!
لازم نیست همه چیز را از صافیِ منطق رد کنید! یکجاهایی دیوانه باشید و بدون منطق... یکجاهایی فقط پایه باشید برای فقط خندیدن و فقط دویدن و دنیا را از نگاه یک انسان بیخیال سربه هوا دیدن...
یکجاهایی دل بدهید به دلِ آدمی که مثل یک کودک بدون سیاست و رها ذوق دارد و بااشتیاق رو کرده سمت شما و موافقت و همراهی شما را طلب میکند.
ذوق آدمها را کور نکنید! آدمها ذوقشان که کور میشود، دلایل نفس کشیدنشان را گم میکنند. آدمها ذوقشان که کور میشود، زنده میمانند، اما دیگر زندگی نمیکنند...خانومِ طوفان ..
-
همه می دانیم که احتمال خطا داریم، مگر آنکه آن قدر نادان باشیم که به "ادراک بی عیب و نقص" معتقد باشیم.
اروین د یالوم
-
-
شما که او را ندیدهاید
چشمهایش
چشمهایش
چشمهایش...
باور کنید من هم سیر ندیدمش!
چشمهایش نگذاشتند.- محمدجنت امانی |
-
گهی گریان ، گهی خندان ، گهی چون ابر سرگردان ، گهی عاقلتر از عاقل ، گهی نادانتر از نادان !..
-
شده باران بزند
قلب تو دیوانه شود؟
همه ی خاطره ها
نزد تو بیگانه شود؟
شده از دست کسی
یک دفعه دلگیر شوی ؟
او در آغوش کسی باشد و تو پیر شوی؟
شده با جان و دلت عاشق و مجنون باشی؟
او کنار دگری باز تو دلخون باشی؟
شده با یاد کسی تا به سحر گریه کنی؟
با خدا درد و دل و
پیش همه شکوه کنی؟
شده روزی برسد
بغض امانت ندهد؟
آنقدر گریه کنی هیچ ز یادت نرود؟ -
«حال مرا هر کس که میپرسد بگو: خوب است.
اشکش روان،
اندوه جاری،
زخمها کاریست...» -
مگذار در لحظههایی از زندگی، به خاطرِ کوچکترین چیزها که بزرگ مینمایند، در چشمانت اشک بنشیند؛ اشکها برای غمهای بزرگ و شادیهای بزرگ است!
-هیوا مسیح
-
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۱ مهر ۱۴۰۳، ۷:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سیّارهیِ ما هم چندان بزرگ نبود؛ خانههایمان را نگاه کنی وسعتاش به اندازهیِ قلبِ کوچکمان بود...
اگر فکر میکنی دلِ ما را کسی نمیبیند پس همیشه در امان است نه! کافیست یک بیتوجّهی کوچک را لمس کند متلاشی میشود؛ روح شروع به خون ریزی میکند؛ تن، رنجور و خسته میشود و چشمها بیذوق...
شازده کوچولویِ عزیز اگر تو را یک گلِ خاردارِ زیبا از پای درآورد ما را آدمهایی کشتند که امنترین آغوش را داشتند.
حال اگر باور داریی مقصدی هست... نه! آغاز و پایان همین میانهیِ راه است .."برای شازده کوچولو"
-
-
<ما پشتِ همان دست که پوچ است زدیم...>
-
یجایی آدم انگار میپذیره قرار نیست کسی بیاد کمکش، حالا به هر دلیل این حس میاد سراغش که با وجود آدمای دورش بازم تنهاس، درونش جنگه ولی بی سر و صدا تصمیم میگیره ادامه بده، من این پذیرش و حس و حالشو دوست دارم، هرچند اولش خوشایند نیست.
-
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم که برادران غیورش قبا کنند
.
.
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند