-
-
نوشتهشده در ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۳:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه انتظار شدید یه اشتباه دیگه من بیخوابم بیخوابم تهران -
نوشتهشده در ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۳:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Faouzia
خب چون منو یاد قدیم ندیما میندازه برام همیشه خاطره انگیزه بوده و هست
-
نوشتهشده در ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۶:۱۲ آخرین ویرایش توسط erfanyy انجام شده
با تیر مژگان میزنی تیرم چند!
غم عشقت مرا از پای افکند…- هایده:♡
-
نوشتهشده در ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۶:۲۸ آخرین ویرایش توسط بابونــــه انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۶ بهمن ۱۴۰۲، ۸:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Siavash Ghomayshi
Tolou
قشنگه
-
نوشتهشده در ۲۶ بهمن ۱۴۰۲، ۸:۵۹ آخرین ویرایش توسط Sunniva انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۶ بهمن ۱۴۰۲، ۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط Hamid.s انجام شده
-
Homayoon Shajaryan - Khob Shod (320).mp3
𝐇𝐨𝐦𝐚𝐲𝐨𝐮𝐧 𝐒𝐡𝐚𝐣𝐚𝐫𝐢𝐚𝐧
راه امشب میبرد سویت مرا
میکشد در بند گیسویت مرا
گاه لیلا گاه مجنون میکند
گرگ و میشِ چشم آهویت مرا
من تو را بر شانه هایم میکشم
یا تو میخوانی به گیسویت مرا
زخم ها زد راه بر جانم ولی
زخمِ عشق آورده تا کویت مرا
خوب شد دردم دوا شد خوب شد
دل به عشقت به عشقت مبتلا شد خوب شد.... -
-
نوشتهشده در ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ۳:۱۱ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
من ممنونم که بخاطر اون باهام به هم زدی
ممنونم که تو رفتی فقط حالمو به هم زدی
ممنونم که شناختی منو که زیادیام برات
ممنونم...
.
SAMAN JALILI _ Mamnoonam -
نوشتهشده در ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ۱۷:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شب میگذره..
غمگین نباش -
-
نوشتهشده در ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ۷:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پرسه تو کوچه و حال. هوات ... -
نوشتهشده در ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ۸:۳۰ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
ملتی افتاده و زار و زبون
گرگ بیرون دارد و گرگ درون
حلقه حلقه گرگ پیرامون ما
سیرشان هرگز نسازد خون ما
گر چنین بر ما بزرگی میکنند
بره میبینند و گرگی میکنند
گفت دانایی که گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جاریست پیکاری سترگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چارهی این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
ای بسا انسان رنجور پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
هر که با گرگش مدارا میکند
خلق و خوی گرگ پیدا میکند
هر که با گرگش مدارا میکند
خلق و خوی گرگ پیدا میکند
مردمان گر یکدیگر را میدرند
گرگهاشان رهنما و رهبرند
آن ستمکاران که با هم محرمند
گرگهاشان آشنایان همند
در جوانی جان گرگت را بگیر
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری گرچه باشی همچون شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
هر که گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته میشود انسان پاک
وان که از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان مینماید، گرگ هست
گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟ -
نوشتهشده در ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ۱۶:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همه صیدها بکَردی، هِله میر بارِ دیگر
سگِ خویش را رها کن، که کند شکارِ دیگرهمه غوطه ها بخوردی، همه کارها بکَردی
منشین ز پای یک دَم، که بماند کار دیگرخُنُک آن قماربازی، که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا، هوسِ قمار دیگر