گزارش مطالعه دانشجویی![🤓 🤓](https://forum.alaatv.com/assets/plugins/nodebb-plugin-emoji/emoji/emoji-one/1f913.png?v=c2ddb183434)
-
سلام سلاااام
حالا درسته از روز آخر جراحی براتون نگفتم
ولی میخوام از بخش داخلی بگمممم
از امروزش که روز دومش بود
صبح رفتیم تو بخش استاد اومد و قرار شد بریم سرم مریض رو وصل کنیم
آقااا قد بلند هم نعمتیه هااا
تنها رفتم بالا سر مریض بعد این سرم قبلیش رو میخواستم بردارم خیلی بالا بووودقدم نمیرسید دیگه یکی از همکلاسیام رو صدا زدم گفتم بیا اینو بدش به من
بعد میخواستم سر سوزن رو از ست سرم جدا کنم که بزنم به آنژیوکت باز زورم بهش نمیرسید
یکی از دوستامو صدا زدم اومد اونم نتونست بازش کنه
بعد همونی که قدش بلند بود سرم رو داد دستم اومد اینو باز کرد گفت بیا انقدر تلاش نمیخواست کهولی خدایی سفت بود نمیدونم چطوری بازش کرد آخه
بعد دوتا نمونه خون گرفتیم و نمونه ها رو گذاشتیم تو ظرف نمونه آزمایشات و فرستادیم آزمایشگاه
بعد استاد رست داد
رفتیم نشستیم تو همکف داشتم بیسکوییت میخوردم یهو دیدم دارن پیج میکنن کد ۹۹ داخلی!
همین الان من از بخش اومدم بیرون و هیچ خبری نبود .. یهو چیشد؟ کدوم مریض بود؟!
با خودم گفتم خدا رو شکر وقتی کد خورده که ما تو بخش نیستیم و نمیبینیم و داشتم مقاومت میکردم و نمیخواستم برم تو بخش
دوباره پیج کرد کد ۹۹ داخلی! اینبار با صدای بلند تر
(کد ۹۹ برای CPR یا احیای قلبی ریوی هست)
یه لحظه یخ زدم .. یهو یکی از بچه ها گفت پاشید بریم ببینیم چه خبره .. نمیدونستم چیکار کنم ناخودآگاه بلند شدم رفتم پشت سرشون
بالاخره رسیدیم به اتاق بیمار
دیدم تخت بغلی اونی که بهش دارو دادمه
تیم کد اومده بودن بالا سرش پرستارای بخش همه بالا سرش بود
اینترنا و کارورزا هم از بخشای دیگه اومده بودن
اتاق شلوغ بود همه با همه حواسشون داشتن مریض رو نگاه میکردن
رفتم تو اتاق دیدم آمبوبگ بهش وصله دستگاه مانیتورینگ وصله
و دستگاه شوک هم داره نوار قلب میگیره و نوار قلبی که هیچ علامتی نشون نمیده .. صافِ صاف .. ۱۱ دقیقه بود که احیا شروع شده بود
یه علامت قرمز روی دستگاه شوک بود... Asystole
مریض کلا سیستول نداشت ... ماساژ قلبی رو شروع کرده بودن
و cv line وصل بود .. لوله تراشه و کلی وسیله دیگه که اگه بخوام بگم باید کاربرد هر کدومم بگم واستون
️ خلاصه که بریم سر اصل مطلب
صداهای اطراف داشت تو سرم میپیچید ... آلارم دستگاه شوک .. صحبتای پرستارا ... امید و انگیزه دادن اینترنا به ما
هر چند دقیقه نوار قلب یه موجی میگرفت ولی اون موجی که باید نبود ... موج بود ولی نه اونی که باید..
۴ تا اپی نفرین زده بودن بهش .. سرپرستار گفت پنجمی رو بزن
دو نفر مسئول ماساژ قلبی بودن یکی ماساژ میداد خسته میشد میرفت نفر دومی میومد... تو همین جا به جا شدنا دیدم محلی که ماساژ میدن گود شده و بالا نمیاد .. قفسه سینه اش شکسته بود
یه نفر بالای سرش بود و هر ۵ ثانیه یکبار آمبوبگ رو فشار میداد (شبیه بادکنکه برای اکسیژن رسانی احتمالا تو فیلما دیده باشید) و حواسش به مانیتور بود
۱۸ دقیقه گذشته بود
یهو یه اینترن که نگاهش به دستگاه شوک بود گفت نبضش برگشت rate داره .. گفتم آخیش برگشت بنده خدا
سرپرستار: یه اپی نفرین دیگه .. ماساژ رو ادامه بدید ..
از پرستار پرسیدم برگشت؟ سر تکون داد و گفت نه هنوز نبضش ضعیفه
ادامه ماجرا .. اپی نفرین ، ماساژ قلبی ، آمبوبگ و یه داروی دیگه
۲۰دقیقه گذشته بود .. سرپرستار گفت: دیگه فایده نداره فکر نمیکنم برگرده ... پرستار همون مریض با یه نگاه نا امیدانه ای بهش نگاه میکرد
هر لحظه ماساژ با انرژی بیشتری ادامه پیدا میکرد ... اون دو نفر صورتشون سرخ شده بود و دستاشون رو ورزش میدادن و تند تند شیفت عوض میکردن
از همدیگه میپرسیدن رفت؟
هر کدوم از اعضای تیم احیا سر تکون میدادن و یه نفس عمیق میکشیدن
نوار قلب دیگه شده بود یه خط صاف
پرستار: ختم سی پی آر؟
سرپرستار: آره دیگه فایده نداره
پرستاری که ماساژ میداد: بذار یه بار دیگه بریم ماساژ رو
ادامه میدادن ۲۵ دیقه گذشته بود
سرپرستار: ختم سی پی آر
خانم پرستاری که پرستار بیمار بود: نه بذارید من برم ماساژ ...
سرپرستار: چند تا اپی نفرین زدین؟
پرستار: ۹ تا
سرپرستار: دهمی رو هم بزن
زد ولی فایده نداشت .. مریض دیگه رفته بود
سرپرستار: ختم سی پی آر خسته نباشید
پرستارا ادامه میدادن .. یه ماساژ دیگه یه داروی دیگه یه اکسیژن دیگه
ادامه دادن ولی دیگه فایده نداشت یکی یکی عقب کشیدن از تخت
سرپرستار:ختم سی پی آر خسته نباشید
یکی یکی اومدن عقب با یه نگاه غمگین و ناامید ...
پرستار خود مریض اومد عقب و گفت من میرم به افسردگیم برسم
️
همه به هم خسته نباشید گفتن
من ماتم برده بود ... ینی واقعا رفت؟ تموم شد؟
آره تموم شد از بخش رفتم بیرون و نشستم رو صندلی همینطوری رو به روم رو نگاه میکردم دستام یخ زده بود اصلا نمیتونستم حرف بزنم
برگشتم بخش دیدم دارن دستگاها رو ازش جدا میکنن
استاد اومده بود .. و یه ربع منتظر مایی که رفته بودیم سی پی آر ببینیم
️
اول دعوامون کرد که چه فاید رفتید اونجا وایستادید؟ بلد که نبودید ... وقتتون تلف شده ... بعد دید حالمون بده دیگه هیچی نگفت
گفت برید وسیله های رگ گیری رو بیارید
رفتیم بالا سر مریض .. استاد آستین دست چپ رو زده بود بالا که رگ پیدا کنه ... دیدم بالا سر مریض نوشته دست چپ ایزوله است ( ینی به هیچ عنوان هیچ کتتری نباید وارد این دست بشه .. حالا یا فیستول داره یا هرچی..)
از پرستار بخش پرسیدیم این واقعا ایزوله است؟ گفت دکتر به صورت دیفالت دست چپ رو ایزوله واسه خودش نگه میداره که اگر یه وقتی نیاز به رگ داشت این دست رو داشته باشه واسه خودشکلا با دست چپ مریضای دکتر فلانی کاری نداشته باشید
خلاصه که دو سه نمونه خون گرفتیم و آنژیوکت زدیم و استاد گفت میتونید برید
رفتیم/:
ولی من تا وقتی که گریه نکردم خوب نشدم/:
از پرستارش پرسیدیم چش بوده این مریض؟ میگفت من الان مغزم کار نمیکنه نمیتونم حرف بزنم چیزی نپرسید ازم/:
دلم گرفت به حالش
موقعی که داشتیم میومدیم بیرون دیدیم cv line اش رو درآوردن و داره از شریان خون میپاشه بیرونبا پانسمان فشاری هم مهار نشد خونریزی .. نمیدونم چیکارش کردن دیگه
بعدم که گواهی فوتش رو پزشک نوشت و لباساشو درآوردن و گذاشتنش تو کاور و بردن سردخونه
خدافظ
️
-
@kosar-mottaghi سلامت باشی کوثر جانم
خوشحالم که دوست داشتی
ان شاء الله از ترمای بعد خودت بری کارآموزی و گزارش روزانه بنویسی واسمون -
@kosar-mottaghi سلامت باشی کوثر جانم
خوشحالم که دوست داشتی
ان شاء الله از ترمای بعد خودت بری کارآموزی و گزارش روزانه بنویسی واسمون -
@kosar-mottaghi خوبی از خودته جانم
-
@f-seif-0
-
سلام شبتون بخیر
وی پس از چند روز الان یادش اومده که می بایست گزارش بده
حقیقتا انقدر تو فکر امتحانای میان ترم بودم که یادم رفت(:
بنابراین من فقط امروزو میگم 3ساعت کتابداری خوندم که امتحانشو داشتم و با سختی گذروندیمش، وسط امتحانم تایم تموم شد و سایت ما را به بیرون هدایت کرد🥲
به امید خدا بریم برا امتحانای بعدی -
سلام
در جریانید که چند روزه گزارش ندادم؟
چون بیمار نیست
آقا بخش داخلی که دیگه انقدر کار نبود که رفتیم تو کلاس نشستیم استاد تئوری درس میداد بهمون
یکی از مباحث پروتکل انسولین بود، اینکه چند واحد باید بزنیم تو چه شرایطی باید تزریق کنیم روش تزریقش و اینا
درباره ماسک های اکسیژن هم بهمون توضیح دادن
کلا دانشجوهای ترم یک نگران هیچی نباشید اگر پروسیجری رو تو پراتیک کامل یاد نگرفتید تو بیمارستان دوباره اینا رو استادا تو بیمارستان درس میدن و تکرار میشه واستون
بعد از کلاسا هم ما میرفتیم کتابخونه بیمارستان و درس میخوندیم خیلی خوب بودالبته شرایط جور نشد که براتون از کتابخونه عکس بگیرم ولی خیلییی خوب بود قشنگ انگیزه میگرفتی واسه درس خوندن
خلاصه که بخش داخلی این بیمارستان هم تموم شد
و ما الان اومدیم بخش جراحی یه بیمارستان دیگه
آقا من تو این بیمارستانه همش گم میشمخیلی تو در توعه/:
خیلی بزرگتر از بیمارستان قبلی هست و قدیمی تره و از لحاظ پرستیژ کاری و معماری ساختمانش خیلی لول بالایی داره
حالا منم سعی میکنم گم نشم
اینجا هم اومدیم همه شفا پیدا کردنینی تا الان ما فقط قطع عضو رو درمان نکردیم
این بخش هم همون کارای قبلی مثل خونگیری، تعویض پانسمان، بیرون کشیدن یا DC کردن سوند و درن، رگ گیری و غیره رو انجام دادیم تا الان
و روز دوم استاد بهمون گفت پرونده بردارید و از روی اوردر پزشک ، کاردکس دارویی رو بنویسید
اوردر پزشک همون نسخه داروها و مراقبت هایی هست که پزشک تجویز کرده و این اوردر باید وارد یه برگه ای بشه به اسم کاردکس که پرستار مینویسه و اوردر پزشک رو (با یه سری خط مخصوص که دو طرف اوردر میکشن) میبندن که کسی نتونه چیزی بهش اضافه کنه و مهر و امضای پرستار هم پای اوردر پزشک زده میشه
هر تختی یه کاردکس داره و این کاردکس ها همه با هم تو یه کلاسور گذاشته شده و وقتی پرستار میخواد دارو بده یا مشاوره و مراقبتی قراره انجام بشه از روی این کاردکس نگاه میکنه
ولی اوردر پزشک تو پرونده است.
بعد از نوشتن کاردکس ما باید یه گزارش پرستاری هم واسه یه شیفت دلخواه مینوشتیم
روز بعدش رفتیم که کاردکس و گزارش رو تحویل بدیم
بعد که استاد تصحیح کرد فهمیدیم چقدر اسم داروها رو اشتباه خوندیم از اوردرآخه چیکار کنیم خب خیلی بد خطن یه سری پزشکا
مثلا یکی از ایرادایی که از کاردکس من گرفته شد این بود که تو اوردر نوشته شده بود:
Amp Ampotel
بعد ampotel رو اینطوری جدا نوشته بود Amp o tel با یه خطی که اصن o هم مشخص نبود و l هم شبیه c خونده میشد
بعد من با خودم گفتم چرا دوبار نوشته Amp (آمپول)و خب تو کاردکس نوشتم Amp otc
بعد که سرچ کردم متوجه شدم otc به گروه داروهای بدون نسخه میگن
یکی از پوئن هایی که این بیمارستان داشت این بود که کارورزها و پرستارهای طرحی زیادی تو بخش بودن و بهمون کمک میکردن و خیلی چیزا بهمون یاد میداد
و خب باید ازشون کار میدزدیدیمچون اونا خودشون فرز بودن و همه کارا رو انجام میدادن که مبادا سرپرستار بگه آره کارورزا تنبلی میکنن و اینا و ما هم خب ذوق اولیه مون هنوز فروکش نکرده و دلمون میخواد کار کنیم هنوز
یکی از پرستارا بهمون میگفت هنوز اولتونه سرتون داغه سعی کنید تا آخر همینطوری داغ بمونه و همینقدر انرژی داشته باشید واسه کار کردن
یه روز میخواستیم دارو بدیم رفتیم داروها رو آماده کردیم بعد یکی از مریضا یه قرص داشت که باید بهش میدادیم.. یکی از هم گروهیا همیشه دیر میرسه و در نهایت قرص ها واسش میمونه که بده به مریض (بهش میگیم متخصص قرصولوژی) پرستار اومد قرص رو داد بهش گفت اینم بده مریض بخوره، بعد این بنده خدا هم هول شد گفت این قرص رو بدم همراه مریض بخوره؟
پرستار بهش گفت: نه همراه مریض قرصاشو با خودش آورده اینو برو بده خود مریض بخوره
بعد اومد بالا سر بیمار قرص رو داد به همراهش گفت حتما بدید بهش بخوره.. یادتون نره هااا نذارید فراموش کنیدها
بعد از ده دیقه ددباره برگشت از همراه پرسید دادی قرص رو؟ خورد؟ مطمئن باشم؟
انگار خدمات پس از فروشه
ادامه گزارش در پست بعد.. -
امروز صبح جنین دو ساعت الان همچنان جنین و بعدش فیزیک پزشکی ضریب تضعیف و سوال های فیزیو خون اریتروسیت ها
-
سلااام
بالاخره منم اومدم گزارش بدم
امروز صب رفتیم اتاق پراتیک
استاد شروع کرد به گفتن تزریق وریدی(سرم)
یه دونه فرمول گف (واقعا میشنن بیمارستان حساب میکنن
نمیدونم)
بعدش یکی فداکاری کرد و داوطلب شد که بهش سرم بزنن
البته فقط آنزژیوکتخلاصه هیچی دیگه وقتم نشد تمرین کنیم قرار فردا بریم
#اولین گزارش دانشجویی(کنکوری چقد راحت بود
)
-
سلام
آنقدر گزارش ها جالبن منم اومدم
امروز آزمایشگاه خون
اول تعیین مقاومت غشا گلبول قرمز به فشار اسمزی
و بعد هم تعیین گروه خونی
هر کدوم که حالت لخته ( لخته نیست اتصال آنتی ژن و آنی بادیه)پیدا کنه یعنی دارای اون گروه خونی هست
ببینیدمنظور ازD گروه خونی Rh هست ( یادتونه که ژنشDبود)
هفته دیگه انشاالله نوار قلب و اسپیرومتری را براتون میذارم
-
سلااام
بالاخره منم اومدم گزارش بدم
امروز صب رفتیم اتاق پراتیک
استاد شروع کرد به گفتن تزریق وریدی(سرم)
یه دونه فرمول گف (واقعا میشنن بیمارستان حساب میکنن
نمیدونم)
بعدش یکی فداکاری کرد و داوطلب شد که بهش سرم بزنن
البته فقط آنزژیوکتخلاصه هیچی دیگه وقتم نشد تمرین کنیم قرار فردا بریم
#اولین گزارش دانشجویی(کنکوری چقد راحت بود
)
@kosar-mottaghi سلااام
عالی بود اولین گزارش
اون فرموله واسه سرم.. v تقسیم به ۴t هست که t رو باید برحسب ساعت درنظر بگیریم
اگر میکروست بود همین فرمول رو در ۱۵ ضرب میکنی
البته تو کارت خیلی راحته چون حجم سرمی که وصل میکنی یا ۵۰۰ هست یا ۱۰۰۰ و حجم خیلی تنوع نداره
و اینکه آره حساب میکنن چون خیلی مهمه که تو چند ساعت این سرم و دارو میره
اگه تو زمان کمتری بره ممکنه بیمار عوارض نشون بده و بهش شوک وارد بشه و حالت سر درد و بیحالی و گرگرفتگی و ... بهش دست بده
منتظر بقیه گزارشات هستمااااا -
سلام سلااام
خب ما تو کارآموزی بهداشتمون ۳ روز باید میرفتیم آزمایشگاه مرکزی
اونجا چون ما پرستاری میخوندیم فقط میتونستیم تو بخش خونگیری کار کنیم ولی بچه های علوم آز میتونستن برن لیبل و بخش های مختلف آزمایشگاه
روز اولی که رفتیم کلی گشتیم که ببینیم استاد کیه و کجاست ولی خب اصلا استادی در کار نبود
بهمون گفتن برید کنار کسایی که دارن نمونه میگیرن وایستید بهشون کمک کنید اگر هم تونستید خودتون خون بگیرید
وارد سالن شدیم ۱۰ تا صندلی گذاشته بودن برای نمونه گیری و غلغلهههخیلییی شلوغ بود
به خاطر اینکه آزمایش های ناشتایی و قند و چربی و... رو تا ساعت ۱۱ میگیرن، از ساعت ۷ تا ۱۰ خیلی شلوغه آزمایشگاه و بعدش دیگه خلوت میشه و تقریبا هیچکاری نیست
رفتم دیدم ده تا از پرسنل نشستن و دارن خون میگیرن حالا من مونده بودم که میون این همه خوشگل کیو انتخاب کنم
یه خانمی دیدم جوون بود با خودم گفتم این حتما خوبه قیافه اش هم میخوره مهربون باشه.. جوونم که هست حتما درک میکنه و کار میده دستم انجام بدم
خلاصه که رفتم جلو و از پشت پرده پلاستیکی (که برای کرونا زده بودن) خودمو معرفی کردم، یه سری تکون داد به نشانه اینکه بیا اینو پرده وایستا
حالا من هی میام جلو که منو ببینه یادش نره اینجا وایستادم اونم هی پشت سر هم خونا رو میگیره و هیچی نمیگهانقدرم عصبی بود
یهو برگشت گفت هیچی گرفتی تا حالا؟(خون منظورش بود) گفتم آره چند نمونه تو بیمارستان گرفتم ... ذوق کردم گفتم حتما دیگه میخواد کار بده دستم.. ولی نه بازم خبری نشد
ساعت ۸ و نیم بود یهو پاشد رفت/:
دیدم عه همشون پاشدن دارن میرناز یکی پرسنل پرسیدم ببخشید دارید کجا میرید؟
گفت شیفت عوض شده و همکارای دیگه باید بیان... هر یک ساعت یکبار شیفت هاشون در گردش بود
خلاصه یه نفر دیگه اومد و شروع کرد به خونگیری.. یکم باهام حرف زد و درباره نحوه خونگیری بهم توضیح داد و یکم لوله ها رو گفت منم گیرش آورده بودم و تا میتونستم سوال پرسیدم ازشولی بازم خیلی اجازه نداد من کار کنم و فقط دو سه تا خون گرفتم
روز دوم وقتی رفتم دیدم همه صندلیا دانشجو کنارش ولیستاده و من و دوستم هیچکس نبود کنارش وایستیم
ماهم رفتیم بخش نمونه گیری اطفاال که بچه های زیر ۶ سال اونجا بودن... یه آقایی اونجا نشسته بود و خون میگرفت و خیلی هم شوخ طبع بود و خوب با بچه ها ارتباط برقرار میکرد .. خیلی حرفه ای بود و سریع کار میکرد.. کلا رگ دو گروه از افراد رو که بتونی بگیری دیگه رگ بگیر ماهری هستییکی اطفال که رگ های ریز و ضعیفی دارن و یکی هم سالمندا (چون رگ هاشون به شدت شکننده است و تا نیدل وارد رگشون میشه رگ تغییر جهت میده و گم میشه)
وقتی برگشتم دیدم عهه یکی از دانشجوهای علوم آز که میشناسمش نشسته رو صندلی
با کلی ذوق رفتم پیشش و کلی بهم نکته یاد داد از لیبل ها و مقدار خونی که باید تو لوله بریزیم و ... چندتا نمونه هم داد من گرفتم و بسی ذوقیدم و حس استقلال بهم دست داده بود
وقتی میخواست بره گفت ببین من دارم میرم تو بعد من بشین اینجا که کسی جاتو نگیره و شروع کن به خون گرفتن کسی هم کار به کارت نداشته باشه ... منم خوشحااال گفتم آخ جون پس امروز دیگه کلی نمونه میگیرم و با مردم ارتباط برقرار میکنم ... آقا چشمتون روز بد نبینهنشستم رو صندلی لوله آزمایش های طرف رو ازش گرفتم گارو رو بستم رفتم که بگیرمممم یهو یکی از پرسنل اومد گفت شما پرستاری؟ گفتم بله گفت شما نمیتونی تنهایی بشینی خون بگیری فقط علوم آزمایشگاهیا میتونن
گفتم ینی بلند شم؟ شما بگیرید؟ گفت بله بلند شو
با حالت مظلومانه ای گفتم آخه دیگه گارو بستم لوله ها رو هم گذاشتم.. میشه سرنگ رو باز کنم بدم دستتون؟🥺 خندید گفت باشه باز کن سرنگو بدهالبته بد اخلاق نبود و چند تا نمونه داد من گرفتم
ولی خودش با یه سرعتی کار میکرد اصن عجیییب..
روز سوم وقتی رفتم کنار یکی پرسنل وایستادم بهم گفت ببین لیبل کمک میخوان برو اونجا منم که اصلا خوشم نمیومد از این کاربرم اونجا وایستم لیبل بزنم رو لوله ها فقط؟
باالجبار رفتم اونجا و با خودم گفتم مریم میدونی چیه؟! هروقت این اتفاق افتاد یه کاری کن که کار نکردنت رو ترجیح بدنبا ریلکسی تمااام و با آرامش لیبل میزدم و خودشون هی میدیدن داره آروم کار پیش میره و وقت تلف میشه ازم میگرفتن خودشون لیبل میزدن
آخه بلدم نبودم میگفتن یه سری لیبل ها رو باید بالای لوله بزنی یه سریا پایین ... و یه سری اصطلاحات علوم آزمایشگاهی میگفتن که من بلد نبودم چیه
خلاصه که خیلی ریز و نرم از اون کنار اومدم بیرون و رفتم به نمونه گیری پیوستم
اون روز دیگه قشنگ راه افتاده بودیم و پرسنلم راحت تر کار دستمون میدادن و هر کدوم ۵۰ تا نمونه گرفتیم و ذوق کنان و بای بای گویان آزمایشگاه مرکزی را ترک کردیم -
به نام خدا
سلاام شبتون به خیر️
امروز3ساعت روانشناسی خوندم برا امتحان هفته دیگه، انقدر حجمش بالاس که خدا کنه تمومش کنم چون استاد گفتن سوالات مفهومیه🥲🥲
پ.ن:وقتی گزارشاتونو میبینم دلم پر میزنه برا اینکه حضوری سر کلاسا باشم ولی مثل اینکه ما ترم دیگه هم مجازی هستیم🥲 -
امتحانات یکی پس از دیگری
۱۰ جلسه فارما
۲۳ جلسه ژنتیک و ایمونو
کسی بگه از اول ترم درس میخوندی که الان انقدر اذیت نمیشدی با هندزفریم خفش میکنم(:
۲ ماه ترم رو هر روز پشت سر هم کارآموزی بودم و از میانترم به بعد هیچی نخوندم تقریبا
فقط دیدم چند روزه نیومدم
گفتم بیام از این زاویه یه سلامی عرض کنم و برم
خدافظ(_: -
من اومدمممم
دفاع مقدس
۲ واحد درس عمومیه که تو همه رشته باید پاس بشه
معمولا بهتون میگن واسه افزایش معدل خوبه و جزء واحدای اصلیتون نیست برنداشتین هم عیب نداره
اما در نهایت باید بردارید و بگذرونید
دوتا تکلیف داشت یکیش باید خلاصه یه کتابو راجب جنگ تحمیلی مینوشتیم و یکی دیگه هم عکس ۳ تا نقشه داده بود و گفته بود تحلیلشون کنید که مربوط به این بود که عراق میخواسته به مردم القا کنه که زمین های خوزستان حق عراقه که باید از ایران بازپس گرفته بشه
همینطور یه جمله درباره طارق عزیز(سیاستمدار عراقی) که درباره طرح تجزیه ایران بزرگ به ۵ ایران کوچک گفته بود:۵ ایران کوچک بهتر از یک ایران بزرگ است رو خوندم
حالا بماند از فحاشی ها و غارت هایی که در زمان جنگ تحمیلی اتفاق افتاده...
زبان عمومی
یه تکلیف داشت که معنی کلیی کلمه رو یاد گرفتم از مبحث prefix
آقا این کلمه هاش سخت و ریز و تخصصی بود اگه زبان عمومی اینه تخصصی چیه
مفاهیم پایه
مبحث درباره مرگ بود
خیلی دلم گرفت وقتی داشتم اینو میخوندم
فکر کن یه نفر رو از چند روز قبل با دستای خودت آماده اش کنی واسه اینکه بفرستیش اون دنیا ....
خیلی سخته دردناکه دلگیره
آخراش دیگه بغضم گرفته بود
درباره اقدامات قبل از مرگ
اینکه تا لحظه آخر باید بهش مورفین بزنی که درد نکشه(داروهای دیگه هم هست اما استاتدارد طلایی مورفینه)
پای وصیتش بشینی
خانواده اش رو بیاری پیشش برای بار آخر که خداحافظی کنن
اگر دستبند bnr داشت واسه احیا دیگه نباید خیلی خودمونو تو دردسر بندازیم
دستبند bnr دستبندیه که با رضایت شخصی بیمار براش وصل میشه مثلا میگه دیگه خسته شدم از بس احیام کردین و غیره بذارید برم دیگه(باتوجه به شرایط خاص البته) اینجا دستبند رو وصل میکنن و به این معنیه که وقتی دفعه بعد کد خورد دیگه واسه سی پی آر نمیخواد یک ساعت و اندی تلاش کنیم
و کلی چیزای این شکلی قبل از مرگ داره
بعد از مرگ
باید همه دستگاها رو ازش قطع کنیم البته فکر کنم مریضایی که قراره پزشکی قانونی برن هر گونه کاتتری که بهشون وصله رو باید از دو سانت بالاتر قیچی کنیم
بعد دست و پای متوفی رو میبندیم و بعدم با پارچه سفید به قولی شکلات پیچش میکنیم و تحویل سردخونه میدیم
همه اشیائی که همراه متوفی بوده رو صورت جلسه میکنیم و تحویل عضو درجه دو خانواده میدیم
و کلی کارای دیگه که باید انجام بشه
من با هیچ قسمتی از رشتم مشکلی ندارم اما اسم مرگ که میاد حالم یه طوری میشه
نکته طلایی اثر مرکب
تو فصل ۳ میگه اگر من با خوردن یک شیرینی همون لحظه به وزنم ۱۰ کیلو اضافه میشد دیگه اون شیرینی رو نمیخوردم
هر روز که خوندم یه نکته ازش میگم شما هم یاد بگیرید ولی وقتی سرتون خلوت تر شد خودتون بخونیدش عالیه
شبتون خوش
پ.ن:بازم داشتم گزارش مینوشتم وسطش خوابم برد -
@jahad-128 سلام
خوشحالم که دوست داشتید
حتما ترمم شروع بشه براتون مینویسم بازم -
M maryam111 این تاپیک را در ارجاع داد
-
سلااااام
من دوباره اومدممم
ترم ۴ شروع شد
کارآموزی بزرگسالان ۲ هم شروع شد/:
قراره هر روز خاطره اون روز کارآموزی رو براتون بگم تا شما هم با فضای کارهای بیمارستانی و از جمله پرستاری آشنا بشید
اگر دوست داشتید حتما بهم بگید
خب روز اول کارآموزی باید میرفتیم بخش داخلی ۱، بعد از پرس و جو کردن و کلی راه رفتن تو بخش ها ( درجریانید که من همیشه روز اولی که میرم بیمارستان صدوقی گم میشم) بالاخره بخش رو پیدا کردیم
رفتیم داخل و دیدیم عههه آب سرد کننن ( از شما چه پنهون این بیمارستان آب سرد کناش خرابه/: و ما تا یه آب سردکن درست میبینیم فریاد شوق سرداده و فرصت را غنیمت میشمریم، ماسک ها را پایین زده و آب میقولیم)
بعد استاد اومد و داشت با سرپرستار بخش هماهنگ میکرد که به ناگاه جمله ای شنیدیم که نباید
+در جریان هستید که این بخش کلا بخش کویید شده؟؟
ما:
استاد:
آب قولده شده:
خب پس مریضای گوارش کجان؟ رفتن بخش قلب/:
آخه اصلا مشخص نبود بخش کوییده.. نه رو در نوشته بودن نه در رو بسته بود نه پرستارا پوشش آنچنانی داشتن..
خلاصه که ما هم متعجب و پشیمان از کردهی خود پشت سر استاد به راه افتادیم و رسیدیم به بخش قلب..
️
اول سرپرستار بخش قلب برامون توضیح داد که این بخش بیماراش خیلی در رفت و آمدن، ۹۰ درصد میان پذیرش میشن، ازشون آی وی میگیریم و آزمایش بعد میفرستیم برن آنژیوگرافی بعدش هم ترخیص میشن
یه تعداد کمی هم درحد ۵_۶ نفر مریض گوارشی داریم
به خاطر همین هم بخش کوچیکی بود و خیلی تخت های زیادی نداشت مثل بخش جراحی که ۴۰ تا تخت بود
بعدم استاد راجب کیس های روتین بخش گوارش توضیح داد و رفتیم سر کارا
بیماری که وارد بخش میشه و قراره پذیرش بشه یه سری اقدامات روتین واسش انجام میدیم:
اول فرم assessment اش رو پر میکنیم.. ینی فرمی که مشخصات بیمار، سوابق دارویی، وضعیت سیستم های بدن، و خیلی چیزای دیگه رو داره که از بیمار یا همراهش میپرسیم و تو اون فرم مینویسیم
در مرحله بعد آی وی میگیریم برای بزرگسالان با آنژیوکت صورتی
بعد یه سری آزمایش خون کلی شامل CBC، ESRو ... رو میگیریم و میفرستیم آزمایشگاه
چون این بخش بخش قلبه اگر مریض تو هفته اخیر نوار قلب نگرفته بود یه نوار قلب هم ازش میگیریم
برای دو سه تا بیمار این کارا رو انجام دادیم ضمن اینکه استاد هم بالا سرمون بود و درباره کارایی که انجام میدادیم توضیح میداد
رفتیم بالا سر یه آقای تقریبا ۷۰ ساله
قرار بود فرم ارزیابی رو پر کنیم
پرسیدیم اسمت چیه
کامل و دقیق اسمش رو گفت فلانی هستم کوچک و خاک پای یک یک شما عزیزان 🥲 ینی ما هممون همونجا غش
بعد گفتیم با پای خودت اومدی بیمارستان؟
گفت بله دیگه با چی میخواستم بیام پس؟ من با این پاها هنوز کوه هم میرم بیمارستان که چیزی نیست
ازش پرسیدیم همراه داری؟
گفت همراه بله دارم.. فقط خدا🥺🥲
اصلا خیلی با نمک بود
خلاصه که این کارا رو در طول روز انجام دادیم
بعدم باقی وقتمون رو که مثلا تایم رست بود طبق معمول به بخش گردی اختصاص دادیم
راحت همه جای بیمارستان سر میزدیم و چون روپوش سفید داشتیم کسی هم کار به کارمون نداشت
حتی رفتیم آی سیومعمولا بخش های ویژه یا درشون رمز داره یا آیفون داره که هرکس رو شناختن در رو باز کنن
ما دو تا آقا رو دیدیم که زنگ زدن در باز شد ما هم دوان دوان به سمت در رفته و وارد آی سیو شدیم و به مریضا سر زدیم
خلاصه که بله
بخش گردی هم جذابیت خودش رو داره
سرتون رو درد نیارم این از روز اول
۷ اسفند ۱۴۰۰ -
سلااااام
من دوباره اومدممم
ترم ۴ شروع شد
کارآموزی بزرگسالان ۲ هم شروع شد/:
قراره هر روز خاطره اون روز کارآموزی رو براتون بگم تا شما هم با فضای کارهای بیمارستانی و از جمله پرستاری آشنا بشید
اگر دوست داشتید حتما بهم بگید
خب روز اول کارآموزی باید میرفتیم بخش داخلی ۱، بعد از پرس و جو کردن و کلی راه رفتن تو بخش ها ( درجریانید که من همیشه روز اولی که میرم بیمارستان صدوقی گم میشم) بالاخره بخش رو پیدا کردیم
رفتیم داخل و دیدیم عههه آب سرد کننن ( از شما چه پنهون این بیمارستان آب سرد کناش خرابه/: و ما تا یه آب سردکن درست میبینیم فریاد شوق سرداده و فرصت را غنیمت میشمریم، ماسک ها را پایین زده و آب میقولیم)
بعد استاد اومد و داشت با سرپرستار بخش هماهنگ میکرد که به ناگاه جمله ای شنیدیم که نباید
+در جریان هستید که این بخش کلا بخش کویید شده؟؟
ما:
استاد:
آب قولده شده:
خب پس مریضای گوارش کجان؟ رفتن بخش قلب/:
آخه اصلا مشخص نبود بخش کوییده.. نه رو در نوشته بودن نه در رو بسته بود نه پرستارا پوشش آنچنانی داشتن..
خلاصه که ما هم متعجب و پشیمان از کردهی خود پشت سر استاد به راه افتادیم و رسیدیم به بخش قلب..
️
اول سرپرستار بخش قلب برامون توضیح داد که این بخش بیماراش خیلی در رفت و آمدن، ۹۰ درصد میان پذیرش میشن، ازشون آی وی میگیریم و آزمایش بعد میفرستیم برن آنژیوگرافی بعدش هم ترخیص میشن
یه تعداد کمی هم درحد ۵_۶ نفر مریض گوارشی داریم
به خاطر همین هم بخش کوچیکی بود و خیلی تخت های زیادی نداشت مثل بخش جراحی که ۴۰ تا تخت بود
بعدم استاد راجب کیس های روتین بخش گوارش توضیح داد و رفتیم سر کارا
بیماری که وارد بخش میشه و قراره پذیرش بشه یه سری اقدامات روتین واسش انجام میدیم:
اول فرم assessment اش رو پر میکنیم.. ینی فرمی که مشخصات بیمار، سوابق دارویی، وضعیت سیستم های بدن، و خیلی چیزای دیگه رو داره که از بیمار یا همراهش میپرسیم و تو اون فرم مینویسیم
در مرحله بعد آی وی میگیریم برای بزرگسالان با آنژیوکت صورتی
بعد یه سری آزمایش خون کلی شامل CBC، ESRو ... رو میگیریم و میفرستیم آزمایشگاه
چون این بخش بخش قلبه اگر مریض تو هفته اخیر نوار قلب نگرفته بود یه نوار قلب هم ازش میگیریم
برای دو سه تا بیمار این کارا رو انجام دادیم ضمن اینکه استاد هم بالا سرمون بود و درباره کارایی که انجام میدادیم توضیح میداد
رفتیم بالا سر یه آقای تقریبا ۷۰ ساله
قرار بود فرم ارزیابی رو پر کنیم
پرسیدیم اسمت چیه
کامل و دقیق اسمش رو گفت فلانی هستم کوچک و خاک پای یک یک شما عزیزان 🥲 ینی ما هممون همونجا غش
بعد گفتیم با پای خودت اومدی بیمارستان؟
گفت بله دیگه با چی میخواستم بیام پس؟ من با این پاها هنوز کوه هم میرم بیمارستان که چیزی نیست
ازش پرسیدیم همراه داری؟
گفت همراه بله دارم.. فقط خدا🥺🥲
اصلا خیلی با نمک بود
خلاصه که این کارا رو در طول روز انجام دادیم
بعدم باقی وقتمون رو که مثلا تایم رست بود طبق معمول به بخش گردی اختصاص دادیم
راحت همه جای بیمارستان سر میزدیم و چون روپوش سفید داشتیم کسی هم کار به کارمون نداشت
حتی رفتیم آی سیومعمولا بخش های ویژه یا درشون رمز داره یا آیفون داره که هرکس رو شناختن در رو باز کنن
ما دو تا آقا رو دیدیم که زنگ زدن در باز شد ما هم دوان دوان به سمت در رفته و وارد آی سیو شدیم و به مریضا سر زدیم
خلاصه که بله
بخش گردی هم جذابیت خودش رو داره
سرتون رو درد نیارم این از روز اول
۷ اسفند ۱۴۰۰ -
M maryam111 forked this topic on
-
۱۰ جلسه فارما
انقدر از دانشجوهای پزشکی و پیرا درباره فارماکولوژی شنیدم ، به شدت منتظر اینم نوبت منم بشه بیام از چندشیات فارما خوندن بگم..!
اون روز بالآخره میرسه دیگهـ : )