هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
-
حسرت چیزی ک دارم اما ندارم
-
ولی.. بعضی وقتا.. خیلی دلم میگیره.. و پر میشم از حسرت..
-
Gharibe Gomnamreplied to Reza-H on ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۴:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@azerimatah
تو کلاس هفتم هشتم خوندیم
من ی چیزای محو یادمه همینشم خیلیه -
Gharibe Gomnamreplied to Michael Vey on ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۴:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Michael Vey
عا
اشکالی نداره
من این روحیه استرسی و حرص خوردنمو از بابام به ارث بردم
اما وجدانا بهش فکرنکن -
Michael Veyreplied to Danial.al on ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۴:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Danial.al هععععععععععععی با زخمش چیکار کنم عاححح ای زندگی فانی
-
@Soniaaa قبول ....
-
Gharibe Gomnam احسنت واقعا...
-
@Farhadd
عا بیا دیدی حیف نیمدونم کدوم کتاب بود -
Reza-H فارغ التحصیلان آلاءreplied to Gharibe Gomnam on ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۴:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Gharibe Gomnam
خوب شد شما جزو راویان حدیث نشدین
وگرنه الان کلا از اسلام چیزی نمونده بود -
Gharibe Gomnamreplied to M.Shajarian on ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۴:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Farhadd
منی که الان دقیق تمام کلماتی که خواهرم تو بچگیش اشتباه میگفت رو یادمه... -
بالاخره میرسیم به اونجایی که
صائب میگه ؛
آرامش است آخرِ اضطرابها... -
Michael Veyreplied to Gharibe Gomnam on ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۴:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Gharibe Gomnam من و بابام خیلی باهم صمیمی نیستیم..
باهم نمیسازیم زیاد برا همین کاری باهم نداریم -
Gharibe Gomnam واقعا ؟ تعجب میکنم ......
چطور یادتونه .... من اصلا یادم نمیاد.... -
Danial.alreplied to Michael Vey on ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۴:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Michael Vey تو دانشگاه اینقدر کراش پیدا میکنی ک اون یادت میره هر ترم یکی
-
Michael Veyreplied to Rahman Aa on ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۴:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Rahman Aa باید 0 شه اما منفی میشه ی عدد چرت در میاد. دومیش چی؟
-
Michael Veyreplied to Rahman Aa on ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۴:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Rahman Aa دقییییییییییییییییییییییییییقااا
-
Gharibe Gomnamreplied to M.Shajarian on ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۴:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Farhadd
نه خوندیم راست میگه
داستان اینجوری بود که
یه روز امام صادق ع یه مردی رو فکرکنم دم در خونشون میبینن و احوالپرسی میکنن
و بعد خداحافظی
بعد یکی از یاراشون بهشون میگه چرا بهش تعارف نزدید اون که نمیومد
امام صادقم یه همچین چیزی گفتن همون حرفی که سونیا زد
منم یه چیزایی یادمه -
Michael Veyreplied to Danial.al on ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ۱۴:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Danial.al اه خسته شدم انق تایپ کردم دلم میخواد ویس بگیرم اما با کامپیوترمون نمیشه
والا اصن قضیه عشق من ب دانشگاه شیراز از وقتی شروع شد ک تو نت داشتم داشگاه پزشکیارو میدیدم و سر در شیرازو ک دیدم گفتم بههه چ خوشگله میام همینجا
اصفهان برمم دردسر میشه کراش از دست رفتمو چیکار کنم -
ولی همین چند دقیفه تا امادسم باید تحمل کنم اتاقمو
پست 370101 از 1000113